درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : الکلام فی الوضع / فی علائم الحقیقه و المجاز / تبادر
در بحث تبادر رسیدیم به اشکال دور، دور به این صورت بود که خود تبادر متوقف بر علم به لغت و علم به وضع است، پس چگونه خود علم به وضع متوقف بر تبادر باشد؟ نمی شد، جواب آخوند را هم خواندیم که فرموده بود: ما دو نوع علم داریم، آن علمی که تبادر متوقف بر آن است علم اجمالی است و آن علمی که متوقف بر تبادر است علم تفصیلی است، این جواب خوب و کاملی است.
سپس آخوند اضافه می کند : «هذا إذا كان المراد به التبادر عند المستعلم، وأما إذا كان المراد به التبادر عند أهل المحاورة، فالتغاير أوضح من أن يخفى»[1] یعنی می خواهد بگوید این اشکال دور در صورتی وارد است که مستعلّم با تبادر در ذهن خودش بخواهد به موضوع له برسد لکن به وسیله تبادر در نزد اشخاص دیگر و عرف در صدد کشف موضوع له باشد قطعا دیگر اشکالی متوجه او نیست زیرا دیگر مقصود تبادر نزد خودمان نیست که دور حاصل بشود و به طور واضح دور منتفی می شود، علم خود من متوقف بر تبادر است لکن تبادر متوقّف است بر علم ابناء محاوره.
سپس می فرماید شرط علامیّت تبادر برای حقیقت این است که تبادر مستند به حاق لفظ باشد، لکن اگر مستند به قرینه بود دیگر کاشفیّتی از موضوع له ندارد، مثلا اگر لفظ «اسد» به کمک قرینه ی «یرمی» تبادر در رجل شجاع پیدا کرد این به درد نمی خورد، تبادر «اسد» زمانی کاشف از معنی است که مستند به حاق، لفظ باشد بدون دخالت قرائن.
سپس آخوند می گوید اگر شک کردیم که آیا معنی از حاقّ لفظ بیرون آمده یا از معنی بعلاوه قرینه آیا می توانیم اصاله عدم القرینه جاری بکنیم؟ می فرماید خیر، زیرا اصاله عدم القرینه یک اصل عقلایی است و در مواردی جاری می شود که شک در مراد متکلّم باشد، نه در موارد شک در موضوع له، اگر شک بکنند در اینکه مراد متکلّم از استعمال کلمه «اسد» چه بوده است؟ آیا منظور «شیر» است یا «رجل شجاع»؟ منشأ این شک عقلا هم این باشد که نمی دانند آیا قرینه «یرمی» را گفت یا نگفت، در چنین جایی اصاله عدم القرینه را جاری می کنند تا مراد متکلّم را کشف بکنند، لکن بحث ما در چنین موردی نیست بحث ما در جایی است که ما علم به مراد متکلّم داریم و می دانیم که مراد متکلّم از لفظ «اسد» رجل شجاع است اما نمی دانیم این معنای مراد آیا برگرفته از حاقّ لفظ است یا به مؤنه قرینه به ذهن می آید، در چنین جایی عقلا اصاله عدم القرینه جاری نمی کنند. بعد از آخوند هم هر کس آمده فرمایش ایشان را پذیرفته است.
البته مطلب دیگری که باید اینجا توضیح داده شود این است که اگر مقصود از این اصاله عدم القرینه همان اصل عقلائی لفظی باشد فرمایش ایشان کاملا صحیح است، لکن اگر مرادشان استصحاب عدم القرینه باشد از آن جهت که حالت سابقه این است که قرینه ای نبود نمی دانیم قرینه ای آمد یا نیامد، آیا چنین استصحابی داریم؟ خیر، زیرا اصل مثبتت است، اثر شرعی مستقیما مترتب نمی شود بلکه نیاز به وسائطی دارد.
فرمایش محقق عراقی
در رد دور آخوند دو جواب داده بودند، یک جواب به تفکیک میان علم اجمالی و تفصیلی بود و جواب دیگر به تفکیک میان علم مستعلم و علم ابناء عامه، محقق عراقی می فرمایند ما نیازی به این جوابها نداریم زیرا اینها دو فرد از علم هستند، العلم الذی یتوقّف علی التبادر فرد مِن العلم و العلم الذی یتوقف التبادر علیه فرد آخر، طبیعت و ماهیت هر دو واحد است زیرا هر دو علم هستند ولی این کفایت برای دور نمی کند زیرا اینها دو شخص جدا از هم هستند لذا دور صدق نمی کند.[2]
و فیه
ایشان می خواهد دست از اجمال و تفصیل بکشد و با غضّ از آنها جواب بدهد، لذا بحث را برده بر سر تعدّد شخصی دو علم، تعدّد شخصی نیاز به انقطاع دو علم از یکدیگر دارد زیرا اتصال مساوی وحدت است و اگر بخواهیم اثنینیت را میان دو شئ ثابت کنیم باید انقطاع از یکدیگر داشته باشند، حالا من به واسطه علم اول تبادر برایم ایجاد شد و در مرحله دوم علم به موضوع له پیدا کردم، این دو علم متصل به یکدیگر هستند، دلیل شما برای انقطاع چیست؟ ایِّ سبب انقطع؟ وجهی ندارد که منقطع بشود زیرا اگر منقطع بشود نابود می شود. لذا این تصویر اثنینیتی که ایشان درست کرده یک منشأ و سببی می خواهد، لذا این فرمایش ایشان را ما نمی پذیریم.
الثانی عدم صحّت السلب (او صحت الحمل)
مانند استعمال لفظ انسان در حیوان ناطق (الانسان حیوان ناطق)، همین صحیح بودن چنین حملی علامت حقیقت بودن حیوان ناطق است برای انسان، همچنین عدم صحت سلب آن یعنی اگر متکلّم بگوید «الانسان لیس بحیوان ناطق» این سلب غلط است و همین غلط بودن نشان می دهد میام «انسان» و «حیوان ناطق» وحدت معنایی هست. و صلی الله علی محمد و ال محمد .


[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص18.
[2]  نهایه الافکار، ضاء الدین عراقی، ج1، ص67.