درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

91/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: استصحاب کلی قسم چهارم / تنبیهات استصحاب / استصحاب
 ابداع استصحاب کلی قسم چهارم توسط محقق خوئی(ره):
 محقق خوئی(ره) در باب استصحاب کلی، قسم چهارمی ابداع کرده اند و آن عبارت است از جایی که علم به وجود فردی و سپس علم به زوال آن فرد پیدا می کنیم. البته در عبارت محقق خوئی(ره) مسامحتاً از علم به وجود «فرد»، به علم به وجود «عنوان» تعبیر شده است. همچنین علاوه بر علم اول، علم دیگری به وجود یک عنوانی برای ما پیدا می شود که احتمال می دهیم منطبق بر همان فرد باشد. در نتیجه اگر این عنوان، منطبق بر همان فرد باشد، یقیناً از بین رفته است و اگر منطبق بر فرد دیگری باشد باقی است. مثل جایی که علم به وجود زید در اتاقی داریم و همزمان با آن یا پس از آن، علم به وجود متکلمی در اتاق پیدا می کنیم -مثلاً به واسطهﻯ صدایی که از اتاق به گوشمان می رسد- ولی نمی دانیم این متکلم، همان زید است که بعداً خارج شد یا فرد دیگری است که هنوز خارج نشده است. در این صورت می توان گفت قبلاً علم به وجود انسانی در اتاق داشته و پس از خروج زید، از آنجا که احتمال می دهیم آن متکلم، شخص دیگری غیر از زید باشد که هنوز خارج نشده، احتمال بقاء انسان دیگری در اتاق را می دهیم و در نتیجه استصحاب بقاء کلی انسان را جاری می کنیم (در فرضی که اثر شرعی، مترتب برانسان باشد).
 مثال شرعی استصحاب کلی قسم چهارم جایی است که شخصی در شب پنجشنبه علم به جنابت پیدا می کند و پس از آن نیز غسل جنابت انجام می دهد. سپس روز جمعه در لباس خود منی می بیند و احتمال می دهد از همان جنابت شب پنجشنبه بوده که با غسل از بین رفته و احتمال می دهد که شب جمعه به وجود آمده باشد که در این صورت قطعاً باقی است. بنابراین در بقاء جنابت شک می کند و استصحاب بقاء کلی جنابت را جاری می کند.
 مبتلا شدن استصحاب کلی قسم چهارم به معارض:
 محقق خوئی(ره) پس از بیان چگونگی جریان استصحاب کلی قسم چهارم، می فرمایند این استصحاب در برخی از مثالها مبتلا به معارض می شود. مثل همین مثال شرعی مذکور که استصحاب کلی جنابت، فی نفسه جاری است لکن تعارض می کند با استصحاب طهارت. چون آن شخص پس از جنابت شب پنجشنبه، قطعاً غسل کرده و طهارت یقینی داشته و بعد از آن شک می کند که آیا این منی، اثر همان جنابت شب پنجشنبه است یا شب جمعه به وجود آمده است. در این صورت استصحاب طهارت جاری می شود؛ چون جنابت شب جمعه مشکوک است و قبل از آن نیز طهارت قطعیه پیدا کرده که الان شک در نقض آن داریم. بنابراین در این مثال، استصحاب کلی جنابت و استصحاب طهارت با همدیگر می جنگند و تعارض و تساقط می کنند.
 
 عدم جریان استصحاب کلی قسم چهارم در مثال شرعی مذکور:
 اگر کمی تأمل کنیم شاید به این نتیجه برسیم که استصحاب کلی جنابت اصلاً در این مثال جاری نیست، نه اینکه فی نفسه جاری باشد لکن به خاطر وجود معارض تساقط کند. چون جنابت به حسب واقع از دو حال خارج نیست، یا جنابت شب پنجشنبه است که قطعاً از بین رفته و قابل استصحاب نیست یا اینکه جنابتی است که بعداً به وجود آمده که در این صورت استصحاب کلی که جامع بین فردین است یقیناً قابل جریان نیست. چون اگر جامع، در فردی باشد که بعد از آن، طهارت به وجود آمده، قطعاً منتقض شده است و این انتقاض قطعی که بین دو فرد ایجاد شده است، مانع از کشش و جَرّ جامع می شود. چون در زمان طهارت، قطع به عدم الجنابة داریم. لذا جامع، قابلیت جَرّ استصحابی را ندارد.
 اما در آن مثال عرفی که کلی انسان، مردد بین زید و عمرو بود، این اشکال به وجود نمی آید و کلی ای که جامع بین زید و عمرو است، قابل استصحاب است. چون هرچند زید قطعاً خارج شده ولی احتمال می دهیم قبل از خروجش عمرو همراه او بوده است. چون احتمال می دهیم متکلم، عمرو باشد. پس جامع انسان وجود دارد و پس از شک در بقاء انسان -از جهت احتمال وجود عمرو- حکم به بقاء متیقن سابق می کنیم. لذا فرق این مثال با مثال شرعی این است که انتقاض در این مثال (یعنی زمانی که هیچ انسانی وجود نداشته باشد) وجود ندارد ولی در مثال شرعی، بین دو فرد جنابت، زمان غسل وجود دارد که قطعاً آن شخص در این زمان طاهر است و حالت جنابت معقول نیست بلکه قطع به عدم الجنابة داریم. پس جامع، قطعاً به واسطهﻯ این طهارت یقینی که در وسط آن واقع شده است، منتقض شده و قابل کشیده شدن از زمان سابق به زمان لاحق نیست. یعنی احتمال لاحق، به دلیل وجود انتقاض قطعی در وسط، نمی تواند دنبالهﻯ جامع سابق باشد.
 بنابراین استصحابی که سَیدُنا الاُستاد(ره) برای کلی جنابت که جامع بین جنابت شب پنجشنبه و جنابت شب جمعه است تصویر کرده اند، به دلیل انقطاع قطعی جامع در وسط، قابل جریان نیست. لذا این مثال شرعی نمی تواند مثال صحیحی باشد و فقط آن مثال عرفی را برای استصحاب قسم چهارم می پذیریم که عبارت بود از جایی که علم به وجود زید در اتاق داریم و صدای شخصی را از پشت درب اتاق می شنویم ولی قطع نداریم صدای زید باشد، بلکه احتمال می دهیم زید و عمرو با همدیگر در اتاق باشند. لذا پس از خروج زید از اتاق، استصحاب جامع انسان را از این جهت که احتمال می دهیم آن صدایی که شنیدیم، صدای زید نبوده بلکه صدای عمرو بوده که هنوز از اتاق خارج نشده است جاری می کنیم. چون شک در بقاء انسان که جامع بین زید و عمرو است در این مثال وجود دارد.
  تفاوت استصحاب کلی قسم چهارم با استصحاب قسم اول ودوم وسوم:
 ممکن است سؤال شود که فرق این استصحاب با استصحاب دوم وسوم چیست؟ چراکه از جهتی شبیه قسم سوم است و از جهتی دیگر شبیه قسم دوم است. خود محقق خوئی(ره) در ابتدای این بحث معترض این شبهه شده و فرموده اند این قسم با قسم اول و دوم و سوم فرق دارد. ایشان می فرمایند تفاوت این قسم با قسم اول کلی مشخص است.
 اما تفاوت آن با قسم دوم، این است که در قسم دوم، آن چیزی که معلوم است فقط موجود شدن یک فرد در اتاق است که مردد بین طویل العمر و قصیر العمر است. یعنی یک عِلم بیشتر نداریم و در بقیهﻯ امور، مردد هستیم -تردید بین بق بودن یا فیل بودن- حال آنکه در قسم چهارم، دو علم داریم؛ یک علم به وجود زید و یک علم به وجود عنوان «متکلم» که متفاوت با علم به وجود زید است. چون ممکن است متکلم، شخص دیگری غیر از زید باشد. لذا پس از آنکه شک کردیم این متکلم، زید است یا عمرو و علم به رفتن زید نیز پیدا کردیم، در بقاء انسان شک می کنیم. چون احتمال می دهیم متکلم، عمرو باشد که هنوز از اتاق خارج نشده است.
 اما تفاوت این قسم با قسم سوم این است که در قسم سوم، در آنِ اول، فقط یک علم داریم و آن نیز علم به وجود زید است که الان قطعاً خارج شده لکن احتمال می دهیم عمرو نیز همراه او باشد و هنوز از اتاق خارج نشده باشد. حال آنکه در قسم چهارم، در همان ابتدا دو علم وجود دارد؛ یکی علم به وجود زید و دیگری علم به وجود متکلم. لذا اگر اثر شرعی، مترتب بر بقاء الانسان باشد، به دلیل علم سابق به وجود یک انسانی در خانه و شک لاحق در بقاء آن انسان -از جهت اینکه نمی دانیم عمرو همراه زید بوده که در این صورت هنوز باقی باشد یا اینکه نبوده- وجود جامع انسان بین زید و عمرو را در اتاق استصحاب می کنیم (غرفه در زبان عربی به معنای اتاق است چه طبقهﻯ اول باشد چه طبقهﻯ دوم).
  والسلام