درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1403/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله استصحاب /صحیحه سوم /بررسی ایراد محقق عراقی به دلالت صحیحه

 

بررسی ایراد محقق عراقی

آقا ضیاء فرموده‌اند[1] که استدلال برای استصحاب اساساً نادرست است. ما بیان کردیم که روایت در مورد شک بین سه و چهار است و اگر کسی رکعت چهارم را نخوانده باشد، باید یک رکعت اضافه کند. اصل نخواندن رکعت چهارم را از کجا فهمیدیم؟ از استصحاب. منفصله بودن آن هم را از ادله دیگر.

ایشان استدلال را غلط می داند؛ زیرا این استصحاب در شک بین سه و چهار بوده و ما می‌خواهیم بگوییم که رکعت چهارم را نخوانده‌ایم و اکنون رکعت سوم را به اتمام رسانده‌ایم. ایشان بیان می‌دارند که ما در رکعت چهارم باید تشهد و سلام بدهیم و این تشهد و سلام متعلق به رکعتی است که متصف به “کونها رابعه” است. سایر رکعات تشهد و سلام ندارند و تنها رکعت چهارم چنین خصوصیتی دارد. احراز این اتصاف، اصل مثبت است. چرا که ما استصحاب عدم اتیان را جاری کرده و گفتیم که تا کنون رکعت سوم را خوانده‌ایم. بنابراین، رکعت بعدی که می‌خواهیم بخوانیم، رکعت چهارم است و تشهد و سلام دارد. استصحاب عدمی جاری کرده و نتیجه گرفتیم که یک رکعت دیگر انجام نداده و باید بخوانیم. استصحاب تا این حد به ما نتیجه می‌دهد، اما اینکه آن رکعت زائد متصف به “کونها رابعه” است و این صفت وجودی را دارد و باید در آن تشهد و سلام خوانده شود، از کجا ثابت شده است؟ این اصل مثبت است. تلازم دارد، اما لازمه عقلی است و لازمه عقلی همان اصل مثبت است.

به عبارت دیگر، ایشان اشکال می‌کنند به اینکه ما عدم اتیان را استصحاب می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم که باید یک رکعت دیگر بخوانیم. تا اینجا بحثی وجود ندارد. این رکعت زائد نیز اجزائی دارد، از جمله رکوع، سجود و قیام، و در این اجزاء نیز بحثی نداریم. اما در مورد تشهد و سلام چه؟ این‌ها زوائدی هستند که مخصوص رکعتی است که “کونها رابعه” است. این اتصاف را از کجا فهمیدیم؟ تشهد در ظرف رکعت رابعه باید خوانده شود. رابعه بودن را از کجا احراز کردیم؟ اتصاف به رابعه بودن مُثبِتی ندارد و استصحاب نیز نمی‌تواند مُثبِت آن باشد.


قبول داریم که بعد از استصحاب، عقل حکم می‌کند که رکعتی که باقی مانده، رکعت چهارم است، اما این واسطه عقلی همان اصل مثبت است.

سپس فرموده‌اند: «و لعل هذا هو السر فی الغاء الفقهاء الاستصحابَ فی شکوک الواقعه فی عدد الرکعات علی ما هو المعروف بینهم.» فقها در مورد عدد رکعات بیان کرده‌اند که نمی‌توانیم به استصحاب عمل کنیم و باید به ادله و روایات نماز احتیاط رجوع کنیم؛ آن روایات با استصحاب در تناقض هستند، زیرا می‌گویند بنا را بر اکثر بگذار و نماز احتیاط بخوان، حال آنکه استصحاب می‌گوید بنا را بر اقل بگذار. به همین دلیل، فقها در این باب استصحاب را ملغی کرده‌اند و گفته‌اند که در عدد رکعات اصلاً استصحاب نداریم. چرا ایشان می‌گویند که این فتوای فقها به خاطر اصل مثبت در استصحاب است؟

این فرمایش آقا ضیاء است. ایشان استاد پدرم بودند. من به ایشان نرسیدم، اما افرادی که هم‌دوره مرحوم والد بودند، عموماً شاگرد ایشان بودند. افرادی که متقدم بر مرحوم والد بودند، عموماً به درس محقق نائینی می‌رفتند.

دو جواب از محقق خوئی به ایشان

اشکال اول

یک پاسخ این است که بگوییم[2] ایراد شما مبتنی بر این است که تشهد و سلام جزء واجبات رکعت چهارم هستند بما هو رابعه، و چون این قید بما هو رابعه را نمی‌توانیم احراز کنیم، اصل مثبت می‌شود.

حال آنکه محقق خوئی می‌فرماید که ما چنین دلیلی نداریم که تشهد و سلام در ظرف رکعت چهارم با اتصاف به چهارم باید خوانده شود. ما فقط دلیلی داریم بر وجوب ترتیب. ادله ترتیب می‌گوید که نماز با تکبیره الاحرام شروع می‌شود، سپس حمد، بعد سوره، بعد رکوع، بعد قیام، بعد سجود و تا آخر نماز به تشهد و سلام می‌رسد. اما در متن دلیل نیامده است که این تشهد و سلام در کدام رکعت باید باشد. آنچه که آمده، ترتیب و پشت سر هم بودن اجزاء نماز است.

به عبارت دیگر، ما قبول داریم که این اجزاء تسلسل و ترتیب دارند و اقتضای این ترتیب آن است که در رکعت چهارم واقع شود، اما دلیل نگفته که این را باید در رکعت چهارم واقع کنی. دلیل فرموده که تشهد و سلام بعد از سجده رکعت چهارم است، همان‌طور که سجده بعد از قیام و قیام بعد از رکوع است؛ همین مقدار. چیز بیشتری نمی‌گوید. پس تشهد و سلام در آخر نماز هست، اما از بابت اینکه محل ترتیبی آن بعد از سجده دوم رکعت چهارم است.

سوال: خود این سجده آخر بودن را از کجا فهمیدیم؟ اگر مبنا را هم ادله ترتیب قرار دهیم، باز اشکال اصل مثبت بازمی‌گردد.

جواب: اینکه چهارمی بودن تشهد و سلام را از طریق قطع و ترتیب احراز کردیم، این اشکالی ندارد و فرق دارد با اینکه ما چهارمی بودن را با استصحاب احراز کنیم. احراز با استصحاب اصل مثبت است، اما جایی که قطع داریم و احراز کردیم، قطع خودش و لوازمش حجت است و اشکالی ندارد.

جواب دوم

جواب دوم این است که می‌فرماید: اگر بپذیریم که رابعه بودن رکعت در تشهد و سلام موضوعیت داشته باشد، ما رابعیت را احراز می‌کنیم و اصل مثبت نیز پیش نمی‌آید؛ چطور؟ به واسطه استصحاب بقاء در رابعه.

بیان مطلب اینکه در شک بین سه و چهار، اگر به مقتضای استصحاب عمل کنیم، باید بنا را بر اقل بگذاریم و بگوییم که رکعت چهارم را نخوانده‌ایم. وقتی آن رکعت زائد را خواندیم، حالا شک می‌کنیم که این رکعتی که خوانده شده، رکعت چهارم بوده یا رکعت پنجم، چون شک بین سه و چهار داشتیم. اگر فی الواقع چهار رکعت خوانده بودیم، اکنون این رکعت زائد، رکعت پنجم می‌شود.

پس این رکعت زائد یا خودش رکعت چهارم است و یا ما چهارم را خوانده بودیم و این رکعت پنجم است. بنابراین، ما به ورود در رابعه یقین داریم و شک در بقاء در آن داریم. استصحاب می‌کنیم بقاء در رکعت چهارم را و این استصحاب به ما اجازه می‌دهد که تشهد و سلام را بخوانیم و دیگر اشکال اصل مثبت محقق عراقی نیز پیش نمی‌آید.

پس وقتی مکلف شک بین چهار و پنج دارد، یقیناً وارد در رکعت چهارم شده است، زیرا از رکعت سوم نمی‌تواند مستقیم به رکعت پنجم برسد. بنابراین، یقین به ورود در رابعه دارد و شک او در ورود به خامسه است. در این حال بقاء در رابعه را استصحاب می‌کند. وقتی بقاء در رابعه احراز شد، اگر هم فرض کنیم رابعه بودن در خواندن تشهد و سلام موضوعیت دارد، اکنون بدون استفاده از لازمه عقلیه استصحاب اول و اصل مثبت، به واسطه یک استصحاب دیگر، رابعه بودن را احراز کرده‌ایم.

البته این استصحاب نیز در روایت نیامده و مقداری بوی اصل مثبت نیز می‌دهد.


[1] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج2، ص61.
[2] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج2، ص62.