درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ خاتمه فی شرایط الاصول/ شرایط جریان برائت/ من اتم فی موضع القصر...

مقدمه

گفتیم که اصحاب اجماع دارند بر اینکه اگر کسی در موضع قصر نماز را تمام خواند نمازش صحیح است اما عقاب هم می شود، چطور بین عقاب و صحّت نماز جمع می شود. در حالی که معنای عقاب این است که وظیفه اش را انجام نداده اما اگر وقتی می گوییم نمازش صحیح است یعنی وظیفه اش را انجام داده است. جمع این دو یک قدری مشکل می شود.

جواب محقق خراسانی را خواندیم اشکالاتش را هم گفتیم رسیدیم به جواب آشیخ جعفر کاشف الغطاء.

ترتب؛ جواب آشیخ جعفر کاشف الغطاء

ایشان به وسیله ترتب مسئله را حل کرده شیخ انصاری[1] نیز همین جواب را نقل کرده و به همین اکتفا کرده که در مجموع جواب بهتری هم هست، اول کسی که ترتب را مطرح کرده آشیخ جعفر کاشف الغطاء بوده در همین مسئله.

می فرماید در اینجا یک خطاب اول هست به مسافر «ایها المسافر قصِّر» یک امر ترتبی دیگر داریم «إن عصیتَ و لم تُقصِّر فأتمِم» این مکلف هم عصیان کرده و قصر نخوانده پس نماز تمامش صحیح است، پس از طرفی نمازش صحیح است از طرف دیگر عقاب هم می شود چون امر اول را عصیان کرده است. درست است که جاهل است اما جاهل مقصر ملحق به عامد است و عاصی محسوب میشود. این جواب ایشان است و جواب خوبی هم هست.

ایراد محقق نائینی به ایشان

می فرماید[2] موضوع امر دوم شما چیست؟ در امر دوم آمده «ایها العاصی إفعل کذا» پس موضوع عاصی است، وقتی این خطاب متوجه مکلف شد این مکلف و این عاصی یا متوجه عصیان خودش می شود یا نمی شود، اگر متوجه عصیان خودش بشود جهلش منقلب به علم می شود، چون اگر فهمید عاصی بوده پس فهمیده واجب واقعی را ترک کرده و بالتبع فهمیده که واجب واقعی چیست، التفات به عصیان به این معنی است که فهمیده قصر گردنش بوده و عمدا قصر نخوانده این نماز قطعا باطل است، بحث ما در توجیه نماز جاهل به وجوب تمام است نه عالم. چون عالم به وجوب قصر قطعا نمازش باطل است.

اگر ملتفت به عصیانش نشود یعنی به او می گویند «ایها العاصی» اما چون اطلاعی از وجوب قصر ندارد درک نمی کند که عاصی است، درین صورت این امر دوم باعثیّت ندارد، چون موضوع خطاب را تشخیص نمی دهد و خطاب به او متوجه نمی شود چون ملتفت به عصیان خودش نیست.

جواب محقق خوئی به محقق نائینی

محقق خوئی جواب می دهد که این اشکال در صورتی وارد است که موضوع حکم دوم عصیان حکم اول باشد، اما اگر موضوع تارک القصر باشد دیگر اشکال شما وارد نیست زیرا حکم اولی که قصر است که مال مسافر بوده و این بنده خدا هم مسافر است، حکم دومی هم ترک القصر است این مکلف هم می داند که تارک القصر است، درست است عصیان کار را خراب می کند چون التفات به عصیان مربوط به عالم است نه جاهل، اما اگر گفتیم موضوع تارک القصر است مشکل حل می شود.

ایراد دوم محقق نائینی

می فرماید ترتب یک امکانی است که توجه خطاب امر به تمام را به تارک القصر تصحیح می کند، اما در هر حال شما امکانش را درست کردید، وقوعش دلیل می خواهد، آیا در شرع چنین امری وجود دارد؟ آیا امر به تمام در صورت ترک قصر داریم؟ در هیچ دلیلی نیامده، لذا صرف تصحیح در مقام ثبوت کافی نیست و ما نیاز به دلیل اثباتی داریم حال آنکه این ترتب در هیج آیه و روایتی نیامده، و تا دلیل اثباتی نداشته باشیم نمی توانیم از آن استفاده بکنیم.


[1] فرائد الاصول، الشیخ الانصاری، ج2، ص439.
[2] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص507.