درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی ما یتعلق بصیغه الامر/اوامر
دوران الامر بین النفسیّه و الغیریّه
در کفایه می فرماید: «المبحث السادس: قضية إطلاق الصيغة، كون الوجوب نفسياً تعيينياً عينياً» مقتضای اطلاق صیغه این است که وجوبِ مُستفاد از امر، نفسی باشد نه غیری، تعیینی باشد نه تخییری و عینی باشد نه کفایی.
اگر واجبی بدلیل وجود مصلحت در غیر واجب شود، وجوب آن وجوبی غیری و این واجب مقدمه برای واجب ذی المصلحه است؛ بخلاف واجب نفسی که مصلحت در خود واجب و وجوبش نفسی است. وجوب تعیینی آنجاست که واجبی خودش به تنهایی واجب باشد؛ به خلاف تخییری که عِدل دارد. واجب عینی آن است که اتیان آن بر همه واجب باشد و از مکلّف ساقط نمی شود؛ بخلاف واجب کفایی که در عین حالی که بر همه واجب است لکن یسقط بفعل الغیر.
بررسی ظهور در نفسیّت
اما در صورت اطلاق صیغه، امر اقتضای کدام قسم از اقسام وجوب را دارد؟ مقتضای اطلاق صیغه این است که امر نفسی باشد نه غیری، تعیینی باشد نه تخییری و عینی باشد، نه کفایی. زیرا اگر امر غیری باشد، لازم است وجوبش مقید شود به زمانی که آن غیر و آن ذی المقدمه هم واجب باشد، اگر این قید ذکر شود می فهمیم واجب غیری است، ولی اگر این قید ذکر نشود و وجوب را مطلق بیان شود این وجوبِ مطلق مناسبت دارد با نفسی بودن. در این حال اطلاق صیغه، اقتضای عدم قید و استمرار دارد. اطلاق یعنی واجب است سواءٌ وَجَب الغیر ام لم یجِب. پس از عدم البیان به کمک مقدمات حکمت کشف می شود که مامور به دائما واجب است.
می فرماید : «فالحكمة تقتضي كونه مطلقاً، وجب هناك شيء آخر أو لا، أتى بشيء آخر أو لا، أتى به آخر أو لا، كما هو واضح لا يخفى»، پس از راه اطلاق وجوب نفسیّت را می فهمیم.[1]
بیانی دیگر برای احرازِ نفسیّت
بیانی دیگر برای نفسیّت وجوب: گفته شده که می توانیم به اطلاقِ خودِ واجب تمسّک کنیم، مثلا وضو وجوبش غیری است و مقدمه نماز است، زیرا نماز مشروط شده به وضو پس وضو وجوب مقدمی پیدا کرده است، این مقدمه هم شرعی است نه عقلی.
اما اگر شارع گفت: نماز بخوان و وجوب نماز را مقیّد به وضو نکرد، از این اطلاق و عدم اشتراط پی می بریم که وضو مقدمه نماز نیست. در این صورت اگر وجوبی به وضو تعلّق گرفته باشد وجوبِ نفسی است نه غیری؛ مانند نماز میّت که مشروط به طهارت نیست و حتی جُنُب هم می تواند نماز میّت بخواند. لذا طهارت دخالتی در نمازِ میّت ندارد، حالا اگر بالفرض امری آمد و به طهارت تعلّق گرفت می فهمیم که این وجوب نفسی است نه غیری.
البته این راه مشروط به این است که بتوانیم در اسامی عبادات تمسّک به اطلاق نماییم. در بحث صحیح و اعم بیان کردیم که اگر صحیحی شدیم، ممکن نیست به اطلاق تمسّک کنیم. زیرا صحیحی اطلاقی ندارد، گفته شده صلاه صحیحه، اجمال دارد، لذا ما نمی فهمیم معنای نماز صحیحه چیست. اما اعمّی برای دفع جزئیّت و شرطیّت می تواند به اطلاق تمسّک کند. زیرا نماز بدون برخی اجزا و شرایط هم صدق عرفی می کند، در این صورت اطلاق پا می گیرد که می شود متمسک به آن شد.
اما تمسّک به اطلاق اسامی عبادات از جهت دیگری خیلی مشکل است. زیرا اینها در مقام بیان اجزاء و شرایط نیستند، «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه» چنین عبارتی در مقام بیان اجزاء و شرایط نیست. لذا برای اعمی نیز هیچ وقت اطلاقی شکل نمی گیرد و هیچ یک از فقها هم به چنین اطلاقی تمسک نکرده است.
بررسی ظهور در تعیینیّت
تعیینی در مقابل تخییری، مثلا اگر امری آمد که در راه خدا صدقه دهید، ما نمی دانیم آیا این تصدّق معییّنا واجب است یا ما مخیّریم میان تصدّق و استغفار. ظهور صیغه امر به تصدّق چیست؟ اطلاقِ صیغه، ظهور در تعیینیت دارد. زیرا وجوب تخیری محتاج بیان عِدل است و خودِ نفسِ عدم بیان عِدل اطلاقِ وجوب را می رساند. یعنی این عمل واجب است علی کلّ تقدیر. اما در واجب تخییری اگر یکی از عِدل های واجب اتیان شود، واجب ساقط خواهد شد. لکن این قضیه محتاج بیان است. در این صورت اگر مولا بیانی نیاورد، معلوم می شود وجوب تصدق، واجب تعیینی است.
ماهیّت واجب تعیینی
در یک بیان گفته شده: واجبِ تعیینی آن است که وجوب تعلّق گرفته به خودِ فرد، اما در واجب تخییری وجوب به جامع انتزاعی تعلّق می گیرد. مانند خِصال کفاره که سه مورد هستند؛ عتق رقبه، صیام ستین یوما و اطعام ستین مسکینا. در کفاره روزه، احد هذه الامور واجب است. این را می گویند: جامع انتزاعی.
جامع انتزاعی در برابر جامع حقیقی است. گاهی جامع حقیقی است مثلا طبیعت انسان که جامع حقیقی میان افرادش است. اما گاهی اموری جامع حقیقی ندارند. مانند خصال کفاره که هیچ جامعی ندارند، در چنین مواردی و در صورت نیاز جامعی انتزاع می کنیم مانند «احد هذه الامور».
علی ای حال در موارد تخییر شرعی وجوب به جامع انتزاعی تعلّق می گیرد. حال اگر وجوبی آمد و عِدلی هم برایش بیان نشد، احدهمایی هم نبود، این عدم البیان و اطلاق ظهور در وجوب تعیینی دارد.
بیانی دیگر این است که وجوب تعیینی وجوبش مطلق است، لکن وجوب تخییری مشروط به عدم اتیانِ عِدل است. مثلا عتق رقبه واجب است مشروط به اینکه اطعامی یا صیامی اتیان نشده باشد. پس اگر واجبی بلاشرط بیان شود آن وجوب تعیینی اما اگر وجوبی مشروط به عدم اتیان دیگری بیان شد، وجوب تخییری می شود.
اگر این قول را نیز بپذیریم وجوبِ تخییری محتاجِ بیان شرط است. لذا اگر شرطی بیان نشود و کلام مطلق باشد، باز هم ظهورِ در وجوبِ تعیینی پیدا می کند.


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص76.