درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1403/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب/ ادله اسصحاب/ صحیحه دوم زراره

بررسی دلالی صححه اول زراره

در جلسه گذشته بیان شد که در حدیث آمده: «و الّا فانه علی یقین من وضوئه و لا ینقض الیقین بالشک ابداً». در این فقره، مراد از «و الّا» در واقع «و إن لا» است که شرطی است. شیخ و آخوند گفته‌اند که جواب شرط در تقدیر است. معنای شرط این است: «و ان لک یستیقن بالنوم و لم یظهر امرٌ بیّن بالنوم». در این صورت، جواب شرط می‌شود: «لا یجب علیه الوضوء» که در تقدیر است. پس جمله «فانه علی یقین من وضوئه و لا ینقض الیقین بالشک» برای چیست؟ این تعلیل برای جواب محذوف است و دلالت بر استصحاب می‌کند. پس چرا «لا یجب علیه الوضوء»؟ زیرا إنّه علی یقین من وضوئه و لا ینقض الیقین بالشک.

از همین‌جا معلوم می‌شود که از این تعلیل یک قاعده کلی فهمیده می‌شود. زیرا جواب محذوف است و این جمله تعلیل است و اصل در تعلیل عموم است. بنابراین، برای همیشه و همه‌جا «لا تنقض الیقین بالشک» صادق است. لذا محقق خراسانی و شیخ انصاری گفته‌اند که ما از همین استصحاب را برای همه‌جا می‌فهمیم.

اما اگر بگوییم که «فانه علی یقین من وضوئه و لا ینقض الیقین بالشک» تعلیل نیست، بلکه خود جواب است، در این صورت این جواب اختصاص پیدا می‌کند به قضیه وضو و عمومیت ندارد. این اشکالی است که به ذهن می‌رسد.

برای تخلص از این اشکال، محقق خوئی[1] بحث طولانی مفصلی را طرح کرده است. اما به طور خلاصه، محل بحث این است که «والّا» یعنی «و ان لک یکن متیقِّناً بالنوم» و جواب می‌شود: «فانه علی یقین من وضوئه و لا ینقض الیقین بالشک ابداً». خود این جمله عمومیت دارد، به‌ویژه با قید «ابداً» که به معنای «برای همه‌جا» است.

پس می‌پذیریم که جواب محذوف نیست و همین جمله خود جواب است. اما همین جواب هم دلالت بر عموم دارد. «فانه علی یقین من وضوئه» صغرای جواب است و «لا ینقض الیقین بالشک ابداً» کبری جواب. در کبری که فرموده «لا ینقض الیقین بالشک»، نگفته است یقین به وضو یا شک به ناقض. هر یقینی و هر شکی، خود ظاهر در عموم است. سپس فرموده «ابداً» که دلالت واضحی بر عمومیت دارد. زیرا اگر مراد حضرت نقض یقین به شک در باب وضو بود، قید «ابداً» معنایی نداشت. «ابداً» به معنای «هیچ‌وقت» است. پس هم «الیقین» و «الشک» اطلاق دارند و هم قید «ابداً» منافاتی ندارد که هم دلالت بر عموم داشته باشد و هم جواب مسئله وضو باشد.

در نتیجه، اگر نظریه شیخ[2] و آخوند[3] را بپذیریم و بگوییم که جواب محذوف است، مشکلی نخواهیم داشت. همچنین اگر بگوییم که محذوفی در کار نیست و جواب «الا» همین چیزی است که در کلام آمده، باز هم دلالت بر عموم دارد و مشکلی وجود ندارد.

مضاف بر این‌ها، قرائن خارجی و روایات متعدد دیگری که دلالت بر عموم دارند، وقتی به این صحیحه ضمیمه می‌شوند، ما می‌فهمیم که مراد از این صحیحه نیز عموم است. همچنین قرائن داخلی نیز عمومی هستند که در «لا ینقض الیقین بالشک» و قید «ابداً» وجود دارد.

جایگذاری تفاصیل باب استصحاب

بعد از این مباحث، محقق خوئی[4] مباحث متعددی را مطرح کرده است که شامل تفاصیلی در مورد استصحاب می‌شود. به عنوان مثال، تفصیل شک در مقتضی و شک در رافع که شیخ در اصول به این تفصیل پایبند بوده و استصحاب را در موارد شک در مقتضی جاری نمی‌دانسته، هرچند در فقه ظاهراً فراموش کرده و در موارد شک در مقتضی استصحاب جاری می‌کرده است. محقق خوئی این تفصیل را مطرح کرده است. همچنین تفصیل دیگری که متعرض شده، این است که فرق دارد بین اینکه دلیل دال بر مستصحب حکم عقل باشد یا حکم شرع. همچنین یک بحث دیگر این است که آیا استصحاب در شبهات حمیه کلیه جاری است یا خیر. این تفاصیل را کجا آورده است؟ بعد از صحیحه اول زراره.

ما نگاه کردیم و دیدیم که این تفاصیل مناسبتی ندارد. زیرا باید ابتدا ادله استصحاب را بخوانیم و سپس ببینیم که ادله با کدام یک از تفاصیل انطباق دارد. لذا ما در ابتدا ادله استصحاب را می‌خوانیم و سپس این تفاصیل را بررسی می‌کنیم تا ببینیم که ادله بر کدام یک منطبق است. بنابراین، جای این تفاصیل در اینجا نیست و نمی‌دانیم سیدنا الاستاد به چه دلیل در اینجا به این موارد پرداخته است.

صحیحه دوم زراره

افقه اصحاب ابی جعفر و ابی عبد الله، همین زراره است که با دقت در موضوعات و سوالات متعدد، مسائل غامض را موشکافی می‌کرد. در همین روایت می‌بینید که به یک پاسخ راضی نمی‌شود و با سوالات متعدد در صدد تبیین همه ابعاد مسئله است.

«قال: قلت لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام): إِنَّهُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمٌ مِنَ الرُّعَافِ أَوْ غَيْرِهِ أَوْ شَيْءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مَاءً فَأَصَبْتُ الْمَاءَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِیتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً فَصَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَکَرْتُ بَعْدُ؟» لباسم نجس شد، آن را علامت گذاشتم که بعداً آبکشی کنم، اما فراموش کردم و وقت نماز رسید و نماز خواندم با همان لباس نجس. «قَالَ: تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ». هم باید نمازت را اعاده کنی و هم لباست را تطهیر کنی؛ وجوب تطهیر به‌خاطر نجاست لباس است و وجوب اعاده به‌خاطر این است که نماز با نجاست منسیه است و نماز باطل است.

«قال: قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ». اگر محل نجاست را گم کردم و می‌دانم که یک جایی نجس شده اما نمی‌دانم کجاست، دنبالش هم گشتم اما پیدایش نکردم. وقتی نماز خواندم، آن محل نجس را پیدا کردم. «قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ». حالا که نجاست را دیدی، باید آن را تطهیر کنی و نمازت را هم اعاده کنی. چرا باید اعاده کنی؟ چون علم اجمالی به نجاست لباس مصلی داشتی و نمازش باطل است.

«قال: فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ طَلَبْتُ فَرَأَيْتُهُ فِيهِ بَعْدَ الصَّلَاةِ». اگر یقین به نجاست نداشته‌ام و فقط ظن داشته‌ام و فحص هم کرده‌ام اما چیزی ندیده‌ام، حضرت می‌فرماید: «تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ» لباسش را بشوید اما اعاده نماز لازم نیست.

«قال: قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ؟» در همه صورت‌ها حضرت فرمودند که اعاده بکن، اما در این صورت فرمودند که اعاده لازم نیست. زراره سوال کرد: وجه این قضیه چیست؟ «قَالَ: لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ نَظَافَتِهِ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً». زیرا تو یقین به طهارت قبلی داشتی و این ظن یک شکی است و درست نیست که یقین خود را با شک نقض کنی.

«قال: قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلَهُ». سوال کرد: یقین به اصابت و نجاست پیدا کردم اما نمی‌دانم کجاست تا آن را بشورم. این سوال از شبهه محصوره است. «قَالَ: تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِهِ». حضرت فرمودند: آن ناحیه‌ای که دیدی اصابت کرده را بشوی تا جایی که به طهارت آن یقین پیدا نمایی.

«قَالَ: قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ فَأَقْلِبَهُ». اگر شکی به دلم آمد که نجاستی اصابت کرده، آیا لازم است نگاه کنم یا لازم نیست؟ «قَالَ: لَا وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ». حضرت فرمودند: لازم نیست، اما اگر می‌خواهی شک را که در دلت هست رفع کنی، فحص کن.

«قال: قُلْتُ فَإِنِّي رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ». در اثنای نماز بودم که ناگهان دیدم لباسم خونی است. تکلیفم چیست؟ «قَالَ: تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ فِيهِ». اگر در نجاست یک موضعی شک داشتی و در اثنای نماز آن را دیدی، نمازت را باید اعاده کنی.

«وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْءٌ وَقَعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ بِالشَّكِّ الْيَقِينَ».[5]


[1] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص16.
[2] فرائد الاصول، الشیخ مرتضی الانصاری، ج3، ص56.
[3] کفایه الاصول، الآخوند محمد کاظم الخراسانی، ص389.
[4] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص20.
[5] علل الشرایع، الشیخ الصدوق، ج2، ص361.