درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

91/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: استصحاب در عقاید / تنبیهات استصحاب / استصحاب
 استصحاب در عقاید:
 تنبیه جدیدی که می خواهیم مطرح کنیم، استصحاب در عقاید است. شاید دلیلی که منشأ شبهه شده و موجب شده برای این بحث تنبیه جداگانه ای مطرح شود، این باشد که نتیجه و ثمرهﻯ عملی در چنین استصحابی، ایجاد اعتقاد است که یک امر قلبی می باشد. در حالی که تصور شده نتیجهﻯ اصل عملی، اعمال خارجی است که انسان با اعضاء و جوارح خود انجام می دهد و ربطی به اعتقادات ندارد. اما واقعیت این است که وقتی گفته می شود اصل عملی باید ثمرهﻯ عملی داشته باشد، تفاوتی نمی کند این ثمرهﻯ عملی، عمل جوارحی باشد یا عمل جوانبی. پس اثر عملی، اعم از عمل قلبی و عمل بدنی می باشد و در هر دو صورت، اصل عملی جاری است.
 صاحب کفایه(ره) به تبع مرحوم شیخ(ره) این بحث را بسیار طول داده است. در حالی که بسیاری از علما مثل مرحوم امام(ره) و محقق نائینی(ره) اصلاً این بحث را مطرح نکرده اند چرا که یک بحث بی مورد و بدون ثمره است. ما حد وسط را رعایت می کنیم و مقداری از مباحث صاحب کفایه(ره) را از جهت مشی بر کیفیت کفایه مطرح می کنیم.
 جریان استصحاب حکم شرعی و استصحاب موضوع حکم شرعی در کلام مرحوم آخوند(ره):
 صاحب کفایه(ره) در ابتدای این بحث فرموده است گاهی اوقات اصل عملی در حکم شرعی جاری می شود. یعنی نفس مجعول شرعی، مصبّ جریان اصل عملی می باشد. مثل استصحاب وجوب یا حرمت یا استصحاب یک حکم وضعی مثل استصحاب ملکیت یا نجاست و طهارت که همگی اعتبارات شرعیه هستند و جریان استصحاب و دیگر اصول عملیه در آنها واضح و بدون اشکال است. چون اصل عملی می خواهد توسعه یا تضییق بدهد و باید در جایی جاری شود که قابل جعل و اعتبار شرعی باشد. احکام شرعیه از این جهت مشکلی ندارند و همگی قابل اعتبار هستند. گاهی اوقات نیز اصل عملی در موضوع یک حکم شرعی جاری می شود. در موضوعات خارجی که حکم شرعی بر آنها مترتب می شود نیز اصل عملی جاری است و مشکلی ندارد. مثل استصحاب عدالت سابق زید که یک موضوع خارجی است و اثر شرعی آن، جواز اقتدا می باشد. دلیل جریان استصحاب در موضوعات ، روایاتی است که استصحاب را در موضوعاتی که اثر شرعی دارند ، جاری کرده اند.
 جریان استصحاب در لغات در کلام مرحوم آخوند(ره):
 صاحب کفایه(ره) در ادامه مورد دیگری را به این دو مورد اضافه کرده اند که عجیب می باشد و آن استصحاب در لغت است. مثل اینکه لفظی در گذشته یقیناً ظهور لغوی در معنایی داشته و الان نمی دانیم بر همان معنا باقی مانده یا اینکه معنای آن تغییر کرده است. صاحب کفایه(ره) می فرماید در اینجا استصحاب جاری می باشد.
 جریان استصحاب قهقرایی در لغات و عدم جریان استصحاب اصطلاحی:
 ما چنین استصحابی را قبول نداریم و می گوئیم جریان استصحاب در لغت، اصل مثبت است و نمی توان ظهور فلان لفظ در معنای خودش را استصحاب کرد. بلکه در لغات، استصحاب قهقرایی جاری می باشد و ثمره دارد. یعنی در لغات برخلاف استصحاب اصطلاحی که یقین، سابق و شک، لاحق است، معنای لغات در زمان حاضر فهمیده می شود لکن نمی دانیم در زمان امام صادق(ع) که این لفظ از امام(ع) صادر شده، بازهم این لفظ همین معنا را داشته یا نه. لذا می خواهیم با یقین فعلی، شک سابقمان را مرتفع کنیم. پس در این استصحاب، یقین، لاحق و شک، سابق است. بنابراین در باب لغات، یقیناً استصحاب اصطلاحی که از «لاتَنقُض الیَقینَ بِالشَّک» مأخوذ است، وجود ندارد و بیان این مثال توسط مرحوم آخوند(ره) موجب تعجب است.
 به نظر ما آن چیزی که در باب لغات وجود دارد، استصحاب قهقرایی است که یک اصل لفظی می باشد و فقط با بنای عقلا ثابت می شود و به آن اصل عدم نقل نیز گفته می شود. یعنی وقتی نمی دانیم در زمان امام صادق(ع) این لفظ، معنای دیگری داشته و الان نقل شده است یا اینکه به همین معنای فعلی بوده است، به واسطهﻯ بناء عقلا، استصحاب قهقرایی جاری می کنیم و به چنین شکی اعتنا نمی کنیم. مثلاً اگر شک کنیم الفاظی که در کتب تفسیر مثل کتاب کشّاف زمخشری وجود دارد که در نهصد سال پیش نوشته شده است، به همین معانی که ما می فهمیم بوده اند یا اینکه معانی آنها در آن زمان، تفاوت داشته است، طبق بنای عقلا، به چنین شکی نباید اعتنا کنیم. کما اینکه الان اشعاری مربوط به زمان جاهلیت وجود دارد که سندیت آنها در صرف و نحو بیشتر از اشعار پس از اسلام است. پس نمی توان گفت معانی آنها را نمی فهمیم بلکه معانی آنها تغییری نکرده اند و این اصل که به آن استصحاب قهقرایی گفته می شود، براساس یک اصل لفظی عقلایی جاری می باشد نه بر اساس استصحاب.
 استصحاب در عقاید در بیان مرحوم آخوند(ره):
 مرحوم آخوند(ره) این مطالب را به عنوان مقدمه برای بیان استصحاب در اعتقادات بیان کردند و در ادامه می فرمایند اگر آن موضوعی که می خواهیم استصحاب را در آن جاری کنیم، یک امر اعتقادی باشد، باید بگوئیم عقاید حقه، دو قسم هستند. یک قسم از عقاید، وضعیت خاصی دارند و شارع مقدس در این قسم، از مکلفین یقین وجدانی می خواهد و کمتر از آن کافی نیست. قسم دیگر از عقاید، یقین وجدانی لازم ندارند بلکه اگر انسان عقد القلب کند و قلباً بنا بگذارد که این مطلب، اینگونه است، کفایت می کند. مثلاً یقین پیدا کردن پیرامون تفاصیل قیامت و شب اول قبر و خصوصیات معراج پیامبر(ص) و ... لازم نیست بلکه آن چیزی که مطلوب شارع است، بنا گذاشتن قلبی بر جسمانی بودن معاد و معراج و تسلیم بودن انسان بر این مطالب است. اگر بتوانیم این مطالب را موشکافی کنیم تا اینکه برایمان یقین حاصل شود، خوب است ولی اگر نتوانستیم و در حدّ عقد القلب باشد، کافی است. یعنی باید برای خودمان جعل عقیده کنیم و بنا بر درست بودن و تسلیم بر این مطالب بگذاریم و بگوئیم ما این باور را می پذیریم.
 جریان استصحاب حکمی و موضوعی در قسم دوم اعتقادات:
 در قسم دوم اعتقادات که یقین وجدانی لازم نیست و اکثر اعتقادات نیز ازاین قسم هستند، هم استصحاب حکمی جاری می شود، هم استصحاب موضوعی. استصحاب حکمی یعنی در گذشته اعتقاد به این مطالب واجب بوده و مثلاً در روایتی از امیرالمؤمنین(ع)، این وجوب بیان شده است ولی نمی دانیم آن حکم، نسخ شده یا وجوب آن تا زمان امام صادق(ع) ادامه پیدا کرده که در این صورت وجوب آن عقیده را استصحاب می کنیم. استصحاب موضوعی جایی است که در بقاء خود موضوع شک کنیم. مثل سؤال نکیر و منکر که همه جا وجود دارد ولی در افواه و السنه گاهی شنیده می شود به واسطهﻯ دفن کردن عالم بزرگواری در یک قبرستان، خداوند سؤال نکیر و منکر و عذاب را از همهﻯ آنها برداشته است. حال اگر کسی شک کند به واسطهﻯ دفن کردن فلان عالم که از عبّاد و زهاد و عرفا بوده و در فلان مقبره دفن شده، سؤال نکیر و منکر از آن قبرستان برداشته شده و بخواهد وصیت کند او را در آن قبرستان دفن کنند، در اینجا نیز می توان استصحاب را جاری کرد و گفت قبل از اینکه این عالم را در آن مقبره دفن کنند، سؤال نکیر و منکر وجود داشت، پس از دفن او که شک می کنیم سؤال باقی است یا نه، بقاء آن را استصحاب می کنیم و ثابت می شود که سؤال وجود دارد.
 جریان استصحاب حکمی و عدم جریان استصحاب موضوعی در قسم اول اعتقادات:
 در قسم اول اعتقادات که مطلوب شارع در آنها، یقین وجدانی است، یک مثال وجود دارد و آن شناخت امام عصر است. یعنی هرکسی موظف است در زمان خودش بالوجدان بداند امام وجود دارد و به شخص او نیز بالوجدان معرفت پیدا کند و او را بشناسد و اگر امام از دنیا رفته است، باید جانشین او را بشخصه بشناسد. لکن روایتی وجود دارد که شیخ انصاری(ره) نیز آن را نقل کرده و آن این است که اگر شخصی در همان هنگام موت امام، علم به جانشین او نداشته باشد بلکه در حال تحقیق و طلب او باشد، معذور است و اگر بمیرد، به واسطهﻯ عدم معرفت به امام، به مرگ جاهلیت نمرده است. یعنی کسی که تحقیق می کند، به منزلهﻯ عارف است. اما اگر بعد از موت امام، بنشیند در خانه و دست روی دست بگذارد تا بمیرد، به مرگ جاهلیت می میرد و با کفار جاهلیت محشور می شود. چون «مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف إمامَ زَمانِه ماتَ مِیتَهً جاهِلِیَه».
 در این قسم از اعتقادات استصحاب جاری نمی باشد و نمی توان به وسیلهﻯ استصحاب، تکلیف را از روی دوش خود برداشت، مثلاً اگر شخصی در زمان موسی بن جعفر(ع) است و نمی داند امام(ع) زنده است یا اینکه فوت شده و باید امام بعدی را شناسایی کند، نمی تواند مرتباً استصحاب جاری کند و حکم به زنده بودن امام(ع) کند. چون با استصحاب، یقین وجدانی پیدا نمی شود و اگر استصحاب حجت باشد، نهایتاً یقین تعبدی ایجاد می کند نه یقین وجدانی. حال آنکه در باب امام، یقین وجدانی لازم است. لذا استصحاب در اینجا لغو و بی فایده است. این مطلب در صورتی است که بخواهیم استصحاب را در موضوع جاری کنیم. اما اگر بخواهیم استصحاب را در حکم جاری کنیم اشکالی ندارد. مثلاً می توانیم بگوئیم حکم وجوب اعتقاد به رسالت رسل الهی در گذشته وجود داشته لکن از آنجا که نمی دانیم بعداً نسخ شده یا نه، بقاء وجوب معرفت به رسالت رسل الهی را استصحاب می کنیم. چون یقین وجدانی فقط در شناخت موضوع لازم است و علم به حکم را می توان با استصحاب پیدا کرد.
 استصحاب نبوت انبیاء پیشین:
 یک سیدی قبل از محقق قمی(ره) در زمان وحید بهبهانی(ره) گذرش به مقبرهﻯ «ذی الکفل» می افتد که پیغمبری از پیغمبران خدا بوده و بارگاهی در چهار یا پنج فرسخی نجف اشرف دارد. در آنجا یک نصرانی با خنده به او می گوید شما هم مانند ما نبوت حضرت عیسی (ع) را قبول دارید. پس چه اشکالی دارد الان که نبوت حضرت محمد(ص) بین ما و شما مورد اختلاف است و شما نیز مانند ما استصحاب را قبول دارید، بقاء نبوت حضرت عیسی(ع) را استصحاب کنیم و هر دو مسیحی شویم. آن فرد نیز که از علما بوده، جوابهایی به آن نصرانی می دهد. این مطلب در نجف اشرف پیچید به طوری که محقق قمی(ره) در کتاب قوانین خود، این بحث را در ذیل استصحاب مطرح کرده و به تبع ایشان شیخ انصاری(ره) نیز این مطلب را مطرح کرده اند. انشاءالله در جلسهﻯ آینده ما نیز این مطلب را بیان می کنیم.
  والسلام