درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 موضوع: مختار استاد در مرجّح ثانی/ فرق ميان تعارض و تزاحم/ تعادل و تراجیح
 
 گفتيم يكي از موارد ترجيح ميان متزاحمين اين است كه يكي از واجبين شرعا مشروط به قدرت باشد مانند حج ، و ديگري عقلا مشروط به قدرت باشد مانند نجات جان مومن ، در اين صورت العقلُ يَحكمُ بصَرفِ القُدرتِ فيما لا يفوت معه مَلاك ، لا فيما يفوت معه مَلاك . يعني چه ؟ يعني اينكه مكلف كه در حال حاضر قدرت بر امتثال هر دو ندارد و هر كدام را كه امتثال بكند نسبت به ديگري عاجز مي شود ، عقل مي گويد آن تكليفي را امتثال بكن كه از امتثال آن ملاكِ مُلزِمي فوت نشود .
 در ما نحن فيه يكي از واجبين شرعا مشروط به قدرت است و ديگري عقلا ، قدرت در لسان دليل واجب اول (مانند حج) اخذ شده است و اخذ قدرت در لسان دليل به اين معنا است كه در شكل گرفتن و پا گرفتن ملاك دخيل است ، لذا اگر مكلف نسبت به امتثال آن عاجز شد ، مثلا پول خود را در جاي ديگري صرف كرد و نسبت به امتثال حج عاجز شد ، از استطاعت خارج مي شود ، در اين صورت ديگر ملاكي وجود ندارد ، لذا از ترك اين واجب تفويت ملاك لازم نمي آيد. اما در تكليفي كه عقلا مشروط به قدرت است نه شرعا (مانند نجات جان مومن) ، در اين نوع واجبات چه مكلف قادر بر امتثال باشد چه عاجز باشد مَلاك وجود دارد ، قدرت در لسان دليل اخذ نشده كه موثِّر در پا گرفتن ملاك باشد ، نهايت امر اين است كه در صورت عجز مكلف معذور است و معاقَب نمي شود ، امّا به هر حال تفويت مَلاك صورت گرفته است .
 با توضيح بالا روشن مي شود كه مكلّف زماني كه قدرت بر امتثال يكي دارد نه هر دو ، اگر قدرت خود را در عملي كه شرعا مشروط به قدرت است صرف بكند ، عمل ديگر كه عقلا مشروط به قدرت است ذو الملاك است و با ترك امتثال آن ملاكش تفويت مي شود ، لكن اگر قدرت خود را صرف عمل دوم كه عقلا مشروط به قدرت است بكند نسبت به عمل اول عاجز مي شود و چون قدرت در لسان دليل اخذ شده و دخيل در ملاك است لذا اين عجر مانع از پا گرفتن ملاك در او مي شود براي همين ديگر ملاكي وجود ندارد كه تفويت بشود .
 مثلا اگر وجوب حج با وجوب نجات جان مومن تزاحم بكند ، اگر مكلف به حج برود ملاك مُلزِمي كه در نجات جان مومن است را فوت كرده است ولي اگر جان مومن را نجات بدهد نسبت به حج عاجز شده و از استطاعت خارج مي شود لذا ديگر براي حج ملاكي نمي ماند كه بگوييم مكلف آن را تفويت كرده است . در چنين جايي روشن است كه عقل حكم مي كند به لزوم تقديم واجبي كه عقلا مشروط به قدرت است زيرا امتثال واجبي كه شرعا مشروط به قدرت است مستلزم تفويت ملاك واجب ديگر است .
 اين بيان ما است و با اين بيان اشكالي را هم كه سيّدنا الاستاد به مرجّح دوم وارد كرده اند خود بخود دفع مي شود .
 اشكال محقّق خوئي رحمه الله
 سيدنا الاستاد اشكال كرده اند به اين صورت كه اين قدرت شرعيه كه در لسان دليل أخذ شده است به چه معناست ؟ در پاسخ ايشان دو فرض را مطرح مي كنند :
 اول : به معناي اين باشد كه ذمّه مكلف مشغول به واجب ديگري نباشد ، يعني مثلا حج كه واجب است و شرعا مشروط به قدرت و استطاعت است ، قدرت شرعي و استطاعت به اين معناست كه آن زماني حج بر گردن مكلّف واجب مي شود كه واجب ديگري بر عهده او نباشد. محقّق خوئي مي فرمايند در اين صورت حرف شما درست است و واجبي كه مشروط به قدرت عقلي است مقدم مي شود زيرا در فرض وجوب اين واجب ، واجب ديگر فعليت پيدا نمي كند ، لكن اشكالي كه دارد اين است كه از باب تزاحم خارج شده ايد زيرا تزاحم مزاحمت دو واجب فعلي است در حالي كه در ما نحن فيه ، حج ديگر فعليّتي ندارد كه بتواند مزاحمت با واجب ديگر بكند زيرا با اشتغال ذمّه به واجب ديگر حج وجوب پيدا نمي كند زيرا وجوبش مشروط به عدم واجب ديگر است و فرض بر اين است كه واجب ديگري داريم ، لذا ديگر نوبت به تزاحم در باب امتثال نمي رسد .
 دوم : اگر منظورتان و مرادتان از قدرت شرعيه نفس تمكّن مكلف از اتيان به تكليف است في حدّ ذاته ، بدون مقايسه با واجب ديگر ، حالا كه مكلف مثلا مواجه با دو واجب شده ، يكي حج و يكي هم واجب ديگر آيا نسبت به حج ، في حدّ ذاته تمكّن از اتيان دارد ؟ بله ، لذا ديگر آن اشكال قبلي پيش نمي آيد زيرا هر دو واجب فعليّت دارند و در مقام امتثال با هم تزاحم كرده اند . سيدنا الاستاد اينجا اشكاال ديگري ميگيرند و مي گويند حالا اين دو واجب چه تفاوتي با هم دارند كه بگوييد حج كه شرعا مشروط بالقدره است مرجوح است و واجب ديگر راجح ؟ عقل تفاوتي نمي بيند زيرا هر دو فعلي هستند و ملاك هم در هر دو هم كامل است ، لذا هر كدام را كه انجام بدهد فرقي نمي كند و نسبت به ديگري معذور است . پس قدرت شرعيه و عقليه موجب ترجيح نيستند و بايد واجب اهمّ مقدم شود .
 اقول
 ما جواب مي دهيم كه عقل مي گويد وقتي مكلف در حال صرف قدرت در واجبي كه عقلا مشروط به قدرت است باشد ، آن واجب ديگر (كه شرعا مشروط به قدرت است) مَلاك دارد يا ندارد ؟ ملاك ندارد زيرا نسبت به آن عاجز است نه قادر ، به خلاف عكس زيرا وقتي در حال صَرف قدرت در واجبي كه شرعا مشروط به قدرت است باشد ، واجب ديگر به واسطه عجز ملاكش زائل نمي شود و باقي مي ماند و با عدم امتثال فوت مي شود ، لذا ما ميگوييم عقل حكم مي كند كه صرف قدرت در جايي بكن كه از آن امتثال تفويت ملاكي لازم نيايد . قبل از امتثال و قبل از صَرفِ قدرت صدق مي كند كه هر دو مقدور اند و هر دو ملاك دارند ، امّا عقل به اين نگاه مي كند كه با صَرف قدرت در يكي آيا ملاك در ديگري باقي مي ماند و فوت مي شود ، يا اينكه اصلا باقي نمي ماند و به واسطه عجز زائل مي شود ، مي بيند كه از زمان شروع و از همان لحظه اولي كه شروع به صَرف قدرت در واجبي كه قدرت در آن شرط عقلي است مي كند ، ملاك واجب دوم ديگر باقي نمي ماند و به واسطه عجز زائل مي شود ، لذا حكم مي كند كه صَرف قدرت در طرف واجبي بكن كه عقلا مشروط به قدرت است زيرا از اين امتثال تفويت ملاك لازم نمي آيد .
 مثال سيدنا الاستاد را هم نمي پسنديم و مثال بهترش حج است كه شرعا مشروط به قدرت و استطاعت است، اگر حج تزاحم بكند با واجب ديگري مانند نجات جان مومن ، هر كدام را كه مكلف اتيان بكند از ديگري معذور است . در چنين جايي عقل چه حكمي مي كند ؟ يَحكُم بوِجُوبِ صَرفِ القُدرَه في واجِب لا يَلزَم معه فوتُ مَلاك اصلا . پس بايد نجات جان مومن را امتثال بكند و نسبت به حج هم معذور است و به واسطه عجز ديگر ملاكي ندارد كه فوت بشود .