درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ صحیح و اعم/ مقدمه دوم/ تعریف شیخ انصاری از صحّت
بررسی مبنای شیخ انصاری در معنای صحّت
بحث در این است که چه چیزهایی داخل در بحث صحیح و اعم هستند و چه چیزهایی نیستند، شیخ انصاری می فرمایند: بحث صحیح و اعم اختصاص به اجزاء دارد و شرایط خارج از محل بحث می باشند، یعنی صحیحی باید بگوید استجماع جمیع اجزاء یعنی نمازی صحیح است که مستجمَع جمیع اجزاء باشد و شرایط دخلی به صدق صحّت ندارند، (اگر اعمی هم شدیم دیگر نه استجماع اجزاء شرط است نه شرایط).
استدلال ایشان این است که شرایط در رتبه متاخره اند و امکان ندارد در عرض اجزاء قرار بگیرند، اجزاءِ ذات شئ مقتضی تاثیرند، یعنی هر جزئی به اندازه خودش در اقتضاء مقتضی دخالت دارد، اما شرایط آن چیزهایی هستند که دخالت در فعلیّت اثر دارند، پس جزء ما یترشَّحُ منه الاثر است ولی شرط اینگونه نیست و فقط وجودش برای تحقق فعلیّت اثر لازم است، پس خود بخود آنچه اثر از او مترشّح می شود مقدّم است بر شرط زیرا باید اثری محقّق شود تا شرط کارایی داشته باشد پس قهراً وجودش متاخر از جزء می شود، لذا بنا بر صحیح وقتی می گویید نماز صحیح است این به معنای نماز کامل از حیث اجزاء است، اما شرایط چون در رتبه متاخره اند نمی توانند شریک اجزاء بشوند در رتبه سابقه.[1]
اعلام هم همه با ایشان مخالفت کرده اند زیرا آنچه مقدم بر شرایط است وجود اجزاء است نه تصوّر اجزاء، ما قبول داریم که وجودِ اجزاء در رتبه سابقه و وجودِ شرایط در رتبه متاخره هستند لکن آن واضعی که می خواهد لغتی را برای یک مرکّب اعتباری مانند نماز وضع بکند عند الوضع باید آن مرکّب را تصوّر بکند، بحث صحیح و اعم در این است که واضع چه چیزی را تصور نموده است، آیا شرطی که در رتبه متاخره است قابل تصور نیست؟ این چه حرفی است، او متمکّن است که هم اجزاء را تصور بکند و هم شرایطی را که در رتبه متاخره هستند، سپس وضع بکند لفظ صلاه را برای همه اینها، البته بنابر مبنای صحیح،
 مضاف بر اینکه تقدّم و تاخر رتبی اضعف بر تقدّم و تأخّر زمانی است زیرا تقدّم و تأخّر رتبی وحدت زمانی دارند و در ظرف واحدی محقّق می شوند، اگر بنا باشد تقدّم رتبی دخیل در معنای صحیح باشد تقدّم زمانی هم باید دخیل باشد، مثلا تکبیره الاحرام مقدم زمانی است و سلام موخّر، آیا عند الوضع دخالتی در معنای صحّت دارند؟ خیر، پس تقدّم و تأخّر رتبی به طریق اولی ضرری به معنای صحّت نمی رساند زیرا عند الوضع همینکه واضع بتواند اینها را تصوّر بکند کفایت می کند.
اشکالی در جزئیّت قصد قربت مطابق مبنای صحیحی
یکی از چیزهایی که قطعا دخالت در صحت نماز دارد قصد قربت است، قصد قربت به چه معناست؟ اگر معنی کردی به خصوصِ اتیانِ بداعی الامر، مشکلی پیش می آید و آن اینکه اتیان بداعی الامر متأخّر از خود امر است زیرا باید امری باشد تا اتیان بداعیِ آن تحقق یابد، متعلّق امر هم در رتبه سابقه بر خود امر است زیرا باید تصویری از نماز داشته باشد که به آن امر بکند، پس متعلَّق امر که مسمّای نماز است در رتبه سابقه است، اتیان بداعی الامر در رتبه متاخّره.
اگر ما صحیحی بشویم و مثلا بخواهیم لفظ «صلاه» را وضع بکنیم برای صحیح، و قصد قربت(اتیان بداعی الامر) هم یکی از اجزاء صلاه صحیحه باشد و جزئی از معنای صحّت باشد، مشکل همین جا است که هنوز امری محقّق نشده تا اتیان بداعی الامر معقول باشد تا بتوان آن را به عنوان یک جزء تصور نمود، صلاه صحیحه باید در رتبه سابقه باشد، متعلّق امر باشد، چطور اتیان بداعی الامر جزئی از آن باشد در حالی که هنوز امری محقق نشده؟ نمی شود.
جواب اشکال
در جواب مسئله تفصیلی دارد و آن اینکه وقتی می گوییم لفظ «صلاه» وضع شده برای صحیح یا اعم؟ اگر مقصود از بحث، نمازِ متعلّق امر است اشکال وارد است زیرا مستلزم دور است، امر تعلّق به نماز گرفته همراه قصد قربت(اتیان بداعی الامر) در حالی که خود قصد قربت متوقّف بر تحقق امر در رتبه سابقه بر خود است، دور پیش می آید.
اما اگر محل بحث ما اعم از این باشد که به عنوان متعلّق امر استعمالش بکنیم مانند «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه» یا محل بحث ما اعم باشد از آن نمازی که متعلّق امر باشد و استعمالات دیگر «صلاه» هم داخل در بحث باشند، مثلا وقتی می گوییم «الصلاه معراج المومن»، «الصلاه قربان کل تقی» و امثال اینها «صلاه» استعمال شده بدون تعلّق امر،
اگر گفتیم در بحث صحیح و اعم بحث ما اختصاص به مواردی که «صلاه» متعلّق امر باشد ندارد بلکه این هم یکی از موارد استعمال کلمه «صلاه» است، در این صورت اینکه بگوییم کلمه «صلاه» وضع شده برای خصوص صحیح و قصد قربت هم یکی از اجزاء آن است هیچ اشکالی ندارد و مستلزم دور هم نمی شود، مثلا در جایی که می گوید «الصلاه معراج المومن» اگر مراد نماز صحیح با قصد قربت باشد یعنی نمازی که همراه امتثال بداعی الامر باشد، کدام امر؟ همان امری که در دلیل دیگر ذکر شده است. پس اگر محل کلام ما همه استعمالا «صلاه» باشند مشکلی پیش نمی آید ولی اگر محل بحث ما منحصر در «اقم الصلاه» شد مستلزم دور است، ظاهر امر هم این است که محل بحث اعم است.
لازم به ذکر است آنچه برای قصد قربت کفایت می کند و مصحّح نماز است قصد امتثال شخص این امر است نه کلّی الامر، شخص این امر که در رتبه سابقه وجود ندارد و مکلّف فقط می تواند تصور یک امر کلی را بکند لکن این کفایت نمی کند و آقایان نمازش را باطل می دانند، پس آنچه قابل تصور است کلی الامر است که کفایت نمی کند، آنچه کفایت می کند قصد امتثال شخص الامر است که امکان ندارد. والسلام علیکم و رحمه الله.




[1] مطارح الانظار، مرتضی انصاری، ج1، ص45.