درس خارج اصول استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/ خاتمه فی شرایط الاصول/ شرایط برائت/وجوب فحص/طریقیت وجوب تعلم

مقدمه (یادآوری پاسخ جدید به محقق نایینی)

محقق نائینی در جواب به محقق خراسانی گفتند که علم اجمالی منحل نمی شود لکن محقق خوئی مخالفت کردند و گفتند که منحل می شود، اینها را گفتیم و به نظر ما علاوه بر وجوهی که سیدنا الاستاد بیان نمود یک وجه دیگه هم گفتیم و آن اینکه محقق نائینی مثال زده بود به اینکه اگر کسی در دفتری دیونش را نوشته است وقتی شک بین اقل و اکثر برایش پیش می آید مثلا نمی داند یک میلیون بدهکار است یا دو میلیون، علی القاعده باید بگوید یک میلیون بدهکارم و در مازاد بر اقل برائت جاری بکند حال آنکه ما می بینیم اینطور نیست زیرا معلوم بالاجمال علامتی داشته و آن ثبت در دفتر بودن است و باید به آن مراجعه بکند و بدون مراجعه برائت جار نمی شود.

ما جواب دادیم که این ربطی به علم اجمالی ندارد بلکه در شک بدوی هم همینطور است، یعنی کسی نمی داند اصلا بدهکار هست یا نه اما می داند که اگر بدهکار باشد حتما در دفتر نوشته شده است، نمی تواند بدون رجوع به دفتر اصاله البرائه جاری بکند و قطعا خلاف بنای عقلا است چون بنای عقلا لزوم رجوع به دفتر است.

همچنین در فقه اگر کسی نمی داند آیا مالش به نصاب رسیده که زکات بر او واجب بشود یا خیر؟ آیا می تواند اصاله البرائه جاری بکند؟ خیر.

در خمس هم همینطور، اگر کسی نمی داند آیا خمس بر او واجب است یا نه؟ باید فحص بکند و بدون فحص نمی تواند اصاله البرائه جاری بکند با اینکه شبهه بدویه است.

در استطاعت حج هم همینطور، کسی که احتمال استطاعت می دهد اما شک دارد آیا می تواند بدون فحص اصاله البرائه جاری بکند؟ خیر، باید از استطاعت خود فحص یکند.

اینها مواردی هستند که در عین حالی که شبهه بدویه هستند اما برائت بدون فحص جاری نیست چون از سنخ احکامی هستند که جریان برائت موجب ضایع شدن آنها می شود.

در بحث ما هم وجوب رجوع به دفتر از بابت عدم انحلال علم اجمالی نیست بلکه از بابت بنای عقلا بر لزوم رجوع به دفتر است و همین بناء در شبهه بدویه ی آن هم وجود دارد و ربطی به علم اجمالی ندارد.

جمع بندی و بیان دلیل اصلی در وجوب فحص در شبهات حکمیه

نتیجه این مباحث این شد که در شبهه حکمیه فحص واجب است اما نه از بابت علم اجمالی، چون علم اجمالی بعد از ظفر به مقداری از معلوم بالاجمال منحل می شود،

بلکه وجوب فحص از بابت ادله وجوب تعلم است «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»

همچنین «یؤتَی بالعبد یوم القیامه فیقال له هلا عملت؟ یقول ما علمت؛ فیقال له هلا تعلمت» پس ببینید وقتی گفت نمی دانم رهایش نکردند، بلکه به او می گویند چرا تعلم نکردی «فیسکت و یؤمر به الی النار» و این تعلم احکام است و شبهه موضوعیه نیست، بلکه مراد شبهات حکمیه است برای همین می گوییم قبل از فحص اصاله الاحتیاط جاری است، اما بعد از فحص اگر چیزی به دست نیاوردیم اصاله البرائه جاری است.

تایید انصراف بیان شده از محقق خویی ره

مضاف بر انصرافی که محقق خوئی فرمودند، ایشان می فرمایند ادله ترخیصیه مانند «رفع ما لا یعلمون» و «الناس فی سعۀ ما لا یعلمون» و «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم» و «کل شیئ مطلق حتی یرد فیه نهیٌ» نسبت به قبل از تعلم انصراف دارند و اختصاص به بعد از فحص دارند و این انصراف هم درست است اما خود ادله وجوب تعلم بالاتر از این انصراف است.

مقدار فحص

حالا که فحص واجب است تا چه مقدار باید فحص بکند؟ آیا باید قطع به عدم پیدا بکند؟ یا در حد اطمینان؟ یا اینکه ظن هم کافی است؟ برخی علما گفته اند که ظن هم کافی است در مقابل نیز برخی گفته اند باید قطع پیدا بکند؛ اما به نظر ما اطمینان کافی است، اطمینان یک درجه بالاتر از ظن است و یک درجه پایین تر از قطع، لذا به اطمینان می گویند قطع عقلایی که حقیقتا قطع نیست و از مقوله ظن است اما ظنی که احتمال خلافش خیلی ضعیف است به طوری که لا یعتنی به العقلاء، به خلاف قطع که اصلا احتمال خلافی در آن وجود ندارد، اطمینان نزد عقلا حجت است و در مقدار فحص نیز کافی است.

طریقی یا نفسی بودن وجوب تعلم

اگر وجوب تعلم نفسی باشد عبد بر خود ترک تعلم عقاب می شود ولو اینکه در واقع آن فعلی که مرتکب شده حرام هم نباشد چون خود وجوب تعلم واجب بوده ترکش مستوجب عقاب است، ذهب الیه صاحب المدارک.

اما به نظر ما وجوب تعلم طریقی است، یعنی عقاب بر خود ترک تعلم نیست، اگر عبد تعلم نکرد و به واسطه ترک تعلم واجبی ترک شد یا حرامی مرتکب شد مستحق عقاب است اما اگر در واقع مخالفتی صورت نگرفت عقابی وجود ندارد.

[تفسیر وجوب طریقی]

وجوب طریقی را اینطور تفسیر کرده اند که وقتی شارع بخواهد یک عملی (مانند نماز یا روزه) را واجب بکند تا استحقاق عقاب بر مخالفتش قرار بگیرد اما نتواند مستقیم ایصال بیان بکند تا آن منجز بشود، یک چیزی را این وسط قرار می دهد که به منزله بیان است مانند ایصال وجوب الاحتیاط، ثمره احتیاط تحفظ بر عمل است زیرا وقتی مکلف نداند نماز واجب است یا نه؟ روزه واجب است یا نه؟ و ایصال بیان نشده باشد، «ایصال احتیاط» می شود. می گوید نماز بخوان و روزه بگیر، پس وجوب احتیاط خودش یک نحوه بیان است که موجب تنجیز نماز و روزه شده است چون عمل به احتیاط همان عمل به نماز و روزه مشکوک است، پس ایصال وجوب طریقی همان ایصال واجب است.

در وجوب تعلم ممکن است همین بیان را بگوییم یا اینکه بیان دیگری ارائه بدهیم، یعنی مولی یک واجباتی را می خواهد منجز بکند اما نمی تواند بیان را ایصال بکند، لذا امر می کند به وجوب تعلم تا به واسطه وجوب تعلم مکلف به آن واجبات برسد، لذا اگر تعلم نکرد و به واسطه ترک تعلم واجبی از او فوت شد مستحق عقاب است زیرا آن واجب به واسطه اوامر وجوب تعلم منجز بوده است.

چرا نمی تواند وجوب نفسی داشته باشد؟ چون اگر وجوبش نفسی باشد تعدد عقاب لازم می آید، یعنی اگر تعلم نکرد و به واسطه ترک تعلم واجبی را ترک کرد هم بر ترک واجبی باید عقاب بشود و هم بر ترک تعلم، این خیلی بعید است و از روایات هم فهمیده نمی شود.