درس خارج اصول استاد جزایری

94/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع :مقدمات/ صحیح و اعم/ مقدمه چهارم/ ایرادات ثمره اول
جواب دوم به محقق عراقی
محقق عراقی فرموده بودند که عقل حکم می کند که مولی نمی تواند امر به فاسد بکند، لذا چه وضع برای صحیح شده باشد چه اعم متعلّق امر مولی قطعا صحیح است، لذا اطلاقی باقی نمی ماند که به آن تمسک بکنیم، به ظاهر هم ایراد قشنگی است، یک جواب دیروز دادیم.  جواب دوم -که جواب اصلی است- این است که آیا عمومات و مطلقات مرادِ به اراده استعمالیه اند یا جدیه؟ در مطلقاتی که تمسک به اطلاق می شود مطلق مرادِ به اراده استعمالیه است، از این جهت است که مقیدات به آن ضمیمه می شود، اراده جدیّه بعد از انضمام مقیدات کشف می شود و الا روز اول و قبل از بیانِ اجزاء و شرایط آنچه مولی استعمال کرده مرادِ استعمالی مولی است.
آن حرفی که زده اند که عقل حکم می کند «المولی لا یامر بالفاسد» این مربوط به اراده جدیه است، در اول کار که مولی اراده جدیه ندارد زیرا نمی خواهد تمام حکم را بیان بکند، می خواهد بخشی از آن را بیان بکند، بخشی از اجزاء را بگوید و نمی خواهد همه مرادش را بگوید، در چنین جایی عقل چنین حکمی نمی کند که «المولی لا یامر الا بالصحیح» زیرا اصلا مولی بنا ندارد صحیح را بیان بکند، لذا به این صورت به ایشان جواب می دهیم که این حکم عقلی یی که فرموده اند قطعا در اینجا جاری نمی شود زیرا مربوط به اراده جدیه است حال آنکه محل کلام ما اراده استعمالیه مولی است.
جوابی سوم به ایشان
یک جواب دیگری هم داده اند به ایشان که به نظرم اصل جواب مال محقق اصفهانی باشد، جواب خوبی است لکن قدری مشکل است و دقت می خواهد. آنها گفته بودند که حتی اگر ما اعمی شدیم حق نداریم تمسک به اطلاق بکنیم زیرا این مطلق یک مقیّدِ لبّی عقلی دارد که همان قاعده «المولی لا یامر بالفاسد» می باشد، این مقیِد تمام موارد فاسد را از تحت اطلاق خارج می کند و آنچه که می ماند همان صحیح است، لذا میان اعمی و صحیحی تفاوتی باقی نمی ماند.
محقق اصفهانی می فرمایند بله، درست است که ما در اینجا یک مقیِّد لبّی داریم و یک اصاله الاطلاق در طرف مقابلش، در همه جا مقیِّد غلبه می کند بر اصاله الاطلاق لکن در ما نحن فیه قضیه بر عکس است، یعنی اصاله الاطلاق مقدّم بر مقیِّدِ خود می شود، چرا؟
زیرا این مقیِّدِ ما که حکم عقل است بر «المولی لا یامر بالفاسد»، این ناظر به مصادیق نیست، مقیِّد می گوید مولی امر به صحیح می کند اما دیگر نمی گوید صحیح چیست، می گوید مولی امر به فاسد نمی کند اما نسبت به مصادیق فاسد ساکت است، اما از آن طرف اصاله الاطلاق –بنا بر اینکه ما اعمی باشیم، مولی هم امر به «صلاه» کرده، کلامش را هم مطلق آورده و قیودی برای «صلاه» نیاورده است- اصاله الاطلاق برای ما مصداق معیّن می کند، یعنی می گوید امر مولی تعلّق به فلان چیز گرفته و حد و حدودش هم معیّن است، مثلا امر به «صلاه» کرده و چهار جزئش را هم ذکر کرده، من هم که اعمی هستم پس با چهار جزء، «صلاه» صدق می کند و مازاد بر آن دخالتی در صدق «صلاه» ندارد، و هر جزئی را هم که شک در دخالت آن کردید باز دخالتی در صدقِ عنوانِ «صلاه» ندارد.
پس اصاله الاطلاق برای ما مصداقِ «صلاه» را معیّن می کند اما آن قاعده عقلی برای ما مصداق معیّن نمی کند، می گوید من نمی دانم چه چیزی صحیح است چه چیزی فاسد، در همین حد می دانم که مولی امر به صحیح می کند و امر به فاسد نمی کند.
این دو در برابر هم که قرار می گیرند اصاله الاطلاق حکومت می کند بر آن قاعده زیرا موضوع معیّن می کند برای قاعده، قاعده می گوید مولی امر به فاسد نمی کند اصاله الاطلاق جوابش را می دهد که فعلا مولی قطعا امر کرده به همین چهار جزء، قاعده فقط گفته مولی امر به صحیح می کند، اصاله الاطلاق می گوید پس معلوم می شود همین چهار جزء صحیح اند زیرا دلیل فقط این چهار جزء را بیان کرده است.
بدین صورت نزاعشان نیز تمام می شود زیرا دلیل دلالت بر همین چهار جزء می کند و به جای اینکه قاعده اصل را تقیید بزند، اصاله الاطلاق بر آن حکومت می کند و معیّن می کند موضوعِ قاعده را، زیرا قاعده می گوید مولی امر به صحیح می کند و اصاله الاطلاق می گوید مولی امر به همین چهار جزء کرده  پس لابد همین چهار جزء صحیح اند، لذا به اطلاق هم عمل می کنیم و مانعی هم سر راه نیست، چرا؟ زیرا مقیِّد اجمالی دارد که که این اطلاق برطرف می کند آن اجمال را و حکومت می کند بر آن.[1]
جواب چهارم به ایشان
در این جواب رفته اند به سراغ یک قاعده اصولی، طبق قاعده ما اگر اعمی شدیم اصاله الاطلاق جاری می شود، محقق عراقی گفت که ما یک مخصص عقلی داریم که تمام فاسد ها را از تحت اطلاق خارج کرده و فقط فردِ صحیح را باقی می گذارد، جواب می دهند که این مخصص لبّی است، این بدان معنی است که هر کجا شک کردیم آیا این جزء دخالت در صحّت دارد یا ندارد؟ یعنی شک کردیم که اگر این جزء نبود آیا نماز فاسد هست یا نه؟ این شکوک از موارد شبهه مصداقیّه اند و در شبهه مصداقیه اینگونه گفته اند که اگر مخصِّص لفظی باشد نمی توانیم رجوع به عموم عام یا اطلاق مطلق بکنیم ولی اگر لبّی باشد می توانیم، با این حساب اطلاق مطلق سر جایش باقی است و می توانیم به آن رجوع بکنیم.
مخصِّص لبّی به چه معنی است؟ به دلیل عقلی مخصِّص لبّی می گویند که دو حالت داد، اگر حکم عقل بدیهی بود مخصِّص متصل حساب می شود و اگر حکم نظری بود و احتیاج به استدلال داشت مخصِّص منفصل حساب می شود. لذا ما نحن فیه از موارد مخصِّص لبّی منفصل است، اگر مخصص متصل بود نمی شد به اطلاق مطلق رجوع کرد ولی حالا که منفصل است می شود.
و فیه
جواب داده اند که این بحث که اگر مخصِّص لبی بود در موارد شکوکش می توان به عموم عام یا اطلاق مطلق رجوع نمود این از موارد اختلافی است و قول همه نیست، لذا به این جواب نمی توان اکتفا نمود. والسلام علیکم و رحمه الله .


[1]  نهایه الدرایه، محمد حسین اصفهانی، ج1، ص119.