درس خارج اصول استاد جزایری
96/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: واجب نفسی و غیری/ بررسی اشکال غیری بودن واجبات نفسی
بررسی اشکال غیری بودن واجبات نفسی
بحث ما در این شبهه بود که بنا بر مسلک عدلیه احکام الهی از مصالح و مفاسد تبعیّت میکنند. لازمه این حرف، اشکالِ غیری شدن همه واجبات است؛ زیرا آنچه اولا و بالذات واجب است، ملاکات احکام بوده و هدف اصلی رسیدن به آن مصالح است.
صاحب کفایه جوابی دادند که مطرح کردیم. اشکال محقق نائینی به ایشان را هم از نظر گذراندیم. حال میرسیم به پاسخ محقق نائینی.
پاسخ محقق نائینی
محقق نائینی جوابی دادهاند که ما حصل آن را میآوریم.
غایات، فواید و منافعِ مترتب بر احکام، سه قسم هستند:
غایاتی که بلا واسطه مترتب میشوند؛ مانند فایده زوجیّت که بلاواسطه بر عقد نکاح مترتب است.
غایاتی که واسطه دارند، اما واسطه آنها تحت اختیار مکلّف است؛ مانند غایت صعود علی السطح برای نصب سُلّم؛ چراکه انسان با صِرف نصب سُلّم به پشت بام نمیرسد و باید از پلههای سُلّم بالا رود، تا به آن منفعت برسد. این واسطه (بالا رفتن از پله) تحت اختیار مکلّف است.
غایاتی که مع الواسطه مترتب شده، لکن وسائط تحت اختیار مکلّف نیستند؛ مانند انتهاء عن الفحشاء که فایده نماز است. ترتّب این فایده وسائطی دارد که تحت اختیار مکلّف نیستند. ما هم آن وسائط را نمیشناسیم.
محقق نائینی میفرماید: غایات احکام شرعی از قِسم سوم هستند. ما میتوانیم اعمال را انجام دهیم و میدانیم که بر آن اعمال فایده هم مترتب است. اما آن فوائد وسائطی دارند که تحت اختیار ما نیستند. مکلّف باید نماز بخواند؛ اما معلوم نیست فایده انتهاء عن الفحشاء مترتب شود. اگر وسایط محقق شوند فایده نیز مترتب میشود و اگر مهیا نشوند، فایدهای هم مترتب نخواهد شد. در هر صورت مکلّف باید به تکلیف خود عمل کرده و نماز را بخواند. گاهی فایده مترتب شده و گاهی ممکن است وسائط متحقق نشده و به تبع انتهاء عن الفحشائی حاصل نشود. علی ایّ حال مکلّف وظیفه خود را انجام داده است.
با این توضیح معلوم میشود که تکلیف نمیتواند به خودِ غایات تعلّق بگیرد؛ زیرا این غایات بر اموری خارج از اختیار مکلّف مترتب بوده و معنی ندارد تکلیف به آنها تعلّق بگیرد. مولا نمیتواند بگوید: واجب است انتهاء عن الفحشاء را به دست آوری؛ زیرا انتهاء عن الفحشاء منوط به وسائطیست که خارج از قدرت مکلّفند. لذا تکلیف نمیتواند مستقیماً به آنها تعلّق بگیرد.
پس اشکال این بود که واجب اصلی همان فواید و مصالح اعمال بوده و خودِ اعمال واجب غیری برای تحصیل مصالحند.
محقق نائینی در جواب میفرماید: این فواید تحت اختیار مکلّف نیستند تا متعلق احکام باشند؛ زیرا وسائطی دارند که ما نه آنها را میشناسیم و نه تحت اختیار ما هستند. چه بسا انسانی نمازی بخواند که منتهی عن الفحشاء باشد و چه بسا دیگری نماز بخواند و چنین فایده ای بر نماز او مترتب نشود. هر دو به تکلیف خود عمل کردهاند.
چون ما چگونگیِ این وسائط را نمیدانیم و راههای رسیدن به غایات را بلد نیستیم، از تحت قدرت ما خارج بوده و ما عاجز از تحصیل هستیم. به همین دلیل ما نسبت به این ملاکات تکلیفی نداریم. پس میگوییم: خود نماز واجب نفسی است، نه ملاکات و از تبعیّت احکام از ملاکات غیری بودن واجبات لازم نمیآید.[1]
ایراد محقق خوئی به ایشان
محقق خوئی میفرماید: مطلبِ ایشان در ارتباط با غایات القُصوای احکام صحیح است؛ مثلا انتهاء عن الفحشاء و المنکر مصلحت نهایی و غایت القُصوای نماز است. غایت القُصوی وسایطی دارد که از تحت اختیار ما خارج است. اما نماز فواید دیگری دارد که در دسترس و تحت اختیار مکلّفند. اگر یک نماز موجب تحقق انتهاء عن الفحشاء نباشد، حداقل فایدهاش این است که مصلی را به آن نزدیکتر میکند. پس همین نمازها به منزله علل إعددی برای تحقق آن غایت القُصوی هستند. همینکه نماز دخالتٌمایی در تحقق آن غایت القُصوی داشته باشد، از علل اعدادیّه آن محسوب میگردد. همین نماز باعث میشود که انسان کمکم به آن نمازی که محقِّق غایت القُصواست، نزدیک شود. پس این نمازها معِداتی برای تحقق آن وسائطند؛ زیرا زمینه ساز رسیدن مکلّف به آن غایت القُصوی هستند.
در تعریف مُعِد گفتهاند: «ما یقرِّب الفاعلَ فی الفاعلیّه و القابلَ فی قابلیّه». مثلا وقتی ما در حال حرکت به سمت مقصدی هستیم، غایت القُصوی(رسیدن به مقصد) بر هر قدم ما مترتب نیست. اما هر قدم ما را به آن غایت القُصوی نزدیکتر میکند. پس هر قدم مقرِّب ما به مقصد بوده و قدم آخر منتهی به ورود به مقصد است. لذا این قدمها علل اعدادیّه برای تحقق غایت القُصوی هستند.
محقق خوئی میفرماید: در صورتی که نگاه ما به غایت القُصوی باشد، کلام شما صحیح است. اما نسبت به اثری که مستقیماً بر خود عمل مترتب میشود نیز فایده وجود دارد و شارع با توجه به همین خاصیّتِ بلاواسطه، نماز را واجب کرده است و برای نه غایت القُصوی آن. خاصیّت بلاواسطه، آمادگی برای قابلیّت فیض آماده است. معلوم نیست مکلف به هدف نهایی برسد. اما اینگونه هم نیست که هیچ فایدهای بر عمل او مترتب نباشد. حداقل فایده این است که انسان را به غایت القُصوی نزدیکتر میکند. لذا وجوب نماز برای همین تاثیر مسقیم و بلاواسطه آن است.
با پذیرش این حرف، اشکال دوباره باز میگردد و لازم میآید که واجبات نفسی غیری شوند؛ زیرا نماز به خاطر همین خاصیّتی که بر آن مترتّب است واجب شده؛ ولو اینکه خاصیّت مذکور در حد إعداد باشد. نماز هر جور که باشد تاثیرٌمایی در نزدیک شدن به مطلوب دارد. همین تاثیرٌما هم مطلوب شارع است. برای همین باید وجوب لأجل تحقق این فایده باشد. برای همین اشکال به قوّت خود باقی میماند.
پس این غایات قُصوی (مانند انتهاء عن الفحشاء) چیزهایی هستند که خارج از قدرت مکلّفند و تکلیف به آنها تعلق نمیگیرد. اما فواید نزدیک (إعداد) باید متعلّق تکلیف قرار گیرند. لذا لازم میآید که نماز و سایر واجبات واجب غیری باشند.[2]
و الصحیح فی الجواب ان یُقال
در پاسخ صحیح میگوییم: این اشکال از اول بی اساس است؛ زیرا شارع اصلا این غایات را بر ما واجب نکرده و ما هیچ دلیلی بر وجوب هیچ کدام از این غایات نداریم. پس ما قطعا نسبت به غایات تکلیفی نداریم. کاری هم نداریم که دلیل این عدم وجوب چیست؛ عجز، مانع یا عدم القدره، چه فرقی میکند. ما در ادله هر چه فحص کنیم، هیچ دلیلی نمیبینیم که دلالت بر وجوب غایات و ملاکات احکام کند؛ مثلا دلیلی نداریم که بگوید: انتهاء عن الفحشاء بر ما واجب است.
وقتی پذیرفتیم غایات وجوب شرعی ندارند، میگوییم: اعمال نیز نمیتوانند واجب غیری باشند؛ زیرا در مقام تعریف گفتیم: واجب غیری آن واجبی است که «وَجَبَ لواجبٍ آخر». در شریعت هم دلیلی بر وجوب ملاکات و غایات الاحکام وجود ندارد. پس چگونه در حالی که خودِ ملاکات وجوبی ندارند، نماز «وَجَبَ لواجبٍ آخر» باشد؟ زمانی نماز میتواند واجب غیری باشد که خودِ آن غیر، واجب باشد. در ما نحن فیه ملاکات وجوبی ندارند. لذا نمیتوان گفت نماز واجب غیریِ آنها است.