درس خارج اصول استاد جزایری

93/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : الکلام فی الوضع/ علامات حقیقت و مجاز/ الثالث الاطراد
الثالث الاطراد
سومین علامت حقیقت اطراد است، اطراد یعنی چه؟ اطراد یعنی جریان و سریانِ معنی در جمیع موارد استعمال، وجودش نشانه حقیقت و عدمش علامت مجاز است، مثلا لفظ «اسد» در جمیع موارد به معنای حیوان مفترس است، چه شیر ماده باشد چه نر، چه بزرگ باشد چه کوچک، چه با یال باشد چه بدون یال، به هر شکلی که باشد لفظ «اسد» صدق می کند، این جریان و سریان را اطرادِ لفظ «اسد» در حیوان مفترس می گویند که نشانه حقیقت است.
ولی اگر همین لفظ اسد را بخواهید در علاقه مشابهت به کار ببرید می بینید کلیّت ندارد، زیرا در «رجل شجاع» صحیح است ولی در مَلَخ شجاع یا عصفور شجاع صحیح نیست، یا منقول است که دهانِ شیر بوی بدی دارد که اصطلاحا می گویند «بِخَر» حالا اگر کسی که دهانش بد بوست آمد آیا صحیح است بگویند «جائنی اسد»؟ خیر، پس می بینید که لفظ «اسد» در علاقه مشابهت حقیقت ندارد زیرا اطراد ندارد، کلیّت ندارد، همین علامت مجاز است.
اشکال صاحب کفایه
صاحب کفایه بدون اینکه مطلب را شرح بدهد شروع به ایراد کرده است، ایراد ایشان این است که می گوید: اینکه می گویید عدم اطراد علامت مجاز است آیا به ملاحظه نوع علاقه است یا خصوص علاقه مصححه؟ (علاقه مصححه یعنی علاقه و جمیع شرایطش ولی نوع علاقه یعنی همان عنوان کلی علاقه بدون هیچ شرط و شروطی مانند علاقه مشابهت) در پاسخ می فرمایند: اگر به لحاظ نوع علاقه منظورتان باشد حرفتان صحیح است و زیرا هیچ لفظی در نوع علاقه اطراد ندارد، مثلا وقتی لفظ «اسد» را به علاقه مشابهت مقایسه می کنیم می بینیم در بعضی مواردش اطراد دارد ولی در برخی موارد دیگر اطراد ندارد، مثلا اگر مشابهت در «شجاعت» باشد اطراد دارد ولی اگر مشابهت در «بِخَر» اطراد ندارد.
لکن اگر نگوییم نوع العلاقه ملاک است، بلکه ملاک خصوص علاقه المصحِّحه است اگر چنین علاقه ای را مد نظر قرار بدهیم می بینیم اطراد دارد، مانند علاقه مشابهت همراه جمیع شرائطش، مثلا در لفظ «اسد» اظهر الخواص اسد «قدرت زیاد» است، هر چیزی که در این حالت شباهت به شیر داشته باشد می توان لفظ اسد را به کار برد هیچ اشکالی هم ندارد و اطراد هم دارد، لذا در این صورت اطراد نمی تواند علامت حقیقت باشد. وقتی شرایط را از علاقه مشابهت سلب بکنید اطراد ندارد ولی به ملاحظه شرایطش اطراد دارد در عین حالی که معنای حقیقی هم نیست. همین نشان می دهد که اطراد نمی تواند علامت حقیقت باشد زیرا در اینجا مانع اغیار نیست.
می فرمایند: «ثم إنّه قد ذكر الاطراد وعدمه علامة للحقيقة والمجاز أيضاً، ولعله بملاحظة نوع العلائق المذكورة في المجازات، حيث لا يطرد صحة استعمال اللفظ معها، وإلاّ فبملاحظة خصوص ما يصحّ معه الاستعمال، فالمجاز مطرد كالحقيقة»
سپس تتمه ای دارند: «و زیاده قید مِن غیر تأویل او علی وجه الحقیقه و ان کان موجبا لاختصاص الاطراد بالحقیقه الا انه حینئذ لا یکون علامه الا علی وجه دائر» یعنی وقتی شما متوجه شدید ایراد وارد است برای تخلّص از این ایراد یا باید قید «مِن غیر تاویل» را اضافه بکنید یا قید «علی وجه الحقیقه».[1]
«اطراد مِن غیر تاویل» یعنی چه؟ یعنی می خواهد بگوید آن اطرادی که در مجازات هست همه همراه با تاویل است زیرا مشابهتی را با معنای حقیقی تصور و لحاظ کرده ایم و بدون این تاویل و لحاظ استعمال لفظ در معنای مجازی صحیح نیست، پس آن اطرادی که علامت حقیقت است «اطراد مِن غیر تاویل» است نه مطلق الاطراد.
«اطراد علی وجه الحقیقه» یعنی چه؟ یعنی ما قبول داریم که هم در معنای حقیقی اطراد هست و هم در معنای مجازی، لکن آن اطرادی که در معنای حقیقی است اطراد خوب و کاشف از حقیقت است زیرا «علی وجه الحقیقه» است، یعنی استعمالش در همه موارد «علی وجه الحقیقه» است، ولی اطرادی که در معنای مجازی است قلّابی است زیرا در همه مواردش «علی وجه الحقیقه» نیست،
سپس خودش اشکال می کند که این به درد نمی خورد زیرا مستلزم دور است، ما به وسیله اطراد می خواهیم حقیقت و مجاز را بشناسیم اگر در رتبه سابق خودمان می دانستیم که کدام استعمال علی وجه الحقیقه است و کدام استعمال علی وجه الحقیقه نیست یا در کدام استعمال تاویل لحاظ شده و در کدام استعمال نشده  چه نیازی به علامیّت اطراد داشتیم؟ علامت را جاهل به کار می برد اگر ما در رتبه سابق اینها را می دانستیم چه احتیاجی به علامت داشتیم؟ لذا این راه حل هم مستلزم دور است و هیچ ارزشی ندارد. وصلی الله علی محمد و آل محمد .


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص20.