درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

91/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جریان استصحاب در تدریجیات / تنبیهات استصحاب / استصحاب
 تعریف امور تدریجیه:
 امور تدریجیه عبارتند از «ما لا تَجتَمِعُ أجزائُها فِی الوُجُود» که در مقابل امور قارّه قرار دارند که تعریفشان عبارت است از «ما تَجتَمِعُ أجزائُها فِی الوُجُود». امور قارّه مثل زید که اجزاء بدن او مثل چشم و گوش و شکم و بینی و... همگی در آنِ واحد، در وجود مجتمع هستند. امور تدریجیه مثل زمان و زمانیات. اجزاء زمان عبارت است از آنات روز و آنات شب که هیچگاه اجتماع در وجود ندارند. چون از مجموع این آنات، فقط یک «آن» بالفعل موجود می شود و اگر آن لحظه بگذرد، «آنِ» دیگری به جای آن می آید و به همین ترتیب هر آنی که منعدم شود، آنِ دیگری به وجود می آید و در نتیجه اجزاء زمان هیچگاه در وجود اجتماع نمی کنند.
 زمانیات، یعنی چیزهایی که در ظرف زمان واقع می شوند نیز همینطور هستند. مثل تکلم کردن و قرائت و اذکار نماز که در هر آنی، یک حرف (بلکه یک جزء از یک حرف) واقع می شود سپس منعدم می شود و جزء بعدی می آید، آن هم منعدم می شود و جزء بعدی می آید. همچنین مثل حرکت شیء که در هر لحظه در یک نقطه و در لحظهﻯ بعد در نقطهﻯ دیگری است. در نتیجه اجزاء آن مجتمع در وجود نمی شوند.
 منشأ اشکال در جریان استصحاب در تدریجیات:
 در استصحاب دو رکن وجود دارد، یکی یقین به حدوث و دیگری شک در بقاء. بقاء به معنی باقی ماندن عین همان چیزی که در سابق وجود داشت، در لاحق است. لذا شک در بقاء، به معنای شک در وجود داشتن آن شیء در لاحق است. حال آنکه در امور تدریجی، از آنجا که اجزاء آنها در وجود مجتمع نمی شوند و در هر آن، یک جزء موجود است و جزء قبلی معدوم است، بقاء متصور نیست. چون قطع داریم هر کدام از اجزاء، آناً منعدم می شود و هیچ ذاتی از آنها باقی نمی ماند. لذا قطع به عدم البقاء داریم و در این صورت شک در بقاء معقول نیست. در نتیجه استصحاب در امور تدریجیه جاری نیست. چون استصحاب متقوّم است به شک در بقاء.
 جواب به اشکال صدق بقاء در تدریجیات، با نگاه به دقت عقلیه:
 اگر به دقت عقلیه نگاه کنیم، در زمان دو مبنا وجود دارد. یکی اینکه آنات زمان، وجودات متعدده باشند و هر آنی (یعنی یک جزء لا یَتَجَزی و کوچکترین جزء از زمان) یک وجود عَلَی حِدِه دارد. در این صورت اشکال وارد است. چون جزء قبلی که از بین رفته، وجود دیگری غیر از جزء فعلی که موجود شده است دارد. در نتیجه بقاء صادق نمی باشد.
 قول دیگر اینکه به دقت عقلیه، از نظر علمی و فلسفی، مجموعهﻯ زمان، یک وجود واحد مستمری است که متقوّم به انصرام (انعدام اجزاء) می باشد. مثل وجود یخ در تابستان که متقوّم به انصرام و ذوب شدن است. پس زمان، یک وجود واحد مستمری است که متقوّم به این است که یک قطعه از آن از بین برود و قطعهﻯ دیگری موجود شود که متصل به قطعهﻯ قبلی است و هیچگونه عدمی بین آنها متخلل نیست؛ یعنی متقوم به ذوب شدن و از بین رفتن است و اینطور نیست که هر آنی برای خودش یک وجود واحد جداگانه ای داشته باشد و زمان، متشکل از وجودات متعدده به تعدد آنات باشد. در این صورت نسبت به جریان استصحاب اشکالی وارد نمی شود. چون فرض این است که وقتی مثلاً در بقاء نهار شک می کنیم، در همان وجود واحدی که از اول شروع شده شک کرده ایم. لذا شک در بقاء صادق است.
 جریان استصحاب در تدریجیات با توجه به صدق عرفی:
 از آنجا که میزان در جریان استصحاب، صدق عرفی است، ما نیازی به این تدقیقات عقلیه و علمیه نداریم. چراکه از لحاظ عرف در زمان، شک در بقاء صدق می کند. یعنی عرفاً صدق می کند که مثلاً گفته شود روز، باقی است یا نه. کما اینکه در زمانیات نیز صدق عرفی داریم. مثلاً وقتی سخنران در حال سخنرانی است، عرفاً صدق می کند که گفته شود هنوز منبر باقی است. در حالی که تکلّم و سخنرانی کردن، در حال تصرم و انعدام اجزاء است. چراکه عرف به انعدام اجزاء نگاه نمی کند بلکه به مجموع آن مِن حیثُ المَجمُوع نگاه می کند و همهﻯ آن را یک چیز به حساب می آورد. در نتیجه صدق بقاء می کند. بنابراین در صورتی که در بقاء روز یا شب شک کردیم، قطعاً استصحاب جاری می شود. چون عرفاً شک در بقاء، صادق است.
 جواب محقق حائری(ره) به اشکال صدق بقاء در تدریجیات:
 محقق حائری(ره) -کَما نُسِبَ إلیه فی الدُّرَر- به اشکال صدق بقاء در امور تدریجیه از جهت منعدم شدن اجزاء، اینطور جواب داده است که در ادلّهﻯ استصحاب، عنوان «بقاء» وجود ندارد. همچنین یقین به حدوث و شک در بقاء که ارکان استصحاب هستند نیز اصطلاح علما است نه تعبیر روایات. بلکه در روایات به «لاتَنقُض الیَقینَ بِالشَّکِ» تعبیر شده است که لازمهﻯ این تعبیر، صدق نقض است چه بقاء باشد چه بقاء نباشد.
 بنابراین در زمان، از آنجا که عرفاً نقض یقین به شک صدق می کند، استصحاب جاری است. مثلاً اگر قبلاً یقین به وجود نهار داشتیم و ترتیب آثار نهار را می دادیم و الان شک در نهار داریم، اگر بخواهیم بگوئیم الان نهار نیست، صدق می کند که یقین سابقمان را با شک لاحق نقض کرده ایم و همین مقدار در جریان استصحاب کافی است.
 جواب ما به بیان محقق حائری(ره)، صدق بقاء از لوازم صدق نقض است:
 در جواب به این بیان باید بگوئیم درست است لفظ «بقاء» در روایات نیامده است لکن لزوم صدق بقاء، به دلالت التزامیه فهمیده می شود. چون اگر قضیهﻯ متیقنه و مشکوکه، وحدت نداشته باشند و وجود متیقن غیر از وجود مشکوک باشد، صدق نقض وجود ندارد. به دلیل اینکه یقین و شک، ربطی به همدیگر ندارند و درنتیجه نقض صادق نیست. اما اگر تعدد نباشد و بین متیقن و مشکوک وحدت باشد، لازم می آید همان چیزی که در سابق بوده ادامه پیدا کرده و باقی مانده باشد. پس هر چند تعبیر به «بقاء» و اینکه گفته شود لازم است شک، تعلّق پیدا کند به بقاء همان متیقن سابق، در روایات نیامده است لکن مناط و لازمهﻯ آن آمده است. چون اگر بقاء صادق نباشد، لازم می آید مشکوک، مغایر با متیقن باشد و وحدت از بین برود و در این صورت، صدق نقض وجود ندارد. چون آن چیزی که نادیده گرفته شده، ربطی به متیقن ندارد. اما اگر وحدت وجود داشته باشد، آنِ دوم ادامهﻯ همان آنِ قبلی و بقاء آن است و در این صورت صدق نقض وجود دارد. پس این دو، لازم و ملزوم همدیگر هستند.
 لذا اینکه مرحوم شیخ(ره) در تعریف استصحاب فرموده اند «أسَدُّها وَ أخصَرُها إبقاءُ ما کان» -یعنی بنا گذاشتن بر بقاء متیقن سابق- و اینکه گفته اند ارکان استصحاب، یقین به حدوث و شک در بقاء همان حادث است، به خاطر این است که صدق نقض، احتیاج به وحدت قضیهﻯ متیقنه و مشکوکه دارد و وحدت نیز در فرض بقاء صادق است. وگرنه اگر متعلَّق یقین و شک مغایر با همدیگر باشند، نقضی به وجود نمی آید. مثلاً بنا گذاشتن به نیامدن زید، ربطی به مردن عمرو ندارد و نقض آن به حساب نمی آید. بلکه در صورتی نقض صادق است که یقین سابق به حیات زید و شک لاحق نیز به بقاء حیات زید باشد.
 نتیجهﻯ کلی بحث:
 نتیجه اینکه در جریان استصحاب، صدق بقاء لازم است. لکن جواب اصلی به اشکال عدم وجود صدق بقاء در امور تدریجیه این است که هر چند به دقت عقلیه بقاء وجود ندارد ولی به صدق عرفی بقاء وجود دارد (چه در زمان چه در زمانیات).
  والسلام