درس خارج اصول استاد جزایری

94/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : الکلام فی المشتق
المشتق
مشهور میان آقایان این است که بحث مشتق بحث بی فایده است، لذا ما هم بنا را بر اختصار می گذاریم به همان میزانی که در کفایه آمده است، منشا اختلاف هم این است که آیا استعمال مشتق در ما انقضی عنه التلبس حقیقت هست یا خیر، پس استعمالات مشتق سه حالت دارد:
1-استعمال آن در متلبس بالمبدا فی الحال که قطعا حقیقت است.
2-استعمال در ما سیلتبس فی المستقبل که قطعا مجاز است.
3-استعمال مشتق فی ما انقضی عنه المبدا و التلبس که محل اختلاف است.
مانند استعمال عالم، این استعمال برای کسی که الان بالفعل عالم است قطعا حقیقت است، اما استعمالش در کسی که قبلا عالم بوده و الان ترک کرده و فراموش کرده است آیا می شود به او بگوییم عالم؟ محل اختلاف است، اما استعمال عالم برای کسی که هنوز درس نخوانده و تازه می خواهد شروع به تحصیل بکند تا در آینده عالم بشود قطعا مجاز است.
در ادامه صاحب کفایه یک مطلب دیگری را اضافه می کنند و آن اینکه زمان «نطق» و زمان «جری و نسبت» گاهی متحد هستند و گاهی مختلف، مثلا الان در حال تکلّم است اما زمان جری و نسبتش مربود به گذشته است، مثلا می گوید من زید را پارسال دیده ام و او را بسیار انسان عالمی یافتم، در این مثال زمان نسبت مربوط به گذشته است به خلاف زمان نطق که الان است، در چنین جایی آیا برای ملاحظه مشتق زمانِ «نظق» را ملاحظه می کنیم یا زمانِ «جری و نسبت»؟ آنچه ملاک در بحث مشتق است زمان جری و نسبت است و کاری با زمان نطق نداریم. [1]
تفاصیل موجود در بحث مشتق
تفصیل اول نسبت داده شده به اشاعره و متاخرین از اصحاب که همان تفصیلی بود که در بالا اشاره کردیم و آن اینکه مشتق حقیقت در خصوص متلبس بالمبدا فی الحال است.
تفصیل دیگری هست که نسبت داده شده به معتزله و متقدمین از اصحاب که گفته اند مشتق اعم است از متلبس و ما انقضی عنه المبدا.
قول دیگری هست که تفصیل داده اند باعتبار مبادی، یعنی در این بحث که آیا میزان خصوص تلبس فی الحال است یا اعم از آن در واقع مبادی مختلف هستند، صاحب کفایه تفصیل داده اند میان مبادی متعدّیه و مبادی لازمه، یعنتی اگر مبدا از مبادی متعدیه است مشتق از آن اعم از ما انقضی عنه التلبس است و اگر از مبادی لازمه است نه، ظهور در خصوص متلبس بالمبدا فی الحال دارد، مثلا وقتی مصدر قتل در خارج محقق شود آیا همان روز قتل به قاتل می گویند قاتل یا تا سالهای بعد هم به او می گویند قاتل؟ تا همیشه قاتل قاتل است، کما اینکه مقتول هم مقتول است، اما مبادی لازمه مانند سفیدی و سیاهی، تا زمانی که شئ سیاه است اتصاف به سیاهی صحیح است و الا اگر رنگش عوض شد و سفید شد دیگر سیاهی صدق نمی کند.
در ادامه می فرمایند «و کذا الملکات و الصنایع و الحِرَف» اینها هم تازمانی که انسان آن ملکه یا آن صنعت و حرفه را دارد اتصافش حقیقی است و الا اگر آن حرفه را از دست داد دیگر استعمالش حقیقی نیست، «فان کان من القسم الاول فهو موضوع للمشترک و ان کان من القسم الثانی فهو موضوع لخصوص المتلبّس»
«و مثله التفصیل بین مبادئ السیّاله فیکون حقیقه فی الاعم فغیرها فیکون حقیقه فی حصوص المتلبّس» یک اموری داریم که ثابت اند مانند رنگ ها ولی یک مبادئ یی داریم که سیّال هستند و ثابت نیستند مانند جریان آب، آن آبی که صبح جریان داشت غیر از این آبی است که الان جاری است لکن اتصاف به «جریان» به همه آن صدق می کند، زیرا از مبادئ سیّاله هستند و مبادئ سیّاله بر ما انقضی عنه المبدا صدق می کند.
تفصیل دیگری داده شده و گفته اند در جایی که مبدا منقضی شده باشد دو حالت پیش می آید، یک بار مبدا منقضی شده و متلبّس به ضد آن می شود، یک بار منقضی شده ولی متلّس به ضد آن هم نشده است، در صورت اول استعمال مشتق حقیقت نیست اما در صورت دوم حقیقت است، مثلا اگر دو نفر دوست بودند و بعد از مدتی از یکدیگر جدا شدند، آیا باز هم می توان به آنها گفت دوست؟ اگر دوستی میانشان به دشمنی تبدیل شده باشد نه، اما اگر دوستی زائل شده ولی به دشمنی هم تبدیل نشده باشد استعمال مشتق صحیح است و اشکالی ندارد.
تفصیل بعدی میان محکوم علیه و محکوم به است، اگر مشتق مبتدا و محکوم علیه باشد استعمالش در ما انقضی عنه المبدا حقیقت است اما اگر محکوم به و خبر باشد مجاز است، مثلا وقتی می گویند الجالس هناک متقیّ، اگر از آنجا بلند شد دیگر متقی نیست؟ باز هم هست، چرا صفت متقی بر او صدق می کند در حالی که جلوس از او زائل شده است؟ زیرا مبتدا قرار گرفته است، اما اگر مشتق خبر واقع شد مانند «زید قائم» اگر جالس شد دیگر قیام بر او صدق نمی کند و فقط در صوص متلبس ظهور دارد نه اعم از ما انقضی.
مبنای محقق طهرانی
آشیخ محمد حسین نقل کرده اند از آشیخ هادی طهرانی، ایشان در علوم ادبیات بسیار قوی بوده و صاحب نظر بوده و نو آوری هایی نیز داشته اند، آقای بهبهانی هم بسیار متاثر از ایشان می باشد، البته آقای بهبهانی به ایشان نرسید زیرا آقای طهرانی سال 1320 از دنیا رفت اما آقای بهبهانی یک سال بهد به نجف رفتند، ایشان رفتند در محضر آسید محسن کوهکمره ای و مبانی آشیخ محسن را از ایشان تلقی نموده اند، انصافا در مباحث الفاظ مطالب ایشان بسیار قوی بوده اند.
به هر حال در ما نحن فیه  فرموده اند همه این تفاصیل غلط است، زیرا به نظر می رسد که آقایان دنبال این هستند که آیا معنای مشتق و موضوع له مشتق آیا خصوص متلبس فی الحال است یا اعم از آن، این غلط است، معنی و مفهوم مشتق واضح است زیرا مشتق ناظر به تلبس است-به نظر می رسد منظورشان این بوده که واضح است که حقیقت در خصوص متلبس دارد- این مسئله روشن است به همین دلیل همه مشتق را تعریف می کنند به «ذات ثبت له المبدا» پس تلبس به مبدا را همه مفروض گرفته اند، اما بحث بر سر این است که آیا تنزیلا قابل صدق بر ما انقضی عنه التلبس هست یا خیر، پس همه بر اصل معنی متفق هستند لکن یک بحث ثانوی مطرح شده و آن اینکه آیا می شود تسامحا و تنزیلا به لحاظ حالت سابقه ای که دارد بر ما انقضی عنه التلبس هم صدق بکند؟ آیا عرف این را می پذیرد یا خیر؟ پس بحث بر سر صحت اطلاق عرفی است نه اصل معنای مشتق.
صاحب کفایه در این باره می فرمایند بحث ما در مورد مسئله مشتق است که آیا حقیقت در خصوص متلبس بالمبدا است یا اعم از ما انقضی عنه التلبس، این مشتق چیست؟ مشتق یعنی عنوانی که «یجری علی ذات باعتبار اتصاف ذلک الذات بمبدا حدثی» ذات یعنی آدمی، آدمی که متصف بشود به یک مبدئی مانند قیام و قعود و علم و امثال اینها می شود مشتق، مانند عالم جالس مُکرِم و امثال اینها، این تعریف محدث.
تا اینجا مشخص است که مشتقات نحوی وارد بحث می شوند، حال اگر یک صفتی از مبادی اشتقاقیه نباشد، آیا باز هم وارد در بحث می شود؟ یک سری مواردی داریم که عنوانی منطبق بر ذاتی می شود باعتبار اتصافش به یک صفتی که آن صفت از اشتقاقات نیست، مانند زوج و زوجه، مبدا ما اینجا زوجیّت است که یک عنوان جعلی است نه اشتقاقی، آیا این موارد که از موارد اشتقاقی و مشتقات نحوی نیستند هم وارد بحث می شوند؟ بله، زیرا اتصاف ذات به مبدا صدق می کند ولو اینکه از نظر علمی مشتق نباشد، ما یا باید عنوان مشتق را اعم بگیریم و یا اگر اعم نگیریم هم باید این موارد را ملحق بدانیم. والسلام علیکم و رحمه الله .


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص38.