درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمات/ حقیقت شرعیّه/ ادله ثبوت حقیقت شرعیه
صاحب کفایه ابتدا بحث را می برد بر سر امکان حقیقت شرعیه، یعنی وضع جدید برای معانی شرعیه چگونه توجیه می شود در حالی که هیچ کجای تاریخ چنین وضعی نقل نشده است؟ صاحب کفایه اینگونه پاسخ دادند که این وضع مانند بقیه وضعها نیست، بلکه نوع منحصر به فردی است بدین صورت که لفظ را استعمال می کند لکن به داعیِ وضع جدید، یعنی مثلا به جای اینکه بگوید لفظ حسن را وضع کردم برای فرزندم می گوید پسرم حسن را بیاورید، یا در ما نحن فیه به جای اینکه بگوید وضع کردم لفظ «صلاه» را برای این ارکان مخصوصه می گوید «صلّوا کما رایتمونی اصلّی»، تا اینجا ی بحث ثابت شد که حقیقت شرعیه امکان دارد.
دلیل اول بر وقوع حقیقت شرعیه
اما چه دلیلی دارید که واقع شده در خارج؟ صاحب کفایه می فرمایند دلیل اول ما برای وقوع این نوع وضع تبادر است، زیرا می بینیم که الان متبادر به ذهن از لفظ «صلاه» دیگر دعا نیست بلکه ارکان و افعال مخصوصه است،[1]
ان قلت
ان قلت: مراد از این تبادر چیست؟ تبادر الان یا تبادر در زمان پیامبر؟ اگر مقصود تبادر الان است این فایده ندارد زیرا نشانه حقیقت در زمان حاضر است اما اینکه حدوث این نقل از زمان پیامبر(ص) بوده که حقیقت شرعیه باشد یا از زمانهای متاخر بوده که حقیقت متشرعیّه باشد معلوم نیست، اگر مقصودتان تبادر در زمان پیامبر و اصحاب ایشان است این خوب است لکن قابل اثبات نیست، بل هذا اول الکلام، لذا بحث تبادر قابل اشکال و مناقشه است.
قلت
قلت: واقع قضیه این است که وقوع این تبادر چیز مشخصی است زیرا از زمانی که «صلاه» تشریع شد صبح و ظهر و شب مردم نماز می خواندند خیلی از مردم هم کار خاصی نداشتند و در همه نمازها شرکت می کردند، اینها چطور به هم تفهیم می کردند؟ لفظ «صلاه» منحصر به همین بود، اول تشریع ممکن است برای برخی نیاز به تامل داشته باشد اما برای اینکه تبدیل به حقیقت شود زمان زیادی نیاز نداشت، از دوستش می پرسید کجا بودی؟ جواب می داد نماز می خواندم، اگر ظهور در معنای جدید نداشت پس چگونه تفهیم و تفهّم می کردند؟ مورد ممارست بوده و کثیر الابتلا بوده لذا نمی شود تبادر را در اینگونه موارد انکار کرد و معلوم است که انکارش خلاف واقع است زیرا اگر بخواهیم انکار بکنیم باید بگوییم تا مدتها استعمال مجازی می کرده اند و این خلاف واقع است، لذا طبیعت حال اینگونه اقتضا می کند که چنین تبادری در همان زمان هم بوده است
دلیل دوم
دلیل دوم ایشان این است که استعمالات پیامبر اکرم اسلام صلّی الله علیه و آله یا حقیقی اند یا مجازی، اگر بپذیرید که استعمالات ایشان حقیقی بوده که فبها، اگر بگویید مجازی بوده استعمال مجازی نیازمند علاقه است در حالی که مثلا در لفظ «صلاه» هیچ علاقه مصحّحی میان معنای اولی (دعا) و معنای دوم(افعال مخصوصه) وجود ندارد، چرا؟ زیرا رابطه دعا در ضمن نماز جزء و کل است و علاقه جزء و کل زمانی مصحّحه است که اولا جزء، جزءِ رکین باشد در حالی که دعا جزء رکین نیست، ما یک دعایی داریم در قنوت که قنوت هم جزء مستحب است و رکین نیست، رکوع رکین است، سجدتان رکین است به خلاف قنوت، لذا به دلیل همین شرط است که استعمال «ید» یا «اصبع» در «انسان» صحیح نیست ولی استعمل «رقبه» در «انسان» صحیح است، ثانیا باید ترکّب حقیقی باشد در حالی که ترکّب اجزاء نماز اعتباری است.
حالا آیا می توان گفت که استعمالات ایشان نه حقیقی بوده نه مجازی؟ خیر، مجازی هم که نمی تواند باشد پس ثابت می شود استعمال ایشان حقیقی بوده و به تبع آن حقیقت شرعیه در مرتبه سابق آن ثابت می شود، این هم استدلال خوبی است.[2]
دلیل سوم
این یک مطلبی است که ثمره عملی ندارد لکن ثمره در اصطلاح و لفظی دارد، مطلب این است که  بگوییم مثلا نماز به عنوان افعال مخصوصه از قبل از اسلام در شرایع سابقه وجود داشته کما اینکه در آیه کریمه حضرت عیسی علیه السلام می فرمایند: «و اوصانی بالصلاه و الزکاه ما دُمتُ حیِّا» اعراب هم از این نماز یاد می کرده اند و لفظ دیگری هم به جز «صلاه»  برای آن نداشته اند زیرا اولا اگر لفظ دیگری بود به ما می رسید، ثانیا اگر لفظ دیگری بود پیامبر اکرم هم از همان کلمه استفاده می کرد و نیازی نبود معنای دیگری برای «صلاه»  وضع بکند و حقیقت شرعیه به وجود بیاورد.
پس حالا که چنین معنای قبل از اسلام برای «صلاه» بوده است لازمه این مطلب این است که خود «صلاه» به معنای نماز هم قبل از شرع یک حقیقت لغویّه بوده باشد، پس ما دو حقیقت لغویّه داریم، یکی «صلاه» به معنای دعا، دیگری «صلاه» به معنای نماز خودمان، لذا پیامبر اصلا وضع جدیدی نداشته است بلکه همان معنای لغوی را قدری کم و زیاد کرده، اینها هم تفاوت در مصادیق است نه در اصل مفهوم، بنابراین اگر این استدلال را پذیرفتیم ما دیگر وضع جدیدی نداریم و دیگر حقیقت شرعیه هم نداریم.
اما این حرف را هم که بپذیریم باز هم ثمره ای ندارد زیرا فقط اسمش عوض شده و نمی توانیم اسمش را حقیقت شرعیه بگذاریم زیرا لفظ در همان موضوع له خود استعمال شده است، اما از این جهت که مشترک لفظی است و دو معنای حقیقی دارد باز هم کشف مراد متکلّم نیازمند احراز است و همین مباحث حقیقت شرعیه پیش می آید لکن بدون اسم حقیقت شرعیّه. [3]وصلی الله علی محمد و آل محمد .



[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص21.
[2]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص21.
[3]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص21.