درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ خاتمه فی شرایط الاصول/ شرایط جریان برائت/طریقیت وجوب تعلم

مقدمه

بحث ما رسید به اینکه آیا وجوب تعلم طریقی است یا نفسی؟ وجوب نفسی خودش موضوعیت دارد و اگر ترک بشود عبد بر خود ترک تعلم عقاب می شود اما وجوب طریقی بعنی خود واجب طریقی [ترکش] عقابی ندارد اما راه رسیدن به واقع است و موجب تنجز آن می شود، ای بسا آنها فی نفسه منجز نباشند اما وقتی امر شد به ترک تعلم آنها منجز می شوند و اگر ترک تعلم منجر به مخالفت آنها شد عبد بر ترک آنها معاقب است.

به حکم عقل و بنای عقلا بر مولی بیان شخصی لازم نیست، یعنی لازم نیست مولی درب خانه تک تک را بزند و حکم را ابلاغ بکند، بر مولی لازم است حکم را در معرض وصول قرار بدهد.

و بر عبد هم تعلم واجب است، حالا اگر عبد کوتاهی کرد و تعلم نکرد مستحق عقاب است.

آیا استحقاق عقاب بر ترک تعلم است یعنی وجوب تعلم وجوب نفسی است؟

خیر،

چون وجوب تعلم جنبه مقدمی دارد و هدف اصلی از آن یادگیری حکم است.

دلیل دیگر ما بر طریقیت این است که ظهور امر به سوال در مثل «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» است.

سوال برای چه چیزی است؟ غرض از سوال وصول به جواب و عمل به [مقتضای] جواب است نه اینکه سوال خودش موضوعیت داشته باشد مثلا وقتی یک نفر آدرس محلی را می پرسد چه غرضی دارد؟ غرضش این است که به آن مکان برسد، پس هدف از سوال وصول و عمل به جواب است.

اینجا منظور تعلم در احکام است نه تعلم در اعتقادیات، در تعلم در اعتقادیات غرض خود علم است و انتظار عملی بعد از آن وجود ندارد؛ اما در احکام سؤال مقدمه عمل است.

دلیل سوم ظهور روایت است «یؤتی بالعبد یوم القیامه فیقال له هلا عملتَ؟ فقال لا اعلم؛ فیقال له هلا تعلمت فتعمل؟ فیسکت فیؤمر به الی النار» به او می گویند چرا تعلم نکردی تا عمل بکنی؟

معلوم می شود تعلم جنبه مقدمی دارد برای عمل.

دلیل دیگر این است که اگر کفتیم تعلم واجب نفسی است لازمه اش این است که اگر کسی تعلم نکرد و عملی را ترک کرد لازمه اش دو عقاب است، یکی در ترک عمل و دیگری در ترک تعلم، حال آنکه هیچ کس قائل به تعدد عقاب نیست؛ معلوم می شود ترک تعلم عقاب ندارد و عقاب به خاطر ذی الطریق است که احکام شرع باشند.

تطبیق اشکال واجب موقت در ما نحن فیه

اگر این حکم شرعی موقت به یک وقتی باشد یا مشروط به یک شرطی باشد و قبل از وقت فرصت تعلم داریم اما بعد از دخول وقت فرصت برای تعلم نداشته باشیم، در اینجا اشکالی پیش می آید و آن اینکه قبل از وقت، عمل واجب نیست پس بالتبع وجوب تعلم هم معنی ندارد؛ چون مشروط قبل از شرط که نمی آید، باید وجوبی باشد تا شرط آن واجب باشد. باید ذی المقدمه ای باشد تا مقدمه واجب بشود. بعد از وقت که عمل واجب شد فرصت برای تعلم ندارد.

در نتیجه واجب از فعلیت سقوط می کند چون قبل از وقت تعلم واجب نیست بعد از وقت هم با این که تعلم مقتضی وجوب دارد اما امکان ندارد و مکلف نسبت به آن عاجز است.

شاید به همین دلیل بعضی اعلام قائل به وجوب نفسی تعلم شده باشند. مانند صاحب کفایه.

 

جواب اجمالی

اجمالا می گوییم در چنین مواردی گاهی مکلف نسبت به حکم الله غافل است یا ناسی است یا ساهی است یا قطع به عدم دارد، در چنین مواردی حکم فعلیت ندارد و بالتبع عقاب هم وجود ندارد.

اما اگر ناسی و غافل و امثال اینها نیست و احتمال وجوب را هم می دهد؛ در چنین جایی احتیاط واجب است چون شبهه قبل الفحص است . لذا بدون تعلم هم حکم تنجز دارد و باید احتیاط بکند و برائت جاری نیست، لذا مخیر بین دو کار است، یا باید در وقت احتیاط بکند تا یقین به امتثال پیدا بکند، یا اینکه قبل از وقت فحص بکند و تعلم بکند.

به بیان ساده تعلم بر او واجب نیست اما حرام هم نیست و می تواند برای تخلص از احتیاط قبل از دخول وقت تعلم بکند.