درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

94/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:بررسی معنای «حال» در عنوان مساله/مشتق
مقدمه پنجم
صاحب کفایه در ادامه می فرماید: «خامسها : إن المراد بالحال في عنوان المسألة، هو حال التلبس لا حال النطق»
در عنوان مسئله که گفته شد «اختلفوا فی ان المشتق حقیقه فی خصوص المتلبس بالمبدا فی الحال او فی مل یعمه و ما انقضی عنه المبدا»، حال در این عنوان، منظور از کلمه «الحال» چه حالی است؟
صاحب کفایه می فرماید: منظور حال تلبس است نه حال نطق. زیرا اگر مراد حالِ نطق باشد، تبدیلِ به زمان حال می شود در حالی که علما اتفاق دارند که زمان دخالتی در معنای اسامی و صفات ندارد، اگر محل بحث ما فعل بود، زمان دخیل در معنای آن می بود اما محل بحث ما اسامی و صفات هستند، به همین دلیل حالِ نطق نمی تواند مراد باشد و مراد حالِ تلبس است.
در این صورت توضیح عنوان مسئله هم اینگونه می شود: اختلاف کرده اند در اینکه آیا مشتق حقیقت است در خصوص زمان تلبّس یا اینکه بعد از انقضای تلبّس استعمال مشتق حقیقی خواهد بود؟
در این مسئله دو قول وجود دارد، یک قول می گوید: مشتق اختصاص به حال تلبس دارد و بنا بر قول دیگر اعم است از حال تلبّس و بعد از انقضای تلبس. اما اگر مراد حالِ نطق باشد، حالِ نطق همان زمان حال است و لازم می آید که زمان دخیل در معنای اسم شود که این غلط است.[1]
در اینجا این اشکال به ذهن می رسد که علمای ادبیات در باب اسم فاعل و اسم مفعول گفته اند: این دو اگر به معنای ماضی باشند نمی توانند در اسمی دیگر عمل کنند اما در صورتی که به معنای حال و استقبال باشند، عامل خواهند بود. این کلام دلیلی بر زمان دار بودن اسم فاعل و مفعول است و با آنچه پیش تر بیان شد منافات دارد.
مثلا در مثال «زید ضاربُ عمرٍ» در این مثال اگر «ضرب» در زمان گذشته واقع شده باشد «ضارب» نمی تواند «عمر» را به عنوان مفعول خود منصوب کند، ولی اگر مقصودِ متکلّم این باشد که «ضرب» در حال یا آینده محقق می شود در این صورت می تواند «عمر» را به عنوان مفعول منصوب کند.
جوابِ اشکال این است که دلالت اسم فاعل و مفعول بر زمان به کمک قرینه است و نه از حاق لفظ، لذا تنافی میان دو حرف وجود ندارد و هر دو صحیحند.
بررسی فرمایش حضرت امام
مرحوم حضرت امام در همین رابطه می فرمایند: امکان ندارد زمان جزئی از معنای مشتقاتِ اسمی مانند اسم فاعل و مفعول باشد، پس قطعا مراد از حال، حالِ نطق نیست، اما اگر بگوییم: مراد از حال، حالِ جَری و نسبت باشد (یعنی زمانی که مشتق به اسم نسبت داده می شود، آن زمانی که ضرب توسط زید محقق شد، این قدری با حال تلبس هم تفاوت می کند که برخی آقایان مراد از حال را حالِ جری و نسبت می دانند.) این هم امکان ندارد. زیرا شما می خواهید بگویید: این زمان دخالت در معنی دارد در حالی که وضع در رتبه سابقه بر استعمال قرار دارد و استعمال اللفظ فی المعنی در رتبه متاخر از وضع است. لذا محال است که زمانی را در وضعِ لفظی که در زمان وضع هنوز وجود ندارد و بعد از استعمال به وجود می آید دخیل کنیم.
در نتیجه محال است که ازمنه دخیل در معنی باشند چرا که همانطور که بیان شد در زمان وضع هنوز استعمالی شکل نگرفته و زمان سالبه بانتفاء موضوع است. لذا ایشان می فرمایند: ما از خیرِ زمان باید بگذریم زیرا این ازمنه به هیچ عنوان صلاحیت آن را ندارند که در معنای موضوع له اخذ شوند.
حضرت امام بعد از ذکر مطلب فوق می فرمایند «بل المراد ان المشتق هل وضع لمفهوم لا ينطبق الا على المتصف بالمبدء او لمفهوم اعم منه»[2] یعنی نزاع مشتق در این است که آیا وضع شده است برای نفسِ اتصاف و ظرفِ تلبّس به مبدا یا برای اعم از ظرف تلبس و ظرف زوال تلبس، در هر صورت زمان دخالتی در بحث نخواهد داشت.


[1]   کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص43.
[2]  تهذیب الاصول، الامام الخمینی، ج1، ص112.