درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ صحیح و اعم/ مقدمه سوم/ تصویر جامع بنابر اعم
بحث ما در جامع تمام شد، آنچه مشکل بود در آن، بحث تصویر جامع صحیحی بود که توضیح آن را دادیم، البته اگر یک جایی ثابت شد که اطلاق لفظ «صلاه» بدون قرینه در نماز فاسد هم شایع است اشکالی ندارد، بحث بنا بر اعمی مئونه زیادی نمی خواهد آنچه مشکل بود همان بحث صحیحی بود که گذشت.
مقدمه چهارم
مرحوم آخوند می فرمایند «ومنها ان الظاهر أن يكون الوضع والموضوع له ـ في ألفاظ العبادات ـ عامين»[1] ظاهر از الفاظ عبادات این است که وضعشان به صورت «وضع عام موضوع له عام» می باشد، مثلا در مثل صلاه هم وضع عام است و هم موضوع له آن، موضوع له عام یعنی چه؟ یعنی موضوع له لفظ صلاه همان جامع است، چرا عام است؟ زیرا اگر بنا باشد که عام نباشد پس باید افراد مختلف صلاه موضوع له آن باشند، لازمه اش این است که دیگر لفظ «صلاه» را حقیقتا در جامع یا مجموع اینها نمی توان استعمال نمود، استعمال «الصلاه معراج المومن» به چه معناست؟ آیا یک نماز بالخصوص مراد است؟ خیر، اگر موضوع له خاص باشد این استعمال می شود مجازی و این خلاف فهم عرف است، پس نتیجه می گیریم که موضوع له عام است و همان جامع است. لذا آخوند می فرمایند «واحتمال كون الموضوع له خاصاً بعيد جداً، لاستلزامه كون استعمالها في الجامع، في مثل : ( الصلاة تنهى عن الفحشاء ) و ( الصلاة معراج المؤمن ) و  ( عمود الدين ( و ( الصوم جنة من النار ) مجازاً، أو منع استعمالها فيه في مثلها، وكل منهما بعيد إلى الغاية»[2]
از این چه می فهمیم؟ اینکه وضع این الفاظ عام و موضوع له عام می باشد، وضع شده برای جامع بین جمیع المراتب مانند لفظ انسان که وضع شده برای انسانیت که سریان در جمیع مصادیق دارد، «صلاه» هم همینگونه است لذا استعمالش در جامع حقیقی است نه مجازی، مرجع و قاضی در این مسئله هم تبادر است، ذوق ما نمی پذیرد که استعمالش در جامع مجازی باشد.
سپس آخوند می فرماید: «كما لا يخفى على أولي النهاية»[3] در اینجا اولی النهایه یعنی چه؟ اینجا آخوند به معنای صاحبان عقول گرفته که غلط است زیرا اولی النهایه به معنای صاحبان خرد نیست، منشأ اشتباه کجاست؟ آن جاست که در قرآن کریم آمده «اولی النُهی» به معنای صاحب خِرَد، آخوند تصور کرده که «نُهی» جمع «نهایه» است و این غلط است زیرا «نُهی» جمعِ «نُهیَه» است نه «نهایه» لذا بهتر است بگوییم«کما لا یخفی علی اولی الدرایه».
مقدمه پنجم
این مقدمه در مورد ثمرات بحث صحیح و اعم است، دو ثمره آن معروف است لکن ما سه ثمره برای آن ذکرر کرده ایم.
ثمره اول رجوع به اطلاق دلیل است، اگر ما اعمّی بشویم دلیل اطلاق پیدا می کند ولی اگر صحیحی شدیم دلیل مجمل می شود و اطلاقی ندارد که به آن رجوع بکنیم، مثلا اگر در جلسه استراحت شک کردیم که آیا جزء نماز هست یا خیر-کما اینکه محقق خوئی مستحب می دانستند- حالا که شک کردیم آیا می توانیم به اطلاقِ «اقیموا الصلاه» رجوع بکنیم و بگوییم نمازِ بدون جلسه استراحت هم عرفا «صلاه» است، پس تمسّک به اطلاق کرده و می گوییم که جلسه استراحت جزء نماز نیست.
لکن اگر صحیحی شدیم دیگر مراد از خطابِ «اقیموا الصلاه» نماز صحیحه کامله است، اگر ما شک کردیم که آیا بدون جلسه استراحت نماز صحیحه هست یا نه، چون می دانیم مراد در خطاب نماز صحیحه است لذا عند الشک خطاب ما مجمل می شود، اطلاقی ندارد که به آن رجوع بکنیم.
تمسک به اطلاق در جایی است که ما یقین به انطباق داشته باشیم، مثلا وقتی مولی می گوید «اعتق رقبه» اطلاق این دلیل هم بر کافر صدق می کند و هم بر مومن، ایمان و کفر دخالتی در صدق لفظ «رقبه» ندارد، لذا اگر شک کردیم در دخالت قید ایمان در مراد مولی چون لفظ «رقبه» یقینی الانطباق است به اطلاقش رجوع می کنیم، اما اگر در خود «رقبه» شک کردیم که آیا اصلا رقبه کافر رقبه هست یا نیست و شک در اصل انطباقش کردیم دیگر عند الشک نمی توانیم به اطلاقش رجوع بکنیم.
در ما نحن فیه هم همین گونه است، اگر اعمی بشویم خطابِ «اقیموا الصلاه» هم صدق بر نماز با جلسه اسنراحت می کند و هم بر نماز بدون جلسه استراحت، اما اگر صحیحی شدیم و گفتیم مراد از «اقیموا الصلاه» نماز صحیحه تامه بود وقتی شک در جزئیت جلسه استراحت می کنیم در واقع شک می کنیم آیا نماز بدون جلسه استراحت صحیح هست یا نه، از آن طرف گفتیم که مراد از «صلاه» در خطاب نماز صحیحه است، نسبت به شک در جزئیت اطلاقی ندارد و مانند صورت قبل انطباق خطاب یقینی نیست، اطلاقی ندارد که به آن رجوع بکنیم. والسلام علیکم و رحمه الله .



[1] کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص27.
[2] کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص27.
[3] کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص28.