درس خارج اصول استاد جزایری

93/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:جزئيّت ذهنيّه
گفتيم که آخوند فرمود مراد شما از جزئيّتِ مواردِ استعمالِ معنايِ حرفي چيست؟ اگر مرادتان جزئيّت خارجيّه باشد اين خلاف واقع است زيرا مثلا در جايي که معناي حرفي مانند «مِن» تِلوِ امر قرار بگيرد جزئيّتي وجود ندارد و مثلا اگر بگويد «سِر مِن البصره الي الکوفه» جزئيّت خلاف وجدان است.
اگر مقصودتان از جزئيّت جزئيّت ذهني باشد، از چه بابت؟ آخوند خودش اينجا به کمک مستدِل مي آيد و دليلي براي جزئيّت ذهنيّه مي آورد و مي فرمايد چون معناي حرفي عبارت است از معنايي که لوحِظَ حالهً للغير و آله للغير(هر دو تعبير وارد شده هر دو هم صحيح است) اگر حال و آلت براي غير نباشد مي شود معناي اسمي، و براي معناي حرفي شدن محتاج به اين لحاظ است، لذا اگر بخواهد معناي حرفي بشود بايد آله و حالّ در ديگري باشد، هر زمان که در ذهن حال در غير ملاحظه شد مي شود معناي حرفي.
با اين بيان معلوم شد که معناي حرفي متعلّق به چنين لحاظي است، اين لحاظ چيست؟ حقيقت لحاظ همان تصوّر و وجود ذهني است، لذا وقتي که ما گفتيم معناي حرفي متقوم به لحاظ حاله للغير است، لحاظ هم همان تصور در ذهن است، تصوّر در ذهن هم همان وجود ذهني است، وجود هم مساوق تشخّص است، لذا جزئيّت ذهنيّه معناي حرفي از اين بابت است که گفته شد، اين استدلال و توجيه مرحوم آخوند است که براي کمک به مستدِل بيان کرده است.
جواب مرحوم آخوند
با سه وجه و سه ايراد مرحوم آخوند جواب مي دهد:
اول اينکه اگر اين لحاظ آلي، جزء معناي حرفي باشد ما سوال مي کنيم آيا استعمال لفظ در معني محتاج تصور لفظ و معني هست يا نه؟ بله قطعا لازم است تا بتواند استعمال بکند، با اين حساب دو لحاظ لازم مي آيد، يک بار از اين جهت که لحاظ آلي جزء معناي موضوع له است، يک بار هم براي اينکه استعمال اللفظ في المعني به او نياز دارد چون استعمال بدون لحاظ امکان ندارد. لذا لازم مي آيد تعدد لحاظ و اشکالش اين است که اين تعدد لحاظ خلاف وجدان است
به بيان ديگر لحاظ آلي يک بار مقوم استعمال است و بار ديگر مقوم مستعمل فيه است، اين ايراد بر خود آخوند وارد نيست زيرا ايشان طبيعت معناي اسمي و حرفي را يکي دانست که همان مفهوم کلي ابتدائيت است و استقلاليت و آليّت دخلي به ذات معني و حريم معني ندارد، لذا طبق نظر ايشان يک لحاظ بيشتر نياز نيست و آن هم لحاظ در مقام استعمال و مستعمل فيه است. لکن آنها که لحاظ آلي را جزء معناي مستعمل فيه حرف مي دانند مبتلي به تعدد لحاظ مي شوند، چون از يک سو استعمال بدون لحاظ غير معقول است، از سوي ديگر شما لحاظ را دخيل در مستعمل فيه هم ميدانيد لذا مي شود دو لحاظ و اين خلاف وجدان است.
دوم: اگر موضوع له لفظ  عبارت باشد از معنايي که لوحظ في الذهن حاله للغير معني في الواقع يک چيز ذهني مي شود، وقتي مي گويد سرتُ مِن البصره الي الکوفه اين ابتدائيّت در خارج واقع شده يا در ذهن؟ قهرا در خارج، پس مراد متکلّم هميشه معناي خارجي است در حالي که موضوع له هميشه وجود ذهني است، در اين صورت هيچگاه استعمال صحيح نيست الا بالتجريد و الغاء خصوصيت، يعني ابتدا بايد حيثيت ذهني بودن را از لفظ الغاء بکنيم(چون واضع براي وجود ذهني وضع کرده) بعد استعمال بکنيم، خارج بر ذهن قابل انطباق نيست زيرا تباين دارند و دو عالم اند. لذا ثمره اش مي شود معناي مجازي.
آخوند مي فرمايند اين هم حرف بي معني و غير معقولي است که واضع لفظ را براي معنايي وضع بکند بعد بگويد هر وقت خواستيد استعمالش بکنيد نصف آن را حذف بکنيد و استعمال مجازي بکنيد، اين هم غير معقول است.
سوم : يک ايراد نقضي است که مي فرمايد درست است که معناي حرفي محتاج لحاظ آلي است، لکن معناي اسمي هم همينطور است، شما معناي اسمي را تعريف مي کنيد به معنايي که مستقل ملاحظه مي شود و حالّ در غير نيست، پس اين دو، دو نحوه لحاظ هستند و همانگونه که معناي حرفي محتاج لحاظ آلي است معناي اسمي هم محتاج لحاظ استقلالي است، لذا هر دو بايد بشوند جزئي ذهني، پس چگونه است که مي گوييد وضع اسماء اجناس عام و موضوع له عام است؟ لحاظ استقلالي هم مانند لحاظ آلي است و موجب جزئيّت معناي اسمي مي شود لذا هيچ موردي براي قسم ثاني باقي نمي ماند.[1]
نتيجه گيري مرحوم آخوند اين است که معاني حرفيه نه جزئيّت خارجيّه دارند و نه جزئيّت ذهنيّه بلکه وضعشان عام و موضوع له شان عام است و قسم ثالث از اقسام وضع وقوع خارجي ندارد.
ان قلت
اگر معناي اسمي و معناي حرفي تفاوتي ندارند و موضوع له «مِن» و «الابتداء» هر دو طبيعت الابتداء باشد که گاهي حکايت با «مِن» مي شود و گاهي حکايت با «الابتداء» لازمه اين حرف اين است که بتوان «مِن» را به جاي «الابتداء» به کار ببريم و «الابتداء» را به جاي «مِن» يعني بتوانيم بگوييم سرتُ الابتداء البصره، در حالي که اين استعمال غلط و خلاف وجدان است
قلت
آخوند جواب مي دهند که بله، اين استعمال غلط است لکن منشأ اين اشتباه تفاوت در معناي موضوع له نيست، بلکه واضع حين الوضع شرط کرده بر مستعمِلين که هر زمان که بخواهيد «مِن» را استعمال بکنيد بايد لحاظ آلي بکنيد و هر زمان بخواهيد «الابتداء» را استعمال بکنيد بايد لحاظ استقلالي بکنيد. [2]


[1]کفايه الاصول، آخوند خراساني، ص11.
[2]کفايه الاصول، آخوند خراساني، ص12.