درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مروری بر مختار شهید صدر
نظریّه شهید صدر را گفتیم، ایشان در نهایت فرمودند که «فالواضع بحسب الحقیقه یمارس عملیّه الاقران بین اللفظ و المعنی» واضع اقران ایجاد می کند، دیگران گفته اند ملازمه ایشان می گوید مقارنت و اقتران شدید، این اقتران گاهی عامل کمِّی دارد که همان کثرت استعمال است که موجب اقتران بین لفظ و معنی می شود به گونه ای که دیگر از هم جدا نمی شوند و هر گاه که لفظ را فهمید ذهنش به معنی منتقل می شود، گاهی هم تعبیر به حالت شرطی می کند که البته اصطلاح جدیدی است، یعنی در اثر کثرت استعمال ذهن انسان شرطی می شود و هرگاه که لفظ را شنید معنی در ذهنش نقل می بندد، به این وضع، وضع تعیُّنی می گویند. گاهی هم عاملش کیفی است، عامل کیفی وضع واضع است زیرا وقتی انسان مطلع از وضع می شود برایش خاطره انگیز می شو.د لذا هر زمان که لفظ را فهمید معنی در ذهنش متبادر می شود، این می شود وضع تعیینی.
سپس در ادامه تصریح می کند که دیگران که وضع را اعتباری می دانند ولی ایشان منکر می شود بلکه وضع را امر خارجی و تکوینی می داند، واضع با عمل وضع حالت اقتران را ایجاد می کند، ایجادش هم تکوینی است زیرا اقتران ذهنی یک امر تکوینی است که موجب شرطی شدن ذهن می شود، شرطی شدن یعنی چه؟ یعنی اینکه گاهی تصور دو شئ بگونه ای به هم دوخته شده اند که تصور یکی ذهن انسان را به تصور دومی منتقل می کند، این را می گویند شرطی شدن و یک قانون تکوینی است، این قانون که روز اول میان لفظ و معنی وجود نداشته، برای اینکه به وجود بیاید واضع باید ایجادش بکند، واضع از طریق وضع، خاطره و حساسیتی ایجاد می کند تا صغرای آن قانون کلّی را به وجود آورد. زیرا حالت شرطی در اثر ایجاد خاطره و حساسیت به وجود می آید.
بعد می فرماید این حالت چگونه به وجود می آید؟ به وسیله انشاء وضع، مثلا واضع بگوید «وضعت اللفظ للمعنی» وقتی یک انشائی صورت گرفت مُنشَأ به این انشاء اعتباری است چون خود انشاء اعتبار است، ایشان می خواهد بفرماید علقه وضعیه ربطی به مُنشَأ به این انشاء ندارد، مُنشَأ وجودش اعتباری است لکن نفس انشاء است که خاطره ایجاد می کند، حساسیت ایجاد می کند در ذهن، یعنی دیگر ما به محتوای «وضعت» هم کاری نداریم بلکه خود انشاء که یک امر تکوینی است نتیجه تکوینی در پی دارد که همان شرطی شدن است. [1]
وفیه
این تصویری که ایشان ارائه داده خلاف واقع است زیرا مواردی داریم که وضع صورت گرفته لکن مستعمِل فقط در صدد استعمال و تبعیّت از وضع است و حالت شرطی شدنی هم در کار نیست، مانند کسی که می خواهد انگلیسی یاد بگیرد، ما نسبت به لغت فارسی و عربی حالت شرطی داریم ولی نسبت به لغت انگلیسی نداریم در حالی که قضیه وضع هم وجود دارد، وقتی فهمیدیم فلان کلمه را باید به کار ببریم ذهنمان هیچ عکس العملی نشان نمی دهد بلکه فقط از باب تقلید و تبعیّت استعمال می کنیم، چون عمل واضع نزد جامعه عقلا معتبر بوده ما به عنوان تعبّد استعمال می کنیم، هیچ حالت شرطی هم در کار نیست، ذهن نسبت به لغت انگلیسی هیچ رفلکس غیر اختیاری نشان نمی دهد.
لذا وضع یک چیز اعتباری و جعلی است که حجیّت دارد نزد عقلا و مورد اتّباع است، دلیل این مطلب هم ورود در لغات جدیده است که هیچ رفلکسی را در پی ندارد حال آنکه اگر مطابق نظر شهید صدر حقیقت وضع اقتران و شرطی شدن بود هر آینه باید در آموزش زبان انگلیسی به وجود می آمد.
و ثانیا مواردی داریم که ذهن منتقل می شود در حالی که علقه وضعیه ندارد، مانند استعمالِ غلط، مثلا کسی به جای حسن اشتباها بگوید حشن، حشن علقه وضعیّه ندارد لکن شنونده با شنیدن حشن ذهنش به معنای حسن منتقل می شود، اگر حقیقت وضع اقران باشد در صورت استعمال غلط نباید انتقال ذهنی به وجود بیاید در حالی که می بینیم ذهن منتقل می شود، این نشان می دهد انتقال ذهن عین ماهیّت وضع نیست زیرا عموم و خصوص من وجه است، گاهی انتقال ذهنی هست ولی علقه وضعیّه نیست، گاهی علقه وضعیّه هست ولی انتقال ذهنی (به معنای اقران و شرطی شدن) نیست مانند کسی که در لغات غریبه وارد می شود. لذا طردا و عکسا مطلب قابل اشکال است.
ثالثا می بینیم که در قضایای خارجیه کاملا مطلب تعبّدی است، مثلا یک کسی اسمش جُرجُر است، اسمش را عوض می کند می گذارد ابوترابی، اسمش حسن بود گذاشت حسین، با اینکه اسم اول عوض شده و تغییر کرده لکن حساسیّت ذهن تا مدّتهای مدید نسبت به همان لفظ اول است، با اینکه لفظ دوم را واضع وضع کرده لکن ذهن تا مدتها هیچ رفلکسی به آن نشان نمی دهد، وضع حقیقتا صورت گرفته ولی اقترانی هم در کار نیست، این نشان می دهد که حساسیت و شرطی شدن لفظ ربطی به وضع ندارد بلکه مربوط به کثرت استعمال است، ما الان تعبّدا کلمه ابو ترابی را استعمال می کنیم و الا ذهن ما هیچ رفلکسی ندارد، لذا اینکه بگوییم دلالت لفظیه عین رفلکس و حساسیّت ذهنی است واقعیّت ندارد، بلکه اعتباری و انشائی است.
البته این اعتبار و انشاء هم از هر کسی مورد قبول نیست، مثلا پدر و مادر می توانند بر سر کودک اسم بگذارند نه یک نفر غریبه، اگر هم غریبه ای این کار را بکند جامعه نمی پذیرد و اعتنا نمی کند، حالا ممکن است این غریبه خاطره و حساسیّت هم به وجود بیاورد، مثلا جلسه ای بگذارد و در طی مراسمی اسم کودکی را بگذارد حسن، رفلکس و حساسیت ذهنی به وجود می آید تا لفظ را هم شنیدید به یادش می افتید لکن اعتبار ندارد.
این نشان می دهد که وضع امر اعتباری است که به دست مَن بیده الاعتبار است لذا اگر غیر مَن بیده الاعتبار وضع بکند اگر هزار تا رفلکس هم به وجود بیاورد اعتنا نمی کنند.



[1]  بحوث فی علم الاصول، سید محمود الهاشمی الشاهرودی، ج1، ص81.