درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طلب و اراده /اوامر
بررسی کلمات اشاعره
در جلسات گذشته مصالحه بین اشاعره و معتزله را بیان کردیم، اشاعره به اختلاف بین طلب و اراده، و معتزله به وحدت این دو قائل بودند، صاحب کفایه به دنبال این بود تا وحدتی ایجاد کند، لذا فرمود: طلب حقیقی عین اراده حقیقیه، و طلب انشائی عین اراده انشائیه است، پس به حسب واقع، بین این دو تفاوتی وجود ندارد، لکن به حسب انصراف، وقتی می گوییم «طلب» به طلب انشائی، انصراف دارد، و وقتی می گوییم «اراده» به اراده حقیقیه، انصراف دارد.[1]
ما به کلماتی که از اشاعره نقل شده است، مراجعه ای کرده و متوجه شدیم، فرمایش آخوند خلاف واقع است. و مسئله به این راحتی نیست که ایشان فرموده، مسئله طلب و اراده، در ذیل مباحث کلام الهی در علم کلام مطرح می شود، در آنجا این سوال مطرح است، که کلامِ نفسی، آیا مصداق علم یا قدرت یا صفات دیگر الهی است یا خیر؟ پاسخ می دهند که کلام الهی مصداق هیچ کدام از صفات الهی نیست.
در همین جا بحث طلب و اراده مطرح می شود، زیرا کلام به خبری و انشائی تقسیم شده، و یکی از موارد کلام انشائی، امر و درخواست از دیگران است، که همان طلب می باشد، پس «طلب» همان کلامِ انشائی بوده که به صورت امر و درخواست وجود پیدا می کند، بنابراین همانطور که کلامِ نفسی داریم، طلب نفسی هم باید داشته باشیم، زیرا طلب، نوعی ازکلام محسوب می شود، کلام لفظی هم مسبوق به کلام نفسی است، که از صفات باری تعالی است. و با اراده و قدرت تفاوت می کند، پس همانطور که کلام نفسی، غیر از اراده است، طلب نفسی هم مغایر با اراده است.
نتیجه این می شود که طلب نفسی غیر از اراده بوده و یک صفتی از صفات الهی است. که این صفت در ذات خداوند می باشد و مغایر با سایر صفات است، لذا اینکه آخوند فرمود: طلب حقیقی، عین اراده حقیقیه است، به نظر ما درست  نمی باشد.
مروری برشیوه استدلال اشاعره
استدلال اشاعره مبتنی بر مغایرت طلب و اراده بود، شیوه استدلال بدین صورت است که کلام لفظی، مسبوق به کلام نفسی وکلام نفسی یک صفت و حالتی در نفس است.کما اینکه در شعر شاعر آمده : «ان الکلام لَبالفواد و انما جُعل اللسان علی الفواد دلیلا» پس این کلام لفظی، خودش اساس کار نیست، اساس و ریشه آن، کلامی است که در نفس می باشد.
بعد این بحث مطرح می شود، آیا کلام نفسی عین علم است یا خیر؟ کلام مترادف با علم است، زیرا کلام در واقع معانی آن صُوَری هستند که در نفس، نقش بسته اند، وقتی  شخصی می گوید «زید قائم» ابتدا باید صورت قیام زید در نزد نفس متکلم، معلوم باشد، تا بتواند تبدیل به کلام شود، لذا این احتمال را دادند که کلام نمی تواند چیزی غیر از علم باشد، اما اشاعره جواب دادندکه، کلام مغایر باعلم و سایر صفات نفسی است.
کلام که به اینجا رسید، بحث انشائیات مطرح شده و به تبع آن بحث طلب نیز مطرح می شود که حقیقت طلبِ لفظی که از انسان صادر می شود چیست؟ جواب می دهند که این طلبِ لفظی، از مقوله کلام است، پس همانطور که کلام لفظی مسبوق به کلام نفسی است، طلب لفظی هم مسبوق به طلب نفسی است، وقتی شخصی می گوید «اسقنی مائا» ابتدا این طلب در نفسش نقش بسته، سپس به صورت الفاظ درآمده است، و همانطور که کلام نفسی هیچ ارتباطی با سایر صفات الهی ندارد، طلب هم همینطور است و خودش یک صفت مستقل بوده و از مقوله هیچ کدام از صفات نفسانی نیست.
در «کلام» این شبهه وجود داشت که ممکن است از خانواده علم باشد، لکن در طلب نفسی این احتمال را دادند که ممکن است از خانواده اراده باشد، انسان قبل از اینکه بگوید «اسقنی مائا» در دلش مطالبه سقی الماء می کند سپس آن را طلب می کند، این مطالبه ای که در دلش نقش بسته، همان اراده سقی الماء مِن الغیر است، لذا از اینجا تصور شده که طلب نفسی عین اراده است، اشاعره جواب می دهند که خیر، اینها با هم تفاوت دارند، آن معنایی که از «اسقنی مائا» در ذهن مجسم می شود (طلب)، مغایر با اراده است.
غرض این است که اشاعره منکر اتحاد طلب و اراده بوده و تصریح کردند که طلب نفسی، مغایر با اراده است و اینها دو صفت جدا گانه از صفات الهی هستند.
مروری بر کلمات قاضی روزبهان
اصل این بحث را علامه حلی در کتاب «کشف الحق» آورده اند، قاضی روزبهان اصفهانی که از متعصبین اهل سنت بود، کتابی به نام «ابطال الباطل» نوشت که بسیار قلم تندی داشت، سپس قاضی نور الله شوشتری به کتاب قاضی روزبهان، جوابیه ای به نام «احقاق الحق» نوشتند،که بسیار کتاب تحقیقی و قوی در زمینه مبانی کلامی شیعه است، علامه نجفی مرعشی زحمتی کشیده و تعلقه مفصلی بر احقاق الحق نوشته اند و در آن تعلقه هر جا علامه حلی یا قاضی نور الله روایتی نقل کردند، ایشان چندین روایت از اهل سنت در تأیید آن روایت آورده اند، البته این مباحث مربوط به قبل از ظهور وهابیت است. زیرا وهابیت اشاعره و معتزله را هم تکفیر می کنند که الان محل بحث ما نیست.
قاضی روزبهان در آن کتاب چنین آورده: «مذهب الاشاعره ان الله تعالی متکلّم و الدلیل علیه اجماع الانبیاء، ثم ان الکلام مشترک، تاره یطلق علی المولَّف من الحروف المسموعه(کلام لفظی) و تاره یطلق علی المعنی القائم بالنفس (کلام نفسی) و هو قدیم قائم بذاته تعالی » می گوید هر کلام لفظی مسبوق به کلام نفسی است و کلام نفسی را قدیم می داند، «فلابد من اثباته فنقول اولا لیراجع الشخص الی نفسه اذا اراد ان یتکلم بالکلام فهل یفهم من ذاته انه یرتب المعانی فیعزم علی التکلم بها» شخصی که می خواهد حرف بزند واقعیت این است که ابتدا معانی را در ذهنش جمع بندی می کند، سپس تکلم می کند، این همان کلام نفسی است.
اگر خصم بگوید که این کلام همان علم است چه ؟ «قلنا هی غیر العلم لان من جمله الکلام الخبر و قد یخبر الرجل عن ما لا یعلمه بل یعلم خلافه»  جواب این است که نمی تواند عین علم باشد، زیرا گاهی متکلم می خواهد مطلب دروغی بگوید، اما علم به خلافش دارد، لکن خلاف علمش تکلم می کند، می گوید «زید مرده» در حالی که می داند زید، زنده است «فان قال هو عین الاراده قلنا لا هو غیر الاراده لان من جمله الکلام الامر، و قد یامر الرجل بما لا یریده کالمختبر لعبده» و اگر بگویید عین اراده است. باز می گوییم نمی شود، چرا؟ زیرا خیلی وقت ها انسان طلب می کند، در حالی که در واقع آن را نمی خواهد، مثلا قصدش از طلب، امتحان کردن غلامش است، نه طلب حقیقی، مانند خداوند که واقعا اراده ای به ذبح اسماعیل نداشت، لکن ابراهیم را امر به ذبح نمود، لذا معلوم می شود طلب نفسی، با اراده فرق می کند.
بعد ان قلتی دارد که در این موارد امتحانی، اراده ای وجود ندارد، چون اصلا طلبِ حقیقی وجود ندارد، جواب می دهد که خیر، طلب وجود دارد، لکن اراده به آن معنی خاص ندارد. خلاصه غرض ما از نقل این کلمات از اشاعره این بود که غرض اشاعره از طلبی که می گویند مغایر با اراده است روشن شود، که منظورشان طلب نفسی است، نه طلب انشائی به تنهایی. [2]


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص64.
[2]  تحریر الاصول، سید محمد علی موسوی جزایری، ج1، ص302.