درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر مختار در باب وضع
خلاصه کلام در بحث وضع این بود که مناسبت ذاتی مردود است، جمع میان ذاتی و جعلی که نظر محقق نائینی و آقا ضیاء بود هم رد شد، رسیدیم به اعتباری محض. در اعتباری محض گفتیم معتَبر چه باشد؟ ملازمه و هو هویّه و تعهّد را همه را رد کردیم، نوبت رسید به فرمایش محقق صدر که فرموده بودند وضع ایجاد تکوینی است از بابت اقران و اقتران، البته این اقتران ذهنی است که نتیجه اش هم همان ملازمه است لکن تکوینی، اعتباری هم نیست، یک حالت شرطی به وجود می آید «المُنبِّه الشرطی»، این را هم رد کردیم.
نتیجه این شد که وضع به نظر ما یک امر اعتباری و جعلی است همانطور که در عبارات مختلف آمده «تخصیص اللفظ للمعنی» یا «تعیین اللفظ للمعنی» یا آخوند فرموده «اختصاص اللفظ بالمعنی» اینها همه عبارتهای مختلفی است که برگشتشان به این است که لفظ از جمله علائم است، حالتی که با این جعل پیدا می شود حالت علامیّت است، ابتدائا نه لفظ ربطی به معنی دارد و نه معنی به لفظ، بعد این علامت برایش جعل و اعتبار می شود لذا معنی ندارد که تکوینی باشد، مانند سایر علائم.
لکن مَن بیده الاعتبار باید عند العقلا مورد قبول باشد، مثلا در اعتبار مالیّت اسکناس اگر کسی بیاید بگوید این تکه کاغذ از امروز صد هزار تومان آیا عقلا می پذیرند؟ خیر، لکن از دولت می پذیرند، وضع هم همینطور است. در وضع الفاظ هم همینطور است اگر کس غریبه ای آمد لفظی را برای معنایی وضع نمود عقلا نمی پذیرند ازاو، لکن اگر مُن بیده الاعتبار باشد می پذیرند، مانند گروههایی که در کشورها توسط دوَل منصوب می شوند برای وضع الفاظ جدیده و مستحدثه، عقلا آنها را می پذیرند زیرا یک مقام رسمی است وعقلا چنین صلاحیّتی را برای آنها قائل هستند.
شرح معنای علامیّت
به وسیله این جعل از واضع معتبر علامیّت جعل می شود، علامیّت یعنی چه؟ علامیّت از ماده علم گرفته شده یعنی اماریت و کاشفیّت، وجود یکی موجب علم به وجود دیگری می شود، این کاشفیّت گاهی تکوینی است مانند جایی که رابطه علیّت در بین باشد، چه از علّت به معلول باشد(دلالت اللم) چه از معلول به علّت(دلالت الان) این تکوینی است، گاهی هم تکوینی نیست و اعتباری است مانند دلالت چراغ قرمز بر لزوم توقف ماشینها، هیچ رابطه تکوینی میان چراغ قرمز و توقف وجود ندارد لکن یک جاعلی آمده آن را جعل کرده است، این جعل هم هیچ تبعات تکوینی ندارد لذا جاعل می تواند یک روزی عوضش بکند، و چون جاعل جعلش مورد اعتبار و اعتماد است مردم هم تبعیّت می کنند، این دلالت چراغ قرمز به نحو علامیّت است و هیچ ریشه تکوینی هم ندارد.و هکذا مسائل دیگر، مثلا در جاده مشغول حرکت هستید می بینید یک کسی در وسط جاده دارد پرچم قرمز رنگ تکان می دهد، شما متوجه خطر می شوید، چه رابطه تکوینی میان رنگ قرمز و خطر وجود دارد؟ هیچ رابطه تکوینی وجود ندارد یک واضعی آمده آن را جعل کرده و عقلا تبعیّت کرده اند، لذا در جنگ کسی که می خواهد تسلیم شود پرچم سفید تکان می دهد. همین مطلب در باب کتابت هم می آید، خطوطی که دلالت کتبی دارند بر معانی –که البته از مقوله کیف هستند زیرا زیر مجموعه رنگ می شوند- اینها هم هیچ دلالت تکوینی ندارند بلکه علائم کتبی جعلی و اعتباری هستند که علامیّت و کاشفیّت از معنای خودشان دارند.
در الفاظ هم همینگونه است، اینکه نام کسی حسن باشد لفظ حسن علامت است یعنی علامیّت دارد برای آن فرد، این علامیّت هم جعلی است و مردم هم تبعیّت می کنند از این جعل. بعدا به واسطه کثرت استعمال انس ذهن ایجاد می شود و این انس ذهن یک حالت تکوینی ایجاد می کند، لکن این تابع کثرت استعمال است و نمی توانیم گردن وضع بگذاریم.
اقسام الوضع
 در کفایه وضع را چهار قسمت کرده، البته شاید مطلب از قبل از ایشان بوده باشد لکن ما اولین بار در کلمات ایشان دیده ایم،[1] دلیل چهار قسم بودن این است که ما یک وضع داریم و یک موضوع له، هر کدام از اینها گاهی عام هستند و گاهی خاص، مجموعا چهار قسمت می شود
1-وضع عام موضوع له عام
2-وضع خاص موضوع له خاص
3-وضع عام موضوع له خاص
4-وضع خاص موضوع له عام
از چهار قسم دو قسم اول را همه متفق اند که هم امکان دارد و هم واقع شده است، قسم سوم را همه قبول دارند امکان دارد لکن مرحوم آخوند می گوید واقع نشده است، قسم چهارم هم تقریبا اتفاقی است که اصلا امکان ندارد.
شرح مفردات بحث
حال ببینیم «وضع» و «موضوع له» به چه معنی هستند،  واضع وقتی می خواهد لفظی را برای معنایی وضع بکند ابتدا باید معنی را در ذهن خود تصور کند، بعد از تصور، لفظ را برای آن معنی وضع می کند، پس ما دو معنی داریم:
-اول واضع یک معنای مُتصَوّر قبلَ الوضعی دارد که به آن معنی «وضع» می گویند، که یا عام است و یا خاص.
-دوم وقتی لفظ را وضع می کند برای چه معنایی وضع می کند؟ به آن معنی می گویند «موضوع له» که باز هم یا عام است و یا خاص.
نتیجه همان چهار قسم بالا می شود زیرا «وضع» یا همان  مُتصَوّر قبل الوضع یا عام است و یا خاص:
-اگر عام باشد و واضع لفظ را هم برای همان عموم وضع بکند می شود وضع عام موضوع له خاص، لکن اگر لفظ را برای مصادیق آن معنای عام و جزئیّات آن وضع کند این می شود وضع خاص موضوع له خاص.
-اگر خاص باشد و واضع لفظ را هم برای همان لفظ خاص وضع بکند این می شود وضع خاص موضوع له خاص، لکن اگر لفظ را برای عام آن معنی وضع بکند، برای کلّی و جامع آن این می شود وضع خاص و موضوع له عام که گفته اند محال است و ممکن نیست.
 نوع چهارم مانند جایی که واضع یک نفر آدم را دیده باشد بعد بگوید چه موجود جالبی است آدمیزاد، لفظی را برای نوع آن وضع بکنیم، مُتصَوّر واضع خاص بود و غیر از این آدمیزاد آدم دیگری را هم ندیده بود لکن لفظ را برای خصوص آنچه دیده بود وضع نکرد بلکه برای طبیعت آن وضع کرده است.
این اقسام اربعه بحث از امکان و وقوعشان در جلسات آینده ان شاء الله.





[1]  کفایه الاصول، محمد کاظم خراسانی، ص10.