درس خارج اصول استاد جزایری

95/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المعلّق و المنجّز/ جمع بندی بحث امکان واجب معلّق/جمع‌بندی بحث امکان واجب معلّق

مقدمه

در جلسه گذشته گفتیم: محقق اصفهانی اشکال محقق نهاوندی را تایید کرده، قائل به این شد که واجب معلّق امکان ندارد. تقریر اشکال از زبان ایشان بدین صورت است که حقیقتِ امر و طلب «إنشاء بداعی البعث» است. بعث هم مقتضی انبعاث بوده و بدون امکان انبعاث ممکن نیست. اگر وجوب حالی و ولی واجب استقبالی باشد، بعث بدون انبعاث لازم می‌آید که محال است.

تعاریف اراده تکوینیّه و امکان انفکاک بعث از انبعاث

محقق اصفهانی در شرح اراده تکوینیّه فرموده: هر شوقی اراده نیست؛ اراده عبارت است از «الشوق البالغ حد نصاب الباعثیّۀ بالفعل». اراده مولا باید در حدی باشد که به نصاب باعثیّت بالفعل برسد. باعثیّت بالفعل نیز مقتضی انبعاث بالفعل است؛ چرا که بعث و انبعاث متضایفان بوده و المتضایفان متکافئان قوّۀ و فعلاً هستند؛ مانند ابوّت و بنوّت. ممکن نیست یکی از ابوّت یا بنوّت بالقوّه و دیگری بالفعل باشد. در بعث و انبعاث هم همین‌طور است. اگر بعث بالفعل باشد انبعاث هم بالفعل بوده و محال که تنها یکی بالفعل باشد.[1]

محقق نائینی در معنای اراده فرموده، اراده «حملۀ النفس علی الفعل» است. حالتِ تهاجمی‌ِ انسان برای انجام کار را اراده می‌گویند. در این صورت و مطابق این تعریف، انفکاک اراده از مراد امکان ندارد.[2]

محقق خوئی اراده را به : «إعمال القدرۀ فی تحقیق المراد» معنی کرده‌است. انسان قدرت دارد اما این قدرت را همیشه به کار نمی‌بندد. اراده زمانی محقق می شود که انسان برای رسیدن به مطلوب، قدرت را به کار بسته و کار را شروع ‌کند. لذا می‌فرماید: اراده إعمال قدرت است.[3] بر اساس این تفاسیر انفکاک اراده از مراد امکان ندارد.

صاحب کفایه اراده را به شوق موکّد تعریف کرد. شوق موکّد نیز همانطور که به امور حالیّه تعلّق می‌گیرد، به امور استقبالیّه نیز متعلّق می‌شود. اشکالی هم پیش نمی‌آید.[4]

حضرت امام در تعریف اراده فرموده است: «تصمیم العبد و اجماع النفس و الهمّه». این عبارت عبارتِ ملاصدرا در افسار است.[5] یعنی اراده همین است که انسان عزمی جزم و تصمیمی قطعی داشته باشد. در این حال اگر از او بپرسند: فلان کار را انجام می‌دهی یا خیر؟ با اطمینان می‌گوید: بله. تا زمانی که عزم و تصمیم انسان به این قطعیّت نرسیده باشد، او اراده ندارد. مراد حضرت امام از اراده نیز همین معناست. این تعریف همانطور که به امور حالیّه تعلق می‌گیرد، بر امور استقبالیّه نیز منطبق می‌شود.[6]

نتیجه بحث در اراده تکوینیّه

به نظر ما نیز همان نظر حضرت امام درست است. یعنی اراده تکوینیّه، تصمیم قطعی انسان برای انجام کار است. با این تعریف در تعلّق اراده به امور استقبالیّه نیز هیچ اشکالی وجود ندارد.

اراده تشریعیّه

آنچه تا اینجا گفتیم، مربوط به اراده تکوینیّه بود. اما اراده تشریعیّه نیز ریشه در اراده تکوینیّه دارد، لذا بحث از آن متفرّع بر همین مباحث که گذشت است. در اراده تکوینیّه انسان قصد می‌کند، کاری را انجام دهد. اما در اراده تشریعیّه واسطه وجود دارد؛ یعنی مولا می‌خواهد تا عبد کاری را انجام دهد؛ لذا از وی طلب می‌نماید. بر این اساس، اراده تشریعیّه، یعنی طلب انشائی، یعنی شوق به وقوع الفعل فی الخارج توسط دیگری و نه شخص مرید.

از بدیهیّات است که تعلّق چنین طلبی به امور استقبالیّ ممکن است. چه بسا مولا عبد را مامور به مطلوبی مربوط به هفته آینده نماید. در این صورت طلب حالی و مطلوب استقبالیست.

مروری بر ایراد محقق اصفهانی و جواب آن

محقق اصفهانی فرمود: طلب إنشاء بداعی البعث است. وقتی داعیِ انشاء بعث باشد، خودِ إنشاء از مصادیق بعث خواهد شد. اما چون وجوب بدون واجب همان بعث بدون انبعاث است و بعث بدون انبعاث ممکن نیست، واجب باید همیشه حالی باشد. یعنی اگر واجب استقبالی شود، انبعاث فی الحال منتفی شده و انفکاک بعث از انبعاث لازم می‌آید و این محال است.

پاسخ این است که بعث ما انشائیست و این بعث حتی به کفار هم تعلّق می‌گیرد. در کافر فاسق عاصی که انبعاثی به وجود نمی‌آید، لکن بعث او غلط نیست. حال آن‌که طبق استدلال شما چون انبعاثی وجود ندارد، این بعث غلط خواهد بود. با این بیان معلوم می‌شود که تعریف شما از اراده تشریعیّه اشکال دارد.

شما در تعریف اراده تشریعیّه گفتید:«إنشاء بداعی البعث». لکن این تعریف کامل و صحیح نیست؛ زیرا برخی موارد بعث از تحت این تعریف خارجند. صحیح آن است که در تعریف اراده بگوییم: «إنشاء ما یمکن ان یکون باعثاً». پس إنشاء باعثیّتی است علی سبیل الاقتضاء -ایجاد لولا المانع- و نه علی سبیل العلّیّه التامّه؛ یعنی در حد مقتضی و لولا المانع باعثیّت دارد. پس اگر مانعی به وجود آمد، انبعاثی هم در کار نخواهد بود.

شما گفتید: اگر انبعاث نباشد، بعث هم نیست. در این صورت چگونه تکالیف متوجه کفاریست که منبعث نمی‌شوند؟ اینگونه نیست که بعث علّت تامه برای انبعاث باشد. بلکه بعث فقط اقتضای انبعاث دارد و امکان باعثیّت برای این امر کافیست.


[1] نهایه الدرایه، الشیخ محمد حسین الاصفهانی، ج2، ص75.
[2] اجود التقریرات، الشیخ محمد حسین الغروی النائینی(السد ابوالقاسم الخوئی) ج1، ص136.
[3] محاضرات فی الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی(محمد اسحاق فیاض) ج2، ص36.
[4] کفایه الاصول، الآخوند محمد کاظم الخراسانی، ص65.
[5] الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، صدر المتالّهین الشیرازی، ج6، ص338.
[6] مناهج الوصول، الامام الخمینی، ج1، ص361.