درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی ما یتعلق بصیغه الامر/اوامر
تعبّدی و توصّلی
قال فی الکفایه : «المبحث الخامس :إن إطلاق الصيغة هل يقتضي كون الوجوب توصلياً، فيجزی إتيانُه مطلقاً ولو بدون قصد القربة، أو لا؟ فلا بدّ من الرجوع فيما شك في تعبديته وتوصليته إلى الأصل»[1] صاحب کفایه می فرماید: آیا اطلاق صیغه امر، عند الشک توصّلیت را اقتضا میکند؟ البته این شیوه طرح مسئله به نظر ما محل اشکال است. صحیح این است که گفته شود آیا ما در اینجا اطلاقی داریم یا نداریم، نه اینکه بگوییم اطلاقی داریم، حال این اطلاق اقتضای توصّلیت می کندیا خیر.
معانی مختلف تعبدی و توصلی
اکنون در این بحث، تعبدی و توصلی به چهار معنی آمده است، این چهار معنی را ابتدا مرور می کنیم تا بعد ببینیم مقتضای اطلاق چیست.
یک معنی که مشهور و معروف هم هست و مورد بحث ما هم همین معناست، این است که تعبدی عبارت است از آن واجبی که غرض از آن حاصل نمی شود، مگر زمانی که به قصد قربت اتیان شود، به خلاف توصلی که احتیاج به قصد قربت ندارد و اتیان نفس فعل، برای امتثال کفایت می کند، مثلا نماز، واجب عبادی است که محتاج قصد قربت است و بدون آن باطل است ولی ردّ السلام، واجبی است که احتیاجی به قصد قربت ندارد.
تعریف دوم گفته شده که تعبّدی آن واجبی است که منوط به مباشرت است، ولی توصّلی واجبی است که احتیاج به مباشرت ندارد، بلکه اعم است، چه خودش انجام بدهد چه دیگری، فرقی ندارد.
تعریف سوم گفته شده تعبّدی آن واجبی است که حتما باید به صورت اختیاری انجام شود، به خلاف توصلی که ضرورتی ندارد بالاختیار انجام شود، مانند ظرفِ نجس که چه مکلّف آن را تطهیر کند و چه بدون اختیار در آب جاری قرار بگیرد، تطهیر خواهد شد.
تعریف چهارم این است که تعبّدی منوط است به اینکه آن عملی که انجام می شود در ضمن عمل حرامی نباشد، والاّ واجب محقق نمی شود، چون عمل حرام، مبغوضیت دارد و با عمل مبغوض نمی توان به خدا نزدیک شد، به خلاف توصلی که تفاوت نمی کند در ضمن یک فرد مباحی انجام شود، یا در ضمن فرد حرامی، در هر دو حالت عمل انجام می شود، مانند آنجا که مکلف با آب غصبی لباسش را تطهیر کند، در اینجا عمل حرامی مرتکب شده ولی تطهیر هم محقق می شود.
این چهار قسم را مرور نمودیم، لکن بحثی که پیش رو داریم همان قسم اول از چهار قسم است، سؤال اصلی هم این است که اگر شک کردیم در تعبّدی بودن یک عمل، آیا می توانیم به اطلاق دلیل رجوع کنیم یا خیر؟ سؤال دیگر این است که اگر شک ما زائل نشد آیا می توانیم به اصول عملیه رجوع کنیم یا خیر؟ اگر قصد قربت از اجزاء واجب باشد مانند شک در سایر اجزاء، به اصاله البرائه رجوع می شود، چون شک در اقل و اکثر است، مثلا سیدنا الاستاد در مورد جِلسه استراحت قائل به وجوب نیستند، چون ادله را قاصر می دانند و اصل برائت را جاری می کنند، حالا آیا در مورد قصد قربت هم می توان به اصاله البرائه رجوع کرد یه خیر؟ این سوال دوم است.
اما در مورد معنای دوم، یعنی اگر شک کردیم که آیا واجب، تعبدی است یا توصلی، یعنی شک کردیم که آیا وجوبش مقیّد شده به لزوم مباشرت، یا اعم است از اینکه مباشرتاً انجام شود یا اینکه شخص دیگری را به انجام آن وادار کند، در این صورت، اطلاق دلیل مقتضای عدم لزوم مباشرت است، حالا در اینجا محقق خوئی هم حرفهایی دارند که درآینده خواهیم گفت.


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص 72.