درس خارج اصول استاد جزایری

95/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: إنشاء بدون مُنشَأ از نظر محقق خوئی

اشکال شد که از رجوع قید به هیئت، إنشاء بدون مُنشأ لازم می‌آید. إنشاء بدون مُنشأ نیز مانند ایجاد بدون وجود غیر معقول است. این اشکال را گفتیم و جوابش را هم دادیم.

محقق خوئی در رابطه با این اشکال می‌فرماید: « فالصحيح ان يقال انه لا مدفع لهذا الإشكال بناءً على نظرية المشهور من ان الإنشاء عبارة عن إيجاد المعنى باللفظ» چون پذیرفتیم که إنشاء عبارت است از ایجاد المعنی باللفظ و ایجاد هم محتاج وجود است؛ لذا انشاء بدون مَنشأ هم نمی‌شود «ضرورة عدم إمكان تخلف الوجود عن الإيجاد»[1]

ما در پاسخ گفتیم: نه ایجاد از وجود تخلّف می‌کند و نه إنشاء از مُنشأ و حتما هر إنشائی مُنشئی دارد. در مواردی که شرطی وجود دارد، بصرفِ إنشاء یک مُنشِأ تعلیق که حظّی از وجود دارد در عالم إنشاء متحقّق شده و موجود می‌گردد. اما فعلیّتِ آن مُنشَأ متوقّف بر وجود شرط در خارج است. لکن این توقف منافاتی با وجود تعلیقیِ آن ندارد. استشهاد به صحت نسخ و فسخِ مُنشَأ کرده و گفتیم: این وجود تعلیقی حظّی از وجود دارد که قابلیّت نسخ و فسخ پیدا می‌کند. ما مشکل را اینگونه حل کردیم و تردیدیی در صحت آن نداریم.

تطبیق اشکال بر مبنای مشهور در باب إخبار و إنشاء

محقق خوئی می‌فرماید: اشکال عقلی مذکور بر نظریّه مشهور (که إنشاء را ایجاد می‌دانند) وارد است. اما ایشان برای حلّ این مسئله می‌گوید: حل آن با مُختار ما در باب إنشاء میسر است. مختار ایشان در باب إنشاء «إبراز الامر الاعتباری» بود که بعدا آن را به «إبراز الامر النفسانی» تبدیل کردند.

ایشان می‌فرماید: «و أما بناء على نظريتنا -من ان الإنشاء عبارة عن إبراز الأمر الاعتباري النفساني- يندفع الإشكال المذكور من أصله، و السبب في ذلك هو أن المراد من الإيجاب سواء أ كان إبراز الأمر الاعتباري النفسانيّ أم كان نفس ذلك الأمر الاعتباري، فعلى كلا التقديرين لا يلزم محذورٌ من رجوع القيد إلى مفاد الهيئة.

اما على الأول: فلان كُلاً من الإبراز و المُبرَز و البروز فِعلىٌّ فليس شي‌ء منها معلقاً على امر متأخر. و أما على الثاني فلان الاعتبار من الأمور النفسانيّة التعليقية كالعلم و الشوق فلا مانع من تعلقه بأمر متأخر نظير العلم»؛ می‌فرماید: از همینجا معلوم می‌شود نظریّه ما در إنشاء صحیح است. پس إنشاء ایجاد نیست بلکه إبراز است؛ زیرا اگر إنشائیّات را از دایره «ایجاد» خارج کرده و آن را مانند جملات إخباری، «إبراز» بدانید مشکل حل می‌شود.

إبراز چون از امور نفسانی است که می‌تواند به امور مستقبله نیز تعلّق بگیرد با مشکلی مواجه نمی‌شود. وقتی مولا می‌فرماید: «إذا زالت الشمس فصلِّ» این امر مولا در زمانیست که زوالی وجود ندارد؛ پس طلبی هم وجود نخواهد داشت. اگر إنشاء را «ایجاد» بدانید، این سوال مطرح می‌شود که این إنشاء چه چیزی را ایجاد نموده است؟ اما اگر إنشاء را «إبراز» دانستید، مشکلی به وجود نمی‌آید؛ زیرا اشکالی ندارد که مولا طلب مربوط آینده را إبراز کند؛ بخلاف ایجاد. اشکالی ندارد مولا این طلب را به عنوان یک امر اعتبای نفسانی قبل از زوال إبراز کند. چرا که تعلّق إبراز به امور گذشته و آینده امکان دارد.

اما اگر بحث را بر سر مُبرَز -یعنی نفس إعتبارِ طلب و وجوب- بردیم، آیا اعتبار طلب و وجوبی که معلّق بر شرط استقبالی است ممکن است؟ محقق خوئی می‌فرماید: این امر هیچ اشکالی ندارد؛ زیرا اعتبار قابل تعلیق است و در امور نفسانی اشکالی ندارد که چیزی معلّق بر اینکه در آینده محقق شود اعتبار گردد. ایشان برای امور نفسانی استقبالی دو مثال می‌زند:

مثال اول به علم است؛ زیرا علم مانن اعتبار از امور نفسیّه است. آیا ممکن است علم به چیزی مشروط به حصولِ یک شرط استقبالی تعلّق گیرد؟ این تعلق ممکن است؛ مثلا وقتی طلبه ای با استعداد است، زحمت کشیده و درس می‌خواند، شما از الان علم پیدا می‌کنید که چند سال آینده مجتهد می‌شود؛ علم به امری استقبالی پیدا می‌کنید و اشکالی نیز ندارد.

مثال دوم ایشان به شوق است؛ مثل اینکه انسان شوق (البته شوقِ معقول نه شوق برخاسته از خیالات) به امری استقبالی پیدا کند؛ مثلا شوق دارد به ازدواج با فلان خانم دارد. ممکن است ده سال دیگر این ازدواج محقق شود؛ اما شوق نسبت به آن از قبل معقول است.

لذا محقق خوئی می‌فرماید: چون اعتبار از امور نفسانیست، حالِ شوق و علم را دارد و یتعلّق بامور الاستقبالیّه التی هی مشروطه بالامر الاستقبالی.

و فیه

در جواب گفتیم: اولا صد در صد غلط است که إنشاء به معنای إبراز باشد. در جای خودش این را بحث کرده ایم که طبیعتِ خبر إبراز است، اما إنشاء را بر خلاف إخبار، نه عرف و نه عقلا از مقوله إبراز نمی‌دانند؛ بلکه می‌گویند: انشاء از مقوله إیجاد است. پس مبنا درست نیست.

و ثانیا هرچند مطلبی که در باب شوق و علم فرموده اند درست است، اما قیاسِ اعتبار به آن‌ها اشتباه است؛ زیرا علم و شوق به مستقبل تعلّق می‌گیرند. اما اعتبار چیزی را در آینده ایجاد می‌کند، نه اینکه صرفاً تعلّق بگیرد. وقتی انسان چیزی را اعتبار می‌کند، بدین معناست که چیز غیر موجودی را در عالم اعتبار ایجاد کند. پدر وقتی چیزی را به فرزندش هبه می‌کند، ملکیّتی به وجود می‌آورد. این ملکیّت با ایجاد اعتبار به وجود می‌آید و قیاس آن به علم و شوق قیاسِ مع الفارق است؛ زیرا سنخِ اعتبار از سنخ ایجاد و وجود بوده و این کلام محقق خوئی در واقع طفره از جواب است.

جواب همان است که ما گفتیم و آن اینکه ایجاد اعتباری از وجودِ اعتباری منفک نیست. لکن این ملکیّت دو مرحله دارد؛ یکی ملکیّت فعلی که بعد از تحقّق شرط است، دیگری ملکیّتِ تعلیقی که از اول وجود دارد.


[1] محاضرات فی الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی(محمد اسحاق الفیاض)، ج2، ص323.