درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبنای صاحب کفایه در خبر و انشاء
صاحب کفایه در باب معانی حروف چه گفته بود؟ گفته بود که اینها ذاتا واحد هستند و اختلاف در کیفیّت استعمال است، این اختلاف در کیفیت استعمال هم ناشی از شرط واضع است، یعنی واضع شرط کرده که هر بار که بخواهید معنایی را استقلالا استعمال بکنید از اسم استفاده کنید و هر زمان که بخواهید معنایی را به صورت آلی به کار ببرید از حرف استفاده نمایید
 در اینجا نیز می فرماید: «ثم لا یبعد ان یکون الاختلاف فی الخبر و الانشاء ایضا کذلک» یعنی بعید نیست که در خبر و انشاء هم بتوانیم همین حرف را بزنیم، یعنی بگوییم معنی جملات خبریه و انشائیه یکی است لکن واضع شرط کرده عند ایجاد الخبر از انشاء استفاده بکن و عند حکایه الخبر از خبر، پس اینها دو نحوه کیفیت استعمالند که واضع شرط کرده و دخالتی در ذات حریم معنی ندارد.[1]
و فیه
یک اشکالی مقدّمتا بر ایشان وارد است این است که این حرف در جایی است که ما جملات خبریه و انشائیه مشترک داشته باشیم، لکن مثلا جمله «لیت الشباب یعود» جمله انشائیه ای است که خبریه ندارد، از آن طرف جملاتی مانند فعل مضارع خبریه هستند در حالی که انشائیه ندارند مثلا وقتی می گویید «یبیع زید» استعمال در اخبار شده و قابل استعمال در انشاء نیست. اما برخی جملات مشترک اند مانند فعل ماضی، مثلا «بعتُ» هم صلاحیت دارد جمله انشائیه باشد و هم صلاحیت دارد جمله خبریه باشد در یک چنین جایی حرف ایشان قابل انطباق است. در همین جا هم سه اشکال متوجه ایشان است:
اولادر «بعتُ»ی خبری یک بیع و یک واقعیتی در خارج محقق شده که ما در حال إخبار از آن هستیم لکن در «بعتُ»ی انشائی بیعی وجود ندارد و ما با گفتن «بعتُ» می خواهیم آن را به وجود بیاوریم، حالا سوال این است که معنای جامع میان این دو چیست؟ بیع موجود یا بیع معدوم؟ اصل اشکال این است که وجود و عدم جامع ندارد و نقیضین اند، نمی شود فرض کنیم هم بیعی موجود است و هم بیعی معدوم است. لذا خبر و انشاء مقایسه نمی شوند به ذواتی مانند «انسان» که موضوع برای طبیعت الانسان است که اعم است از اینکه موجود باشد یا معدوم زیرا «بعتُ» حکایت از مصداق است نه طبیعت. چگونه جامع پیدا بکنیم بین بیعی که در گذشته محقق شده و بیعی که هنوز موجود نشده است؟ مراد از جامع، جامعِ بین افراد خارجی است که امکان ندارد.
مگر اینکه از نسبت تقییدیه استفاده بکنیم، مراد از نسبت تقییدیّه همان مرکّب اضافی است یعنی «بعتُ» را از اسناد خبریه تامّه خارج بکنیم تا مرادف بشود با نسبت تقییدیّه به معنای «بیعِ من» در این صورت از زمان هم خارج می شود پس نسبت ماضویّت –که همراه با وجود البیع فی الماضی است- هم از بین می رود، یعنی «بعتُ» به معنای «بیعِ من» می شود اعم از اینکه در گذشته محقق شده باشد یا الان بخواهد ایجاد بشود یا هرچه، غرض این است که همه این موارد را باید از «بعتُ» خارج بکنیم تا بتوانیم جامع پیدا بکنیم، حالا آیا جامع تصوّر می شود؟
بله، چنین جامعی را هم می توان تصوّر کرد لکن این دیگر ربطی به «بعتُ»ی خبریه و انشائیه ندارد، «بعتُ»یی که حاصل نسبت تقییدیه است نه حاوی نسبت، خبریه است نه انشائیه و تصور چنین جامعی و اینکه بگوییم «بعتُ» برای چنین جامعی وضع شده است حرف رکیک و بی معناییست و لا یقول به أحَد و اینها همه تکلّفات بی مورد است. مضاف بر اینکه صاحب کفایه می خواهد بگویید چنین معنایی و چنین جامعی ظاهر از خبر و انشاء است در حالی که خبر و انشاء هیچ ظهوری در نسبت تقییدیّه (به عنوان موضوع له) ندارند.
ثانیادر مورد حروف که صاحب کفایه فرموده بود موضوع له اسماء و حروف واحد است لکن واضع شرط کرده، همان ایرادی را که آنجا به این اشتراط گرفتیم اینجا هم عود می کند، ایراد این بود که تبعیّت از واضع در اصل معنی لازم است لکن در شرایطی که قرار می دهد دلیلی بر لزوم تبعیّت نداریم.
ثالثااین معنای بعیدِ نسبت تقییدیّه را اگر در مثلِ «بعتُ» که مشترک بین الخبر و الانشاء است گفتیم در تمام جُمَل خبریّه دیگر هم باید همین حرف را بزنیم، زیرا سیاق همه واحد است و اگر قائل شدیم معنای «بعتُ» چنین است در تمام افعال ماضی باید همین حرف را بزنیم لذا اگر کسی گفت «ضربتُ» یعنی چه؟ آیا به معنای تحقق ضرب از متکلّم است؟ باید جواب بدهیم خیر، دلالتی بر تحقق ضرب ندارد بلکه به معنای «ضربِ من» است بدون دلالت بر وقوع آن در ماضی زیرا دلالتی بر نسبت تامه خبریه ندارد.



[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص12.