درس خارج اصول استاد جزایری

94/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی ما یتعلق بصیغه الامر/اوامر

مقدمه

در جلسه گذشته اشکال محقق خراسانی در مورد قصد الامر گفته شد.

خلاصه اشکال این بود که این «قصد امتثال الامر» یا ماخوذ است شرطا و یا ماخوذ است جزئا،

اگر شرطا اخذ شده باشد مکلّف از اتیان آن عاجز است زیرا مکلّف ذات عمل را می آورد به همراه قید «قصد الامتثال»، پس مکلّف ذات عمل را اتیان می کند در حالی که ذات عمل متعلّق امر نیست و قید و مقیّد با هم متعلّق امر هستند، این یک حالتی است که در واقع خود عمل خودش را ازبین می برد و صاحب کفایه می خواهد حکایت از یک تناقضی درون خود عمل بکند.

اگر به عنوان جزء اخذ شده باشد در این صورت امر منبسط شده و اجزاء دارای امر ضمنی می شوند، لذا اشکال بالا مرتفع می شود زیرا مکلّف می تواند نفس الصلاه را قصد بکند به این عنوان که متعلّق امر ضمنی می باشد، لکن لازمه اش این است که امر باید به خود قصد تعلّق بگیرد در حالی که قصد از امور غیر اختیاریه است.

جواب خود صاحب کفایه به اشکال

چند راه حل دارد یکی این است که امر همیشه تعلّق به ذات عمل می گیرد چه در تعبدیات و چه در توصلیات، لکن در تعبدیات از خارج فهمیده ایم که غرض حاصل نمی شود مگر با اتیان بقصد الامتثال، ظاهرا صاحب کفایه هم همین راه را رفته اند و قصد الامتثال را از حیطه امر خارج کرده و آن را مُحصِّل غرض مولی می داند. اگر این حرف را زدیم از اساس دیگر مشکل حل می شود، لکن از تبعاتش این است که دیگر مجرای برائت نیست و مجرای اشتغال می شود. [1]

جواب محقق بروجردی

یک راه دیگر این است که بگوییم اصلا حرف صاحب جواهر را قبول نداریم که عبادیّت به معنای «الامتثال بداعی الامر باشد»، عبادت دواعی مختلفی دارد مانند ترس از عذاب، شوق الی الثواب، الاتیان لان یکون عبداً شکورا، انگیزه های اصلی در عبادات همین ها هستند، برای همین است که حضرت امام و آقای بروجردی نظرشان این بود که داعی در عبادیات «امتثال بداعی الامر» نیست بلکه این امور و امثال اینها است که اخذ آنها هم در امر هیچ اشکالی ندارد، آنچه مشکل آفرین بود «الاتیان بداعی الامر» بود ولی سایر دواعی هیچ مشکلی ندارد، حالا اگر این صغری را منکر بشویم دیگر مشکلی ندارد.

ما هم این را گفتیم که اگر انگیزه اعم بشود از «داعی الامر» بلکه بگوییم انگیزه محبوبیت و شوق مولی است، این انگیزه ها هم مانند خوف از عذاب و شوق به ثواب هیچ مشکلی ندارند، فقط باید دست از این قیدی که صاحب جواهر فرموده بر داریم.

اشکال:

یک اشکالی اینجا به نظر ما می آید و آن اینکه امتثال لاجل المحبوبیّه و شوق مولی خودش داعی بر امتثال است و مشکلی ندارد لکن احتمال عذاب و شوق به ثواب خود بخود که پیدا نمی شوند، بلکه به خاطر امر است که ما خوف از عذاب پیدا می کنیم، پس خوف از عذاب داعی علی الداعی است، داعی اول داعی الامر است و داعی دوم که در طول داعی اول است خوف از عذاب است، صاحب عروه هم در همین رابطه فرموده اند: «فصل فی النیّه، و هی القصد الی الفعل بعنوان الامتثال و القربه، و یکفی فیها الداعی القلبی بان یکون الداعی و المحرِّک هو الامتثال، و لغایات الامتثال درجات» داعی اول را امتثال امر قرار داده سپس برای این داعی فوائدی قرار داده که این فوائد داعی علی الداعی می شوند، «أحدها: وهو أعلاها أن يقصد امتثال أمر الله لأنه تعالى أهل للعبادة والطاعة، الثاني: أن يقصد شكر نعمه التي لا تحصى. الثالث: أن يقصد به تحصيل رضاه، والفرار من سخطه. الرابع: أن يقصد به حصول القرب إليه. الخامس: أن يقصد به الثواب ورفع العقاب»[2] لذا ایشان دقیقا به همین مطلب اشاره نموده که اینها همه الداعی علی الداعی هستند و اگر اینگونه باشد اشکال عود می کند زیرا اول باید داعی اول که «امتثال بداعی الامر» را قصد بکند و در این صورت اشکال دوباره عود می کند.

راه حل اشکال

شاید بتوانیم مشکل را اینگونه حل بکنیم که «امتثال بداعی الامر» را از حالت داعویّت خارج بکنیم و به صورت صفتیّت اخذ بکنیم، ما اصراری نداریم که امتثال امر الله داعی باشد و ظاهر اوامر شرعیّه هم اینگونه نیست، عمل بعد از آنکه مامور به شد و امر الهی به آن تعلّق گرفت واجد یک صفتی می شود و آن صفت این است که ما می دانیم این عمل مامور به مولی است، وقتی ما علم به مامور به بودن عمل پیدا کردیم خود بخود ترس از مخالفت برای ما به وجود می آید، این ترس منجر می شود به امتثال ما، پس صرف علم ما به مامور به بودن کافی است برای ایجاد داعیِ خوف من العذاب و شوق به ثواب، پس همین مواردی که در روایات آمده حقیقتاً داعی هستند.

تعلّق امر خودش داعی نیست بلکه عمل را متصف می کند به مامور به بودن، علم ما به این صفت خودش کافیست برای اتیان بداعی تحصیل الثواب و الخوف من العقاب، پس امر تعلّق گرفته به عملی که ما اتیان بکنیم بداعی خوف من العقاب، پس دواعی حقیقی همین تحصیل الثواب و الخوف من العقاب می باشد و اینکه این عمل مامور به است صفت عمل است و منشا اتصاف، آن امر مولی می باشد، لذا اینکه عمل ما مصداق امتثال الامر است یک صفتی است برای نماز نه اینکه قصد امتثال امر، داعی باشد، علم ما به مامور به بودن نماز برای حصول داعیِ تحصیل الثواب و الخوف من العقاب کافی است و آنچیزی که در مامور به اخذ شده به عنوان شرط یا جزء همین تحصیل الثواب و الخوف من العقاب می باشد.

اگر این حرف را بزنیم اشکالی که خودمان وارد کردیم بر این دواعی که محقق بروجردی فرموده اند هم حل می شود. صغرای اشکال این بود که اتیان بداعی الامر شرط یا جزء عمل است، با این بیان معلوم می شود نه شرط است و نه جزء بلکه یک صفتی است که عنوان مشیری است به همان دواعی حقیقی، حالا خوف از عذاب اگر بخواهد در شرط یا جزء مامور به باشد آیا دور لازم می آید؟ خیر.

علم به یک خصوصیتی در مامور به آن را داعی نمی کند، اینکه شما عملی را در روز انجام می دهید آیا اتیان عمل در روز را داعی می کند؟ خیر، فقط شما علم دارید که این عمل در روز اتیان می شود، صفات اینگونه هستند، لذا علم به مامور به بودن نماز منجر به این نمی شود که مامور به بودن داعی بشود، زمانی که مکلّف علم پیدا نمود تازه باید ببینید به کدام داعی آن را اتیان می کند، اگر به خاطر هوای نفس باشد هزار بار هم که مامور به باشد این عمل از او پذیرفته نمی شود و در صورتی پذیرفته می شود که داعی او الهی باشد، لاجل الثواب، او فراراً من عذاب الله، او شکرا من نِعَم الله، و امثال اینها.


[1] کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص73.
[2] العروه الوثقی، سید محمد کاظم طباطبایی، ج2، ص433.