درس خارج اصول استاد جزایری

95/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حلّ اشکال مصلحت در شرط مأمورٌ به

حلّ اشکال مصلحت در شرط مأمورٌ به

بحث ما به ایراد مصلحت رسید. گفتیم: سه نوع شرط داریم، شرط تکلیف، شرط وضع و شرط مأمورٌ به. جلسه گذشته در مورد ایرادِ دخالت شرط در مصلحت صحبت شد و به اشکال در شرط مأمورٌ به جواب داده و گفتیم: ترتّب مصلحت بر شرط مأمورٌبه متأخّر اشکالی ندارد.

مثلاً در غُسل مُستحاضه، زمانِ مأمورٌ به تا مغرب بوده لکن زمان غُسل بعد از آن است. از این بابت می گویند: غُسل برای مُستحاضه، شرطِ متأخّر است. این غُسل یقیناً در مصلحت مؤثّر است، اما مصلحتِ غُسل متأخّر می باشد، لذا تأثیر آن در مصلحت سابقه نیست تا اشکال زنده شود.

اشکال تأثیر متأخّر در متقدّم بود. این اشکال زمانی وارد است که غُسل مصلحتی را ماقبل از مغرب به وجود آورد. اما چنانکه گذشت این غُسل در زمان خود ایجاد مصلحت می کند و مصلحت آن مُکمّلِ مصلحت روزه در زمان سابق است. اشکالی هم ندارد؛ زیرا امر مولاست و مولا می تواند اوامر خود را به هر چیزی که می خواهد مقیّد کند.

حلّ اشکال مصلحت در شرط تکلیف و شرط وضع

مثال شرط تکلیف وجوب حج است که مشروط به استطاعت می باشد. یعنی استطاعت شرط تکلیف است. یک نوع استطاعت متقدّم و مُقارن با حج است. اما نوع دیگر آن یعنی «الرجوع الی الکفایه» مؤخّر از حج می باشد. معنای این استطاعت توان مکلف برای اداره مخارج زندگی بعد از حج است. ما گفتیم: این شرط متأخّر اشکالی ندارد؛ زیرا معلولِ شرط، وجوب است و وجوب از امور اعتباریّه می باشد. در امور تکوینیّه شرط متأخّر در مُتقدّم تاثیر گذارد نیست. اما در امور اعتباریه چون تمام العلّه فعل مولاست، او می تواند وجوب را بر شرط متأخّر معلّق نماید.

اما در مورد اشکال مصلحت، جواب این است که معنای شرطیّتِ شرطِ تکلیف، دخالتِ شرط در اتّصاف الفعل بالمصلحه است؛ اگر استطاعت بود، حج به مصلحت دار بودن مُتّصِف می شود و در غیر این صورت فعل مُتّصِف به مصلحت نخواهد شد. پس اتّصاف حج به مصلحت منوط به وجود استطاعت است.

در توضیح این مطلب گفته شده: دخالت شرط از مقوله دخالتِ در نیاز و حاجت است؛ یعنی انسانِ مستطیع احتیاج به حج دارد ولی شخصِ فقیر نیازی به آن ندارد. پس ارتباط و دخالتِ این شرایط با مصلحت به صورت نیاز و احتیاج به حج در صوررت استطاعت و عدم نیاز در فرض عدم استطاعت است.

به عبارت دیگر اگر پس از بازگشت، زندگی اش تغییری نکند، عرف می گوید: لیاقت این را داشت که حَجه الاسلام بجا آورد و حج برای او بجا و بمورد بوده، اما اگر آدمی است که وقتی باز می گردد در کفایت مئونه زندگی دچار کاستی می شود، عُرف حج را برای او بی مورد و بی جا می داند و به این حج، حَجه الاسلام نمی گوید. پس کلام در اتّصاف العمل به مصلحت است. حجِ همراه استطاعت، مُتّصِف به مصلحت و بدون آن مُتّصِف به عدم لیاقت می شود.

حال که معلوم شد دخالتِ شرط تکلیف در اعتباریات به این صورت است، به اشکال مصلحت، جواب می دهیم: تأخُّرِ شرط تکلیف نیز مضر نیست. یعنی در این مطلب -که مستطیع وقتی باز می گردد بر کفایت باشد و نَه گِدا- مصلحتی وجود دارد که آن مصلحت در حَجه الاسلام بودنِ حج صادر شده از مکلّف دخالت دارد. برای آنکه عقلا حج را مُتّصِف به مصلحت کرده و بگویند: حج او بجا و بمورد است باید هم در ابتدای موسم حج و هم زمانی که باز می گردد، استطاعتِ کافی داشته باشد.

پس در اعتباریات میزان دخالت شرط متأخّر در مصلحت به همین مقدار است که عقلا بگویند: این عمل بجا و بمورد است. وقتی اینطور شد می بینیم که متأخّر هم دخالت در مصلحت می کند و این اشکالی ندارد. تصادفاً در مثالهای عُرفی و زندگی روزمره نیز مطلب همین است؛ شما در زمستان کولر ارزان قیمتی می خری. عمل شما به دلیل مصلحتی که در در تابستان به وجود می آید، مُتّصِف به حُسن می شود. احتیاج و نیاز شما در تابستان باعث می شود که بگویند: خریدالان کولر بجا و بمورد است.

همچنین کسی قصد دارد تشکیل خانواده دهد، اگر از ابتدای زندگی فکری برای تامین مسکن نمود، می تواند مسکن تهیّه کند و الاّ اگر دیر به فکر بیفتد، به زحمت خواهد افتاد. از همان ابتدا صرفه جویی می کند، وام می گیرد، کم خرج می کند و با زحمت منزل را تهیّه می کند. همینکه در سال های آینده و بعد از تاهّل احتیاج به منزل برای او به فعلیّت می یابد، باعث می شود که بگویند: این پس انداز و این صرفه جویی، بجا و بمورد است. پس چیزی که متأخّر و مربوط به زمان آینده است، موجب اتّصاف به حُسن و تصحیح عملی می شود که ما الان انجام می دهیم.

لذا نحوه تأثیر در شرایط وضع و تکلیف به معنی ملاک بودن نیاز و احتیاج در آن هاست. یعنی همانطور که شرط متقدّم و مقارن تأثیر گذارند شرط متأخّر نیز موثر است.

مرحوم آخوند و حضرت امام در اینجا مطالبی دارند که با این توضیحاتی که دادیم آنها نیز روشن می شوند و دیگر ضرورتی ندارد بحث را اطاله دهیم.