درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صُوَر تقلید از میت
تقلید از میّت دو صورت دارد، گاهی ابتدائی است و گاهی استدامتاً است، ابتدائی یعنی اینکه هیچ سابقه ای ندارد و ابتدائاً می خواهد از یک میّتی تقلید بکند، مانند اخباری ها که خیلی دوست داشتند از صاحب حدائق تقلید بکنند، گاهی هم بر خورد می کردیم و می پرسیدیم از چه کسی تقلید می کنی؟ جواب می دادن: شیخ یوسف، می پرسیدیم کدام شیخ یوسف؟ می گفتند شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق حدود بیش از دویست سال از فوت ایشان هم می گذرد. گاهی هم محل کلام تقلید استدامتاً است، یعنی در دوران حیات از او تقلید می کرده و الان که فوت کرده می خواهد تقلیدش را ادامه بدهد.
بررسی اجماع بر عدم جوازتقلید ابتدائی از میت
اما در مورد تقلید ابتدائی از میّت اقوی عدم جواز است به دلیل اینکه مشهور مخالف هستند، البته نمی توانیم بگوییم اجماع بر خلاف داریم زیرا اولاً اصحابنا الاخبارییّن قائل به جواز بوده اند و ثانیا محقّق قمّی رحمه الله ایشان هم تقلید میّت را ابتدائاً جایز دانسته اند، ثالثاً در کلمات قدماء هم شاید که مسئله معنون نباشد، لذا به صورت واضح، خیلی از قدما مسئله را مطرح نکرده اند، لذا نمیتوان گفت مسئله اجماعی است ولو اینکه برخی آقایان ادعای اجماع کرده اند لکن ما می دانیم غلط است. ولی می توان گفت مشهور است.
آقای خوئی می فرمایند این اجماع قابل تمسّک نیست زیرا اجماع مدرکی است، اجماعی قابل استناد است، اجماعی که مدرکی باشد یا محتمل المدرکیّه باشد دیگر قابل استناد نیست، در این مسئله هم ادلّه ای هست که این ادلّه مورد استناد قرار می گیرند لذا تعبّدی بودن آن برای ما محرز نشد و ثابت نشد.
بررسی سیره عقلا بر جواز
از خود ادله تقلید چه می فهمیم؟ آیا جواز تقلید از میّت را می فهمیم؟ یکی از ادلّه سیره عقلا است، اگر یک متخصّصی از دار دنیا برود و مردم و عقلا نظر او را بدانند آیا عمل نمی کنند؟ چرا متابعت می کنند، مثلا در هفتاد سال پیش یا حتی کمتر پنجاه سال پیش که طبّ حاکم طبّ بو علی بود -در همین شوشتر اطبّائی داشتیم که رسما مشغول فعالیّت بودند و حتی مردم به پزشکان جدید هم مراجعه نمی کردند و آنها را اعلم می دانستند، حدود هشتاد نود سال پیش یک طبیبی در شوشتر بود به نام حاج ملّا علی که بسیار خبره بود و در حد خودش افلاطونی بود و داستانهایی و معالجات معجزه آسایی در زمینه درمان بیماری ها داشت. بعد از او سه نفر بودند، یکی پسرش حاج ملّا حسین، دیگری حاج ملّا محمد جواد، و سوّمی حجّه الاسلام آ سیّد باقر بنی هاشمی که معمّم هم بود، اینها کتابی که می خواندند و بر همان اساس فتوی می دادند و همه هم عمل می کردند قانون بود، قانون بو علی- حالا اگر مردم می فهمیدند که بو علی در مورد اسهال نظرش چنین بود یا نظر جالینوس چنان بوده آیا عمل نمی کردند چون میّت است و به طبیب حیّ مراجعه می کردند؟ نه، اتّباع می کردند. لذا اینکه بگوییم در سیره عقلا رجوع به زنده می کنند و به میّت مراجعه نمی کنند این واقعیّت ندارد در سایر ابواب هم همینطور است. ادیسون، نیوتن، انیشتین همه اینها به نظراتشان اخذ می شود و فرقی هم میان مرده و زنده ایشان نیست.
استدلال محقق خوئی بر مردوعیّت سیره
حالا که اصل این بناء در علوم مختلف ثابت شد اگر این بنا مردوعه نباشد از جانب معصوم حجّت است و می توان به آن استناد کرد، صرف عدم ردع هم برای حجیّت آن کافی است. یظهر مِن کلمات سیّدنا الاستاد که مردوعه است به وسیله ظهورِ ادلّه لفظیّه تقلید و از همین جا وارد در روایات تقلید می شوند.
ادلّه لفظیّه تقلید را قبلا خوانده ایم و گفتیم ما آیات و روایاتی داریم بر جواز تقلید مانند حدیث امام حسن عسکری علیه الصلاه و السلام که می فرمایند: «فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لامر مولاه، فللعوام أن يقلدوه»[1] یا آیه شریفه که می فرماید: «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ»[2] یا موارد خاصّه ای که ائمه علیهم السلام به اصحابشان دستو دادند بروید فتوی بدهید، مانند ابان بن تغلب که حضرت به او فرمود: «إجلس في مسجد المدينة وأفت الناس، فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك»[3] یا جای دیگر به مردم می فرمودند علیک بیونس بن عبد الرحمن[4] یا علیک بزکریّا بن آدم[5] اینها مواردی است که همه دلالت بر جواز تقلید دارند.
محقق خوئی آنچه از برخی از کلماتشان فهمیده می شود این است که همه این ادلّه ظهور در آدم زنده دارد، مثلا وقتی می گوید از اهل ذکر سوال بکنید کدام اهل ذکر؟ زنده یا مرده؟ زنده، ظهور اولی و عرفی اش در حیّ است نه میّت، یا در حدیث آمده «فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه» مرده را که نمی گویند از فقهای مدینه است، به آدم زنده می گویند فقیه شهر، یا آن موارد خاصّه که ائمه فرمودند رجوع بکنید مانند ابان بن تغلب و زکریّا بن آدم مورد همه زنده است نه مرده، لذا ادلّه لفظیّه ظهور در خصوص أحیاء دارد نه أعمّ از اموات، چون این ادلّه ظهور در رجوع به احیاء دارد ردع می کند از سیره، چون ما گفتیم که سیره عقلا اعم از رجوع به أحیاء و اموات است، لکن ظهور این ادلّه لفظیّه در مراجعه به أحیاء ردع می کند از عموم آن سیره لذا سیره در رجوع به اموات می شود مردوعه.[6]
و فیه
انصاف مطلب این است که این ادلّه لفظیّه ظهور در مفهوم ندارند، یعنی آمده که به این فقهای زنده رجوع بکنید نگفته تنها به اینها رجوع بکنید و به غیر اینها رجوع نکنید، چنین حصری از اینها فهمیده نمی شود، قدر متیقّن آیات و روایات مجتهد حیّ است لکن در قیاس با سیره مثبتین هستند و نمی تواند تخصیص بزند آن را، مثلا اگر گفت اکرم العادل ردع از اکرام عالم نمی کند، فرمایش ائمّه در حدیث فعلا دلالت بر مجتهد حی می کند لکن مفهوم ندارد که بگویی ردع از غیر حیّ می کند، مانند اکرم زیداً که دلالت بر عدم اکرام عمرو نمی کند و نسبت به عمرو ساکت است.
لذا قبول داریم مدلولشان در حدّ أحیاء است لکن مفهوم ندارد که ردّ اموات بکند، اگر ما بودیم و این روایات باید أحیاء رجوع بکنیم اما فرض این است که ما سیره را هم داریم و سیره دلالت بر جواز تقلید از میّت می کند و این ادلّه لفظیه هم ردعی از سیره نمی تواند بکند.
چیزی که احتیاط در ذهن ما ایجاد می کند همان شهرت است، مدرکی هم نیست، شهرتی میان علما قدیما و حدیثا بر این مطلب بوده که رجوع به اموات جایز نیست، شهرت هم بی جهت که شکل نمی گیرد لذا حد اقلّ شکی در دل ما ایجاد می کند و این شک هم از موارد جریان عدم حجیّت است چون شک در حجیّت است، لذا از نظر ما احتیاط وجوبی بر عدم جواز ابتداءً به میّت، لکن اینکه بخواهیم بگوییم سیره ردع شده به واسطه ظهور آیات و روایات این را قبول نداریم زیرا آیات و روایات ظهور در مفهوم ندارند.



[1]  وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج27، ص131.
[2]  نحل/سوره16، آیه43.
[3]  رجال الجاشی، ج1، ص10.
[4]  وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج27، ص148.
[5]  وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج27، ص146.
[6]  مصباح الاصول، ابوالقاسم خوئی، ج3، ص461.