درس خارج اصول استاد جزایری

94/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:خروج افعال و مصادر از محل بحث/مشتق
بررسی تفصیل محقق نائینی پیرامون اسم مفعول و اسم آلت
بحث ما در تفصیل محقق نائینی بود که به تبع صاحب فصول آن را بیان کرده و گفتند که اسم آلت و اسم مفعول از محل نزاع خارج هستند. ما که تامل می کنیم می بینیم اسم آلت مانند مقراض چه در زمان بریدن و چه در زمانی که نمی بریم باز هم مقراض است، لذا اسامی آلات چه در حال صدور فعل باشند و چه نباشند مبدا بر آنها صدق می کند. لذا بحث مشتق در آنها جاری نمی شود زیرا صدق بر ما انقضی عنه التلبس قطعا صدق می کنند و مشروط به تلبس نیستند. این مطلب درست است.
لکن نکته ای که در اینجا هست این است که در اسامی آلات مانند مفتاح و مقراض و منشار گاهی مرادِ از مبادی، شانیت و صلاحیتِ عمل است. یعنی تلبّس اینها به صلاحیّتشان است نه تلبّسشان و زمانی منقضی می شوند که شانیت و صاحیتشان را از دست بدهد. لذا کلید تا زمانی که صلاحیت فتح را داشته باشد مفتاح است و زمانی که صلاحیت فتح را از دست بدهد بحث مشتق پیش می آید که اگر حقیقت در خصوص متلبّس باشد مجاز است و اگر حقیقت در اعم باشد استعمال بعد از از بین رفتن صلاحیت فتح هم حقیقت است.
پس مراد فعلیّت الفتح نیست بلکه شانیّت العمل است. باید هم همین باشد، زیرا وقتی کلید را می سازند و هنوز قفلی را با آن باز نکرده اند و در آینده با آن قفل را باز خواهند کرد استعمال مفتاح برای آن مجازی نیست، در حالی که همه متفق هستند که استعمال مشتق در ما سیلتبس مجاز است و اجماع بر مجازیت آن قائم شده. هیچ کس احتمال نمی دهد که استعمال مفتاح در این کلید تازه ساز مجاز باشد در حالی که تلبّسِ به فتح مخصوص آینده است. لفظ مفتاح هم در آن حقیقت است. پس معلوم می شود مبدا ما فعلیت الفتح نیست بلکه صلاحیّت الفتح است.
اما در جلسه پیش گفته شد: ما قطع داریم که اسم مفعول در ما انقضی حقیقتا استعمال می شود، همه نیز میدانند که حقیقت است. آیا فقط به کسی که در حال جان دادن است می گویند مقتول؟ خیر، بلکه اطلاق می شود بر کسی که ولو در پنجاه سال قبل کشته شد. در فقه داریم که لایرث القاتل مِن المقتول، مراد از مقتول در اینجا چه کسی است؟ کسی که قبلا کشته شده. مثال دیگر کراها نماز خلف المحدود است. کسی که الان محدود است؟ خیر، کسی که حدی در گذشته بر او جاری شده باشد و الا مُحتمل نیست که در حال فعلیت حد بر انسان امام جماعت هم باشد. بلکه قطعاً زمان انقضا مراد است. اینها اسامی مفعولی هستند که قطعا حقیقت در ما انقضی عنه المبدا هستند. از همین نظر است که مرحوم نائینی می خواهد اسامی مفعول را از بحث خارج کند و بگوید که قطعا حقیقت در ما انقضی عنه التلبس است.
این مثالها نشان می دهد که فرمایش ایشان درست است و حرف نا مربوطی نیست مثالهای صحیحی هم دارد، لکن توجیه این قضیه این است که  وجود حدوثیِ مبدا، مراد است. قتل بوجوده الحدوثی وقتی واقع شد، اسم مفعول صدق می کند و مراد از تلبّسش همان وجود حدوثی است. همین که حدوثش واقع شد متلبّس می شود و تلبّسش زائل نمی گردد.
به هر حال اسم مفعول و اسم آلت را می توانیم توجیه کنیم ولی واقعیت همان حرف صاحب فصول است که استعمال مشتق در اینها حقیقت است حتی بعد از انقضاء، چه توجیه ما پذیرفته شود چه نه.
ثالثها خروج الافعال و المصادر عن حریم النزاع
این سومین مقدمه مرحوم آخوند است، واضح است که بحث ما در مشتق اصولی است، افعال و مصادر مشتق صرفی هستند ولی مشتق اصولی نیستند. چرا که افعال و مصادر قابل حمل و اطلاق بر ذوات نیستند. می گوییم: «زید ضارب» اما نمی توانیم بگوییم «زید ضَرَب» (به معنای اتحاد زید و فعلِ ضَرَب) در مصادر هم همینطور، نمی توانیم بگوییم «زید علم» مگر از باب تجوّز.[1]


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص39.