درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

91/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: استصحاب نبوت انبیاء پیشین / تنبیهات استصحاب / استصحاب
 استصحاب نبوت انبیاء پیشین:
 اشکالی که در جلسهﻯ گذشته مطرح کردیم این بود که یک فرد نصرانی به یک عالم شیعه می گوید از آنجا که شما نبوت پیامبران گذشته را قبول دارید و استصحاب را نیز قبول دارید، باید نبوت آنها را استصحاب کنید و با این استصحاب ثابت می شود که نسخی وجود ندارد و امروز هم باید به دین ما عمل شود.
 تفاصیل مختلف در جواب از اشکال مذکور:
 جواب این اشکال، خیلی واضح است و آن این است که اولاً مقصود از استصحاب بقاء نبوت پیامبران گذشته، استصحاب حجیت نبوت آنها است وگرنه اصل نبوت پیامبران گذشته با موت، ساقط نمی شود. چراکه نبوت، یک مقام نفسانی و قرب به درگاه الهی است که با موت از بین نمی رود بلکه قوی تر می شود و آمدن نبی بعدی نیز به معنای ساقط شدن نبی قبلی از مقام نبوتش نیست. پس شکی در سقوط نبوت نبی به هر صورتی که نبوت را معنی کنیم وجود ندارد. اما اگر نبوت، یک مأموریت برای تبلیغ و یک منسب جعلی و اعتباری برای زمان خاصی باشد، چنین منسبی تا زمانی است که پیامبر بعدی نیامده باشد و با آمدن پیامبر ناسخ، نبوت گذشته، تمام می شود. پس محل بحث ما نبوت به معنای این منسب اعتباری به استناد آن جایگاه معنوی و علو شأنی که نبی دارد، می باشد. ثانیاً در این بحث از این جهت که می خواهیم تکلیف آن فرد نصرانی را مشخص کنیم یا تکلیف آن فرد مسلمان را، دو صورت وجود دارد.
 عدم جریان استصحاب برای مشخص شدن تکلیف فرد نصرانی:
 اگر آن فرد مسیحی می خواهد تکلیف خودش را بفهمد، سؤال می کنیم که آیا به نبوت حضرت عیسی(ع) یقین دارد یا شک دارد. اگر یقین دارد که محل استصحاب نیست و اگر در نبوت حضرت عیسی(ع) شک دارد، بازهم استصحاب جاری نمی شود. چون استصحاب جزئی از دین حضرت عیسی(ع) است و با شک در اصل آن دین، نمی تواند از استصحاب استفاده کند. چراکه حجیت استصحاب را باید از همان دین بگیرد. علاوه بر همهﻯ این اشکالات، باید بگوئیم استصحاب یک اصل عملی است و قبل از اجرای آن، باید در احکام کلی الهی فحص صورت بگیرد. چراکه رجوع به اصل عملی قبل از فحص از ادلهﻯ اجتهادیه جایز نیست. پس آن فرد، وظیفه دارد در ابتدا به ادلهﻯ عقلیه و نقلیه رجوع کند (وَ لِلّهِ الحُجَّهُ البالِغَه) و اگر به وسیلهﻯ آن ادله، شکش برطرف شود و به یقین برسد، نوبت به استصحاب نمی رسد ولی اگر بعد از فحص نیز بر شک خود باقی بماند و بخواهد استصحاب جاری کند، آن اشکال مطرح می شود که دلیلی بر حجیت این استصحاب وجود ندارد. به دلیل اینکه حجیت این استصحاب را نمی تواند از دین حضرت عیسی(ع) بگیرد. چون در آن دین، شک دارد و لذا استصحاب آن نیز مشکوک است. حجیت آن استصحاب را از دین حضرت محمد(ص) نیز نمی تواند بگیرد. چون وقتی در دین حضرت عیسی(ع) شک دارد در دین بعد از آن نیز شک دارد. به دلیل اینکه شک در دین حضرت عیسی(ع) به معنای این است که آیا آن دین، صحیح است یا ناسخ آن صحیح است و در این صورت هر دو طرف، مشکوک هستند. بناء عقلا نیز در حدّی نیست که بتواند حجیت استصحاب را ثابت کند و ما نیز حجیت استصحاب را از باب روایات ثابت کردیم. مگر اینکه هر دو دین، در حجیت استصحاب شریک باشند و شک او بین این دو دین باشد که در این صورت از آنجا که علم اجمالی به صحت احدهما دارد، می تواند به استصحاب تمسک کند. چون بالإجمال می داند یک دین صحیحی قائل به استصحاب شده است و همین مقدار در حجیت استصحاب کفایت می کند. اما از این طریق هم نمی تواند به جایی برسد. چراکه استصحاب در دین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) به این شکلی که در دین ما آمده است، وجود ندارد.
 عدم جریان استصحاب برای الزام نصرانیت بر فرد مسلمان:
 اما در صورت دوم که آن فرد نصرانی می خواهد الزامی بر گردن فرد مسلمان بگذارد و او را ملزم کند که دست از دینش بردارد و نصرانی شود، باید بگوئیم یقین ما به نبوت حضرت عیسی(ع) یک شمشیر دو لبه است که یا هیچ نمی زند یا هر دو را می زند. چرا که اگر ما اعتقاد به دین اسلام و آیین محمدی(ص) نداشتیم، هیچگونه یقینی به نبوت حضرت عیسی(ع) نیز نداشتیم. چون آن چیزی که از انجیل و تورات در دست ما باقی مانده، محرّف و دارای تناقضات و نسبت های ناروا به انبیای الهی است. پس اعتقاد ما به نبوت حضرت عیسی(ع) از طریق اعتقاد ما به نبوت حضرت محمد(ص) است و زمانی که طریق ما منحصر در این راه است، همانند یک شمشیر دو لبه، نبوت حضرت عیسی(ع) را در زمان خودش و نسخ آن را در زمان های بعدی ثابت می کند. پس ما یقین سابق به نبوت حضرت عیسی(ع) داریم و علاوه بر آن یقین لاحقی به نسخ و ارتفاع آن نیز داریم و نهایتاً شکی برای ما باقی نمی ماند. بنابراین اگر گفتیم إخبار حضرت محمد(ص) کافی است، ایشان علاوه بر اخبار از آمدن نبوت حضرت عیسی(ع)، خبر از نسخ آن نیز داده است و اگر گفتیم اخبار حضرت محمد(ص) کافی نیست، در هیچکدام کافی نیست و درنتیجه یقین اولیه ای نیز نداریم.
 پس الزام بر ما جهت استصحاب نبوت انبیاء گذشته معنی ندارد. چرا که اولاً ما یقین به صحت نبوت نبی خودمان داریم و ثانیاً اگر هم شک در نبوت نبی خودمان داشته باشیم، استصحاب نیز نمی توانیم جاری کنیم. چون باز حجیت استصحاب را باید از دین خودمان که مشکوک است بگیریم. و در هر صورت یقین ما به پیامبری حضرت عیسی(ع) نیز از طریق إخبار پیامبر اسلام است که در این صورت اگر این اخبار صحیح نباشد و حضرت عیسی(ع)، نبی نباشد، یقین سابقی هم نداریم و اگر نبی باشد، شکی در نسخ و منتقض شدن آن نداریم. همچنین ما نمی توانیم با یقین و شک آن فرد نصرانی استصحاب جاری کنیم. چون استصحاب هر کسی مبتنی بر یقین و شک خودش است.
  والسلام