درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

91/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: بررسی حجیت مثبتات استصحاب در اقوال مختلف / تنبیهات استصحاب / استصحاب
 در جلسه گذشته فرق بین امارات و اصول عملیه را کاملاً مورد بحث قرار دادیم و بنا شد سیری پیرامون استصحاب داشته باشیم و ببینیم آیا مثبتات استصحاب می توانند حجت باشند یا خیر.
 عدم حجیت مثبتات استصحاب طبق تفصیل محقق خوئی(ره):
 طبق مبنای محقق خوئی(ره) که فرموده اند مجعول در باب استصحاب، یقین است، استصحاب جزء امارات می باشد. لکن ایشان فرمودند با اینکه استصحاب، جزء امارات است ولی مثبتات آن حجت نیستند. چون به حسب سیرهﻯ عقلا اینطور نیست که لوازم عقلیهﻯ تمام امارات، مترتب شوند بلکه فقط امارات قولیه و لفظیه، لوازم عقلیهﻯ خود را حجت می کنند. لذا مثبتات امارات غیر قولیه حجت نیستند. مثل ید و سوق المسلمین و قاعدهﻯ فراغ و تجاوز و اصاله الصحه درصورتی که قائل شویم از جملهﻯ امارات هستند. همچنین مثل استصحاب که طبق مبنای ایشان، جزء امارات و از دستهﻯ امارات غیر قولیه است. بنابراین طبق تفصیل ایشان مشکل، مرتفع می شود و مثبتات استصحاب، حجت نیستند.
 عدم حجیت مثبتات استصحاب بنا بر اماریت استصحاب در تفصیل ما:
 از آنجا که ما تفصیل محقق خوئی(ره) را نپذیرفتیم و وِفاقاً لِسَیدنا الأعظَم، مرحوم امام(ره) گفتیم در امارات، بین قولیه بودن یا قولیه نبودن فرقی وجود ندارد و در هر صورت لوازم عقلیه و مثبتات آنها حجت هستند. البته به شرط اینکه از جملهﻯ امارات عقلائیه باشند که طبق سیرهﻯ عقلا مثبتات همهﻯ آنها حجت هستند چه قولیه باشند چه غیر قولیه.
 حال اگر فرضاً طبق مبنای محقق خوئی(ره) پذیرفتیم که مجعول در باب استصحاب، یقین است و استصحاب، جنبهﻯ اماریت دارد، بنا بر تفصیل خودمان پیرامون مثبتات امارات، باز هم مثبتات استصحاب حجت نمی باشند. چون استصحاب، جزء امارات عقلائیه نیست بلکه جعلی و از جملهﻯ مجعولات شرعیه می باشد.
 عدم جعل یقین برای استصحاب و اشکال در اماره بودن آن:
 این مبنای محقق خوئی(ره) که مجعول در باب استصحاب، یقین است و درنتیجه استصحاب، جزء امارات می باشد را ما قبول نداریم. به دلیل اینکه اگر یقین، مجعول باشد، شارع باید بگوید تو یقین نداری و من برای تو جعلِ یقین کردم ولی شارع این مطلب را نگفته بلکه در متن روایت، «لاتَنقُضِ الیَقینَ بِالشَّک» آمده که معنای عرفی آن این است که شارع فرض کرده الان یقینی موجود است و می گوید آن یقین موجود را نقض نکن، نه اینکه شارع بخواهد یقینی را جعل کند. پس این بیان محقق خوئی(ره) که ظاهر از ادله در باب استصحاب، جعل یقین است، با عباراتی که در حدیث آمده، منافات دارد و خلاف ظاهر است. چراکه حدیث می گوید یقین خودت را نقض نکن و نشکن و مسلماً چیزی قابل شکستن است که موجود باشد.
 پس وقتی متن حدیث را اینگونه تفسیر کردیم، باید ببینیم چه یقینی موجود است که شارع نهی از نقض آن کرده است. یقین موجود، همان یقینی است که نسبت به یک امر سابق، تکویناً وجود دارد و پس از آن، شک لاحق به وجود آمده است. نقض نکردن چنین یقینی به معنای این است که تا زمانی که شک داریم، از لحاظ آثار، باید به همان یقین عمل کنیم و به آثار عملیهﻯ آن، ترتیب اثر بدهیم.
 لذا اینطور نیست که شارع بخواهد یقین جدیدی جعل کند و بگوید من به تو یقین جدیدی می دهم بلکه می گوید همان یقینی که داری را نقض نکن. معنای نقض یقین هم نقض حقیقی نیست. چون یقینی که بالوجدان نسبت به سابق وجود دارد، تکویناً قابل از بین رفتن و نقض کردن نیست. پس نقض نکردنِ یقین، ناظر به آثار آن یقین و احترام به جایگاه آن و عمل کردن به آن است. مثل اینکه شارع بگوید عالمی که در شهر شما وجود دارد را نادیده نگیرید. یعنی در مقام آثار، از او سؤال کنید، با او مشورت کنید و به او احترام بگذارید که همگی ناظر به آثار هستند. اما شارع نگفته است شما عالمی ندارید و من می خواهیم به شما عالمی بدهم بلکه گفته است عالم خودتان را از بین نبرید که کنایه از آثار عملیهﻯ آن است. بنابراین ما بالفعل یک یقین سابق داریم که شارع گفته است این یقین را با شک لاحق نقض نکن. یعنی آثار آن یقین را تا زمان شک، ترتیب بده و به آنها عمل کن. درنتیجه ما قبول نداریم که شارع در استصحاب، جعل یقین کرده و استصحاب را از امارات قرار داده و مجعول در استصحاب، جهت کاشفیت یقین باشد.
 عدم حجیت مثبتات استصحاب طبق مبنای محقق نائینی(ره):
 محقق نائینی(ره) در باب استصحاب فرمود «مَجعول، الیَقِین مِن حَیثُ الجَریِ العَمَلی». توضیح اینکه یقین یک جهت کاشفیت دارد که شارع از آن جهت، یقین را در استصحاب جعل نکرده است و لذا استصحاب جنبهﻯ اماریت ندارد. علاوه بر آن یقین، یک اثر عملی هم دارد و آن اینکه وقتی انسان نسبت به چیزی یقین دارد، خود به خود انگیزه پیدا می کند و بر وفق آن، عمل می کند. لذا وقتی ایشان می فرماید مجعول، «یَقِین مِن حَیثُ الجَریِ العَمَلی» است، یعنی مجعول اصلی فقط آن جهت جری عملی است نه جنبهﻯ اماریت.
 نتیجهﻯ این مبنای محقق نائینی(ره) در باب استصحاب این است که مثبتات، نباید حجت باشند. چون هیچگونه جهت اماریت و کشفی در استصحاب وجود ندارد تا آثار عقلیه و به تبع آن آثار شرعیهﻯ مترتبهﻯ بر آثار عقلیه، درست شوند. بلکه مجعول، آثار عملی هستند. یعنی آثاری که از طرف شارع، قابل جعل هستند، آثار شرعیهﻯ بلاواسطه می باشند. چون مراد، جَریِ العَمَلی عَلی وِفقِ المُتَیَقَن است و لوازم عقلیه، ربطی به متیقن ندارند.
 یعنی طبق مبنای محقق نائینی(ره) اگر اثر شرعی، مربوط به خود متیقن مثل حیات زید باشد، جری عملی آن لازم است ولی اگر اثر شرعی مربوط به یکی از آثار عقلیهﻯ متیقن مثل انبات لحیه باشد نه بقاء حیات او، دلیل استصحاب شامل آن نمی شود. چون دلیل استصحاب گفته است بر وفق آثار خود متیقن باید جری عملی صورت بگیرد نه آثار و تبعات آن. بنابراین طبق مبنای محقق نائینی(ره) نیز مثبتات استصحاب حجیتی ندارند.
 در جلسهﻯ آینده باید ببینیم مجعول در استصحاب طبق مبنای مرحوم شیخ(ره) مرحوم آخوند(ره) چیست و آیا نتیجهﻯ آن، حجیت مثبتات می شود یا خیر.
 والسلام