درس خارج اصول استاد جزایری

93/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ صحیح و اعم/ مقدمه سوم/ بررسی مبنای محقق بروجردی
بررسی مبنای محقق بروجردی
بحث ما در توجیه کلام محقق بروجردی بود، اگر بخواهیم کلام ایشان را تاویل بکنیم باید بگوییم نماز نوعی عبادت است و معنای عبادت غایه التعظیم است، تعظیمی که در برابر خداوند انجام می شود و شأن هیچ انسانی نیست که در مقابلش چنین تعظیمی بشود، این رکعات و سجدات فقط اختصاص به خداوند متعال دارد، این حالت بر نماز صدق می کند، از اول تا آخر، آیا ممکن است مراد ایشان چنین چیزی باشد؟ اگر مراد ایشان این باشد اشکالات قبلی هم دیگر وارد نیستند لکن سوالی پیش می آید و آن اینکه این غایت التعظیم آیا یک امر بسیط وحدانی است یا مرکّب؟
اگر بسیط باشد و اجزاء نداشته باشد در شک در اقل و اکثر اصاله البرائه جاری نمی شود زیرا ابتدا باید شک ما منحل بشود به علم تفصیلی نسبت به اقل و شک بدوی نسبت به اکثر، این انحلال هم زمانی صدق می کند که مامور به دارای اجزاء باشد، اگر گفتیم مامور به بسیط است امرش دایر می شود بین وجود و عدم، اجزاء ندارد که بتوان انحلال را در آن تقریر نمود، نتیجه این می شود که اصاله البرائه از جزء مشکوک جاری نشود و قائل به اشتغال بشویم زیرا مولی امر کرده به امر بسیط و نمی دانیم این امر بسیط بر نُه جزء صدق می کند یا بر ده جزء.
اگر مرکّب باشد، یعنی ذو الاجزاء باشد و این تعظیم بر هر جزئی از نماز صدق بکند، در این صورت اگر ندانیم نماز نُه جزء است یا ده جزء در واقع شک داریم نُه تعظیم در نماز واجب است یا ده تعظیم، پس علم تفصیلی به نُه تعظیم(یا همان نُه جزء) داریم و شک در وجوب جزء دهم، انحلال حاصل می شود و می توان اصاله البرائه را جاری نمود، لذا اگر مرکّب شد این اشکال مرتفع می شود.
لکن اشکال دیگری که پیش می آید این است که اگر مرکّب باشد چگونه تصویر جامع بکنیم میان بشرط لا و بشرط شئ؟ مثلا جامع میان نماز قصر و تمام چیست؟ نماز قصر نسبت به دو رکعت آخر بشرط لا است در حالی که نماز تمام نسبت به همان دو رکعت بشرط شئ است، اگر بخواهیم میان این دو نماز جامع تصوّر بکنیم و جامع هم باید در همه افراد وجود داشته باشد چه چیزی را جامع تصوّر بکنیم که جامعیّت نسبت به نماز قصر و تمام داشته باشد؟ مگر اینکه لا بشزط مقسمی را به عنوان جامع در نظر بگیریم، آن هم نمی شود زیرا لا بشرط مقسمی وجود خارجی ندارد، خودش نمی تواند وجودِ خارجی پیدا بکند و فقط اقسامش در خارج ایجاد می شوند، وقتی در خارج قابل ایجاد نباشد قابل امتثال هم نخواهد بود، قبول داریم جامع است لکن فایده ای ندارد زیرا یک تصویر مبهم است که وجود خارجی ندارد.
مگر اینکه حیثیّت دو رکعت آخر را حذف بکنیم و بگوییم جامع ذات دو رکعتِ اول است اعم از اینکه بشرط شئ باشد یا بشرط لا، این هم فایده ندارد زیرا این دو حیثیّت دخیل در صحّت هستند و ما به دنبال جامع صحیحی هستیم، صحّت نماز قصر متقوّم به حیثیّت بشرط لائی است، صحّت نماز تمام متقوّم به حیثیّت بشرط شیئی است. در واقع این اشکال مشترک الورود است و ربطی به مبنای محقق بروجردی ندارد زیرا هر جامعی بخواهیم تصوّر بکنیم این اشکال پیش می آید.
مبنای محقق عراقی
می فرمایند جامع یا ذاتی مقولی است و یا اعتباری، هیچ کدام از این دو هم قابل التزام نیستند، چرا؟ جامع ذاتی متصوَّر نیست زیرا اجزاء نماز مقولات متنوّع و متباینی هستند که تحت جامع واحدی قابل جمع نیستند، مشابه همان چیزی که محقق اصفهانی فرموده بودند، جامع اعتباری هم قابل تصوّر نیست زیرا اینکه یک عنوانی بر یک معنونی صدق بکند اعم از این است که اتحاد در معنی هم داشته باشند، مانند «زید» و «شاعر»، آیا می توان گفت «زید» به معنای «شاعر» و «شاعر» به معنای «زید» است؟ خیر، پس صرف صدق یک عنوان بر یک معنون اتحاد در معنی را ثابت نمی کند، در باب نماز هم همین گونه است، اگر عنوانِ «ناهی عن الفحشاء» جامع برای «صلاه» قرار بدهید عرف نمی پذیرد که «صلاه» به معنای «الناهیه عن الفحشاء» باشد ولو اینکه بر او صدق می کند.
سپس ایشان می فرمایند: ما یک جامع دیگری داریم لکن در بیان توضیح آن عبارات مشکلی دارند که ابتدا عین عبارات ایشان را نقل می کنیم: «و هو مرتبه خاصّه من حقیقه الوجود(در مقابل مفهوم الوجود) فان الصلاه وان کانت مرکّبه من مقولات و المقولات و ان کانت متباینه لکن بینهما اشتراک وجودی و حینئذ فان کانت الصلاه عباره عن تلک المقولات کان الاشکال فی محله و اما لو فرضنا ان الصلاه عباره عن تلک المرتبه الخاصه من الوجود الجامع بین تلک المقولات المتباینه ماهیتا فتکون الصلاه علی هذا امرا بسیطا خاصّا یصدق علی القلیل و الکثیر(مانند نماز صبح در قیاس با نماز ظهر) و الضعیف و القویّ(مانند نماز ایمائی در قیاس با نماز اختیاری) لانّ تلک المرتبه الخاصه من الوجود الجامعه بین المقولات قد أُخذت لا بشرط من حیث القلّه و الکثره و القوّه و الضعف و ذلک لان الموضوع له هو الوجود الساری فی جمله من المقولات المحدوده من طرف القلّه بعدد ارکان الصلاه و من طرف الزیاده لوحظ لا بشرط بنحو یصحّ حمله علی الفاقد و الواجد».[1]
سوال اصلی این است که این فرمایش یعنی چه، ابتدا می فرمایند درست است که مقولات اجناس عالیه اند و جامع ندارند لکن ما کاری با ماهیّات نداریم و از حیث وجودی آن را نگاه می کنیم، جامع صلاتی یک مرتبه خاصّه ای از وجود هست که ساری در همه اقسام نماز است، انسانی که نماز می خواند از زمانی که الله اکبر می گوید یک مرتبه از وجود در نمازش سریان دارد، این یعنی چه؟ خیلی کلام مجمل و مبهمی است، هر وجود امکانی یک ماهیّت دارد و یک وجود، نمی شود که چند وجود یک ماهیّت داشته باشند، هر وجودی یک ماهیّت دارد و هر ماهیّتی یک وجود.
خداوند که زوج ترکیبی نیست ماهیّت ندارد ولی سایر ممکنات زوج ترکیبی هستند، کلّ ممکن زوج ترکیبی من الوجود و الماهیّه، -چه ماهیّت را قسمتی از این ترکیب بدانیم و چه مطابق مبنای ملا صدرا حدّ الوجود بدانیم اکنون کاری با این بحث نداریم- بحث ما فعلا با آقا ضیاء است، ظهور کلامشان در این است که در هر نمازی یک مرتبه از وجود است، این مرتبه از وجود اگر چهار رکعتی است سر چهار رکعت تمام می شود و اگر دو رکعت است سرِ دو رکعت تمام می شود با اینکه همان مرتبه از وجود است، چگونه یک مرتبه اند در حالی که یکی شامل مقولاتی است که دیگری نیست؟ این احتیاج به تامل و تفسیر دارد. مطلبی که ما نقل کردیم از مقالات است و لکن تقریرات ایشان در دسترس من نیست، ظاهرا چاپ هم شده ولی من ندیدم به هر حال باید به تقریرات ایشان رجوع شود تا منظور ایشان دقیقا معلوم بشود.(نهایه الافکار-مباحث الفاظ) وصلی الله علی محمد و آله .


[1]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خوئی، ج1، ص150. .