1403/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب/ ادله اسصحاب/ صحیحه سوم/ بررسی دلالی
مقدمه
بیان شد که محقق خوئی به آخوند پاسخ داد، به شیخ انصاری هم پاسخ داد و محملی برای دلالت حدیث درست کرد.
شیخ گفته بود[1] که اگر مراد رکعت منفصله باشد، دلالتی بر استصحاب ندارد، اما اگر رکعت متصله باشد، روایت تقیهای و موافق نظر عامه است. اهل سنت هم که رکعت متصله میخوانند، به استصحاب عمل میکنند، زیرا مستصحب ما رکعات متصله بوده و اکنون شک دارد که رکعت چهارم را خوانده یا نه. استصحاب عدم اتیان جاری میکند و یک رکعت متصل به جا میآورد. پس مطابق استصحاب، رکعت متصل باید حساب شود و تقیه است. اگر بخواهیم منفصل حساب کنیم، با استصحاب مصطلح سازگار نیست و مراد از «یقین» در «لا تنقض» یقین به برائت ذمه است. این را شیخ مفصل شرح داده است.
توجیه محقق خوئی برای دلالت حدیث
محقق خوئی میفرماید[2] که مراد از «قام فأضاف الیها أُخری» رکعت منفصله است و کار با نظر عامه هم نداریم. برای این رکعت منفصل هم استدلال به استصحاب مصطلح خودمان شده است، یعنی «لا تنقض الیقین بالشک» باید به معنای استصحاب اصطلاحی باشد و مراد حضرت هم رکعت منفصل است. چطور؟ شیخ میگوید نتیجه استصحاب اصطلاحی رکعت متصل است. چگونه محقق خوئی میخواهد آن را درست کند؟
میفرماید: اولاً، موضوع این صحیحه متیقن نیست، زیرا آدمی که یقین دارد، طبق یقینی که دارد نمازش را به صورت رکعات متصله میخواند. موضوع بحث آدمی است که عالم به وضع خودش نیست و شک دارد.
ثانیاً، این آدمی که شاک است، در چه صورتی واقعاً نماز احتیاط بر عهده اوست؟ در صورتی که واقعاً رکعت چهارمش را نخوانده باشد؛ زیرا کسی که در واقع رکعت چهارمش را خوانده باشد، محکوم به نماز احتیاط نیست و اگر هم بخواند، نافله محسوب میشود و در عدد رکعات اعتباری ندارد.
این شرط دوم را از کجا میفهمیم؟ با استفاده از ادله دیگر که گفتهاند مکلفی که شک بین سه و چهار دارد، اگر در واقع نمازش چهار رکعتی بوده باشد، نمازش تمام است و نماز احتیاطش نافله محسوب میشود. از اینجا ما میفهمیم موضوع نماز احتیاط وقتی است که در واقع رکعت چهارم را نخوانده باشد. وقتی مکلف واقعاً رکعت چهارم را نخوانده باشد، نماز احتیاط بر او واجب است تا نمازش را کامل کند؛ بنابراین، نماز احتیاط مشروط است به اینکه اولاً مکلف شاک باشد و ثانیاً واقعاً رکعت چهارم را نخوانده باشد.
با ملاحظه این دو مقدمه میگوییم که مکلف شاک بودن را بالوجدان میفهمد، زیرا شک بین سه و چهار دارد. اما عدم اتیان به رکعت چهارم را از کجا بفهمد؟ مکلف شاک است و از کجا باید بفهمد که رکعت چهارم را خوانده یا نخوانده؟ تکلیفش رجوع به استصحاب است، زیرا یقین دارد سه رکعت را خوانده، اما نسبت به اتیان رکعت چهارم شک دارد و حالت سابقهاش هم عدم اتیان است. باید استصحاب عدم اتیان جاری کند.
ایشان میخواهد این را بگوید که ما به همین استصحاب اصطلاحی احتیاج داریم تا به ما ثابت کند که رکعت چهارم را نخواندهایم، اما این رکعت چهارم را چگونه باید بخوانیم؟ طبق ادله دیگر، باید به صورت منفصل بخوانیم.
پس ایشان میخواهد ثابت کند که استصحاب اصطلاحی چیز غلطی نیست و در همین روایت هم به آن احتیاج داریم تا نماز احتیاط را ثابت کنیم. چرا؟ زیرا اگر چهار رکعت خوانده باشد، هر آینه نمازش کامل بوده و احتیاجی به نماز احتیاط ندارد. برای اینکه ثابت کنیم که چهار رکعت نخوانده، باید استصحاب جاری کنیم.
تفاوت فرمایش ایشان با فرمایش محقق خراسانی این است که محقق خراسانی میگوید این روایت نسبت به ادله نماز احتیاط مطلق مقیّد است، اما محقق خوئی حرفی از مطلق و مقید نمیزند، بلکه میگوید موضوع نماز احتیاط کسی است که اولاً شاک باشد و ثانیاً رکعت چهارم را نخوانده باشد، زیرا اگر رکعت چهارم را خوانده باشد، نیازی به رکعت منفصله ندارد. در شک بین سه و چهار، مکلّف خودش میفهمد که شاک است، اما عدم اتیان به رکعت چهارم را از کجا بفهمد؟ از استصحاب استفاده میکند و با استصحاب میفهمد که رکعت چهارم را نخوانده است. حالا که فهمید رکعت چهارم را نخوانده، نماز احتیاط میخواند تا جبران شود.
حالا که به واسطه استصحاب برایش محرز شده که چهار رکعت نخوانده، چرا باید نماز احتیاط را به صورت منفصل بخواند؟ زیرا استصحاب اصل عملی است و اصل عملی احتمال دارد خطا باشد و محتمل است نمازش پنج رکعت بشود. بله، باید بنا بگذارد بر اینکه سه رکعت خوانده و یک رکعت اضافه کند، اما همیشه این احتمال هم هست که نمازش پنج رکعت بشود. به همین دلیل، آن رکعت اضافه را باید منفصل بخواند.