درس خارج اصول استاد جزایری
96/01/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقسیم واجب به نفسی و غیری
از جمله تقسیمات واجب، تقسیم آن به نفسی و غیریست. واجب نفسی واجبی است که وجوبش لذاته است، به خلاف واجب غیری که وَجَبَ لواجبٍ آخر؛ یعنی واجب شده تا انسان قدرت بر واجب دیگری پیدا کند. این بحث ثمره چندانی ندارد؛ لذا در طرح آن اختصار را رعایت میکنیم.
مرحوم آخوند در کفایه میفرماید: «ومنها تقسيمه إلى النفسي والغيري، حيث كان طلب شيء وإيجابه لا يكاد يكون بلا داع ، فإن كان الداعي فيه هو التوصل به إلى واجب ، لا يكاد التوصل بدونه إليه ، لتوقفه عليه ، فالواجب غيريّ ، وإلاّ فهو نفسي ... سواء كان الداعي محبوبية الواجب بنفسه كالمعرفة بالله»؛ مانند شناخت خداوند که محبوبیتش لنفسه و نه به خاطر فواید دیگر است. «أو محبوبيّته بماله من فائدة مترتبة عليه، كأكثر الواجبات من العبادات والتوصليات». این واجب گاهی به خاطر مصالح دیگری که بر آن مترتب میشود وجوب پیدا میکند. عدلیّه -اعم از شیعه و معتزله- چون معتقد به وجود ملاکات در احکامند، آنها را تابع مصالح و مفاسد میدانند.[1]
اشکال غیری بودن واجبات نفسیه
سپس صاحب کفایه در صدد اشکالی بر میآید. اتفاقا منشأ بحث همین اشکال است. ایشان در توضیح اشکال میفرماید: با توجه به اینکه ملاکات و مصالح در متعلقات احکام هستند؛ مثلا مصلحتِ روزه در عملِ امساک است و همچنین مصلحت نماز در عمل صلاتی نهفته است، لازم میآید که واجبات نفسیّه غیری شوند؛ زیرا هدف اصلی از این اعمال رسیدن به آن ملاکات است.
بعد میفرماید: اگر جواب دهید که چون این ملاکات تحت قدرت نیستند، وجوب به آنها تعلق نمیگیرد. چیزی میتواند متعلق امر قرار گیرد که تحت قدرت باشد و مکلف بتواند آن را تحصیل کند. در اینجا هم چون مکلف میتواند خود عمل را تحصیل کند، خود اعمال متعلق امر قرار میگیرند و خودِ واجبات، واجب نفسی میشوند.
جواب میدهند که یکفی فی القدرۀِ القدرۀُ علی الشئ ولو بالواسطه؛ مثال میزنند به احراق إلقاء فی النار. انسان قادر بر احراق نیست، اما قادر بر إلقاء فی النار است. چون انسان قادر به سبب هست، بر مسبب نیز مقدور به حساب میآید. به امور مسببات تولیدیّه میگویند. مسببات تولیدیّه از جهت قدرت بر اسبابشان مقدور هستند. به همین جهت ملاکات نیز به واسطه مقدور بودن واجبات مقدور میشوند. پس بنا بر آنچه گفتیم: این جواب برای اثبات نفسی بودن واجبات کافی نیست.
جواب آخوند
جواب صحیح این است که «أن ذا الأثر لما كان معنوناً بعنوان حسن يستقل العقل بمدح فاعله، صار متعلقاً للإيجاب بذلك العنوان»؛ مثلا نماز دارای مصالحی است مانند «تنهی عن الفحشاء و المنکر»[2] ، یا مصلحت «لعلکم تتقون» که از مصالح مترتبه بر روزه است، «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون»[3] . درست است که این اعمال بالنسبه به آن مصالح غیری هستند، اما علاوه بر جنبه غیریّت، عنوان ممدوحی نیز بر آنها صادق است که به خاطر آن عنوان عقلا فاعل را مدح میکنند. عقل انسان مصلی را مدح میکند؛ زیرا علاوه بر اینکه به واسطه نماز جلب مصلحت میکند، خود نماز عبادت خداوند است. صرف نظر از آن مصلحتی که بر آن مترتب میشود، خودش هم عنوان ممدوح عبادیّت داشته و از این جهت نزد عقلا حُسن ذاتی پیدا کردهاست.
عقلا مصلی را به خطر جلب مصلحت «إنتهاء عن الفحشا» مدح نمیکنند؛ بلکه مدح ایشان ناظر به محبوبیّت ذاتی نماز است. ایشان با این بیان میفرماید: علاوه بر جنبه غیریّتی که در نماز هست، یک جنبه نفسی نیز وجود دارد.
پس آخوند جنبه غیریّت و مقدمیّت نماز برای ملاکات و مصالح را پذیرفته است؛ اما اضافه بر آن میگوید: یک عنوان ذاتی هم بر خود نماز صادق است که به لحاظ آن مطلوبیّت نفسیه پیدا میکند. لذا نفسی بودن وجوب نماز، باعتبار همین عنوان نفسی بوده که مطلوب بالذات است.
پس واجبات نفسیه هر دو جهت وجوب را دارند؛ هم جنبه نفسیت و هم غیریّت. اما واجبات غیریّه این گونه نبوده و حُسنشان متمحّض در مقدمیّت آنها برای غیر است؛ همچون نصب سلّم که مقدمه صعود علی السطح است. همه حُسن نصب سُلّم، حُسن غیری و از باب مقدمیّت برای صعود است. اگر این مقدمیّت نباشد، این عمل هیچ محبوبیّتی ندارد. اما در واجبات نفسیّه دو حیثیّت وجود دارد؛ هم جنبه مقدمیّت برای ملاکات و هم جنبه مطلوبیّت بالذات. عقلا به لحاظ این جنبه و به خاطر این حُسن ذاتی فاعل را مدح میکنند. مدح به خاطر خود نماز خواندن است، نه به خاطر فواید مترتبه بر نماز؛ به خلاف نصب سُلّم که منهای صعود علی الصطح، هیچ مطلوبیّتی ندارد.[4]
ایراد محقق نائینی به آخوند
محقق نائینی این توجیه را نپذیرفته و به آخوند اشکال میکنند که مقصود از این حُسن ذاتی چیست؟ اعمال خود بخود و منهای ملاکات، حُسنی ندارند. نماز و روزه و زکات و امثال اینها با صرف نظر از ملاک، هیچ حُسنی ندارند. اگر مکلّف روزه بگیرد، تشنگی و گرسنگی را تحمل میکند و اگر فواید و ملاکاتی که بر آن مترتب است نباشند، عمل او هیچ حُسنی نخواهد داشت. عقلا هم او را مدح نمیکنند. مدح عقلا از بابت ملاکاتی است که بر روزه مترتّب است.
بعد میفرماید: از این کلام لازم میآید که واجبات نفسیه، هم نفسی باشند و هم غیری. شاید در شریعت بتوانیم موارد معدودی را پیدا کنیم که اینگونه باشند؛ اما این حرف در مورد همه واجبات قابل قبول نیست؛ مثلا نماز ظهر از جهت اینکه نماز است، واجب نفسی بوده و از جهت مقدمیت برای نماز عصر، واجب غیری میشود. اما در مورد سایر واجبات نمیتوان این سُخن را پذیرفت.[5]