درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

96/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسائلی در مجامعت النساء درحال احرام/ تروک الاحرام/کیفیت احرام/احرام/اعمال عمره تمتع/کتاب الحج؛

مساله: مجامعت محرم با همسر

مسألة ۲۲۱: إذا جامع المحرم للحج امرأته قبلًا أو دبراً عالماً عامداً قبل الوقوف بالمزدلفة وجبت عليه الكفّارة و الإتمام و إعادة الحجّ من قابل، سواء كان الحجّ فرضاً أو نفلًا، و كذلك المرأة إذا كانت محرمة و عالمة بالحال و مطاوعة له على الجماع[1]

بحث ما در سه صورت است:

صورت اول این است که خطیئه در حج، قبل از وقوف در مشعر واقع شود.

صورت دوم این است که بعد از وقوف باشد تا شوط پنجم از طواف نساء.

صورت سوم بعد از شوط پنج از طواف نساء باشد.

 

صورت اول

اما صورت اول آنجاست که شخص محرم و وارد حج شده؛ ولی هنوز وقوف در مشعر را انجام نداده و کامل نکرده‌است. آن وقوفی که رکن است از طلوع فجر تا طلوع آفتاب باشد. البته برای تحقق رکن، وقوف آناًمّا نیز در زمان مذکور کافیست.

این صورت آثار زیادی دارد. یکی از آثار آن کفاره، اثر دیگرش اتمام حج واجب، اثر دیگر وجوب اعاده در سال بعد و آخرین اثر آن جدا شدن زن و مرد از محلی است که خطیئه از آنها سر زده. این تفرق تا اتمام همه اعمال و رجوع دوباره به آن نقطه ادامه می‌یابد؛ یعنی آن نقطه مبدا فرض شده‌است؛ مثلا اگر در مکه آن گناه انجام شد و از مکه برای اعمال بیرون می‌آیند و بعد از اتمام اعمال، دوباره به مکه باز خواهند گشت. به عبارت دیگر به همان محل خطیئه بر می‌گردند. کأنّ فرض اين است که خطیئه در مکه واقع شده‌است. از بعضی روایات نیز استفاده می‌شود که مقصود از لزوم تفریق این است که باهم در خباء(خیمه) خلوت نکنند و الا باهم بودنشان در جایی که اشخاص دیگری وجود دارند، اشکالی ندارد.

چند روایت با مضمون لزوم عدم خلوت وارد شده که مفسر روایاتی هستند که دلالت بر وجوب تفریق دارند.

بررسی احکام چهارگانه

احکام چهارگانه مجامعت محرم با همسر را یکی یکی بررسی می‌کنیم.

۱. وجوب کفاره

اما در این که کفاره واجب است، شک و شبهه ای نیست. نصوصی که صاحب وسائل در باب سوم از ابواب کفارات استمتاع آورده، بر این مطلب دلالت دارند.

1. وَ عَنْه (یعنی عن موسی بن القاسم) عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ رَجُلٍ مُحْرِمٍ وَقَعَ عَلَى أَهْلِهِ فَقَالَ إِنْ كَانَ جَاهِلًا فَلَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ جَاهِلًا فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَسُوقَ بَدَنَةً (شتر) وَ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا حَتَّى يَقْضِيَا الْمَنَاسِكَ وَ يَرْجِعَا إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي أَصَابَا فِيهِ مَا أَصَابَا وَ عَلَيْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ[2]

2. روایت بعد که صحیحه جمیل بن دراج است نیز می‌فرماید:"قَالَ عَلَيْهِ بَدَنَةٌ"[3] مورد این روایات، محرم است که شامل مورد ما هم هست.

3. روایت بعدی صحیحه علی بن جعفر است. وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ (ع) (موسی بن جعفر(ع)) فِي حَدِيثٍ قَالَ: فَمَنْ رَفَثَ (مواقعه) فَعَلَيْهِ بَدَنَةٌ يَنْحَرُهَا وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ فَشَاةٌ (اگر نداشت، گوسفند هم کافی است) وَ كَفَّارَةُ الْفُسُوقِ يَتَصَدَّقُ بِهِ إِذَا فَعَلَهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ.

پس در این حکم شکی نیست. کفاره‌ای که در ابتدا واجب می‌شود بدنه است. اگر نداشت گوسفند باید بدهد. دلیل این حرف، صحیحه علی بن جعفر است که صورت عجز از دادن شتر را بیان کرده است.

این روایت بقره را بیان ننموده؛ ولی بعضی از فقها فرموده اند: در صورت عدم تمکن از شتر بقره و در صورت عدم تمکن از آن گوسفندی بدهد. این ترتیب در روایتی است که شیخ صدوق(ره) آن را به صورت ضعیف السند آورده‌است. روایت از خالد بیاع القلانس است. اسناد شیخ به خالد حاوی نام افرادی ضعیف است که موجب ضعف سند این روایت می‌شود.

در روایت آمده کسی از این مساله از امام (علیه السلام) سوال کرد. حضرت(ع) فرمود: شتری باید بدهد و آن شخص رفت. دیگری آمد و سوال کرد. حضرت به او فرمود: باید گاوی بدهد. آن دیگری هم رفت. شخص سومی‌آمد و سوال کرد. حضرت فرمود گوسفندی باید کفاره دهد. بعد از رفتن سائل اخیر شخصی که نزد حضرت نشسته بود با تعجب پرسید که سه نفر آمدند و سه گونه جواب گرفتند؛ حال آنکه مساله آنها یکی بود. حضرت فرمود: من بر حسب توانایی آن‌ها جواب دادم. اولی توانایی شتر داشت؛ گفتم: شتر. دومی‌توانایی گاو داشت؛ گفتم: گاو و سومی تمکنش در حد گوسفندی بود؛ به او گفتم: گوسفند بده.[4]

مضمون و دلالت این روایت خوب است؛ اما سندی ضعیف دارد. ما تمام روایات این باب را بررسی کردیم. بله؛ در مورد عمره، دلیل داریم که شتر یا گاو بدهد. گفتیم که تخییر وجود ندارد اما اصحاب این طور گفته اند که ترتیب بر حسب موسر و متوسط و معسر است. اما در مورد حج، دلیلی نداریم. اطلاقاتی که در مورد حج آمده، این مقدار را بیان می‌کند که باید شتری داد و اگر نداشت گوسفند بدهد که در صحیحه علی بن جعفر (روایت چهارم از باب سوم) به این مطلب اشاره شد. لهذا محقق خویی(ره) هم همین طور فتوا داده اند.

ممکن است ادعای کنیم که وقتی گوسفند جایز باشد، به طریق اولی گاو نیز جایز خواهد بود؛ چون گاو بزرگتر و نافع تر است. این بستگی به این دارد که به جواز گاو از طریق ارجحیت مطمئن شویم. اما اگر مطمئن نشدیم، نمی‌توان این چنین ملاکات احکام را استنباط کرد و نظر داد. لهذا طبق نص حدیث اگر قادر به بدنه‌ نیست، باید گوسفند دهد.

۲. اتمام حج جاری

وظیفه دیگر این است که باید حجی که در حال انجام آن است را تمام کند. این حکم را از مثل صحیحه زراره می‌فهمیم.

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مُحْرِمٍ غَشِيَ امْرَأَتَهُ وَ هِيَ مُحْرِمَةٌ قَالَ جَاهِلَيْنِ أَوْ عَالِمَيْنِ قُلْتُ أَجِبْنِي فِي الْوَجْهَيْنِ جَمِيعاً قَالَ إِنْ كَانَا جَاهِلَيْنِ اسْتَغْفَرَا رَبَّهُمَا وَ مَضَيَا عَلَى حَجِّهِمَا وَ لَيْسَ عَلَيْهِمَا شَيْ ءٌ وَ إِنْ كَانَا عَالِمَيْنِ فُرِّقَ بَيْنَهُمَا مِنَ الْمَكَانِ الَّذِي أَحْدَثَا فِيهِ وَ عَلَيْهِمَا بَدَنَةٌ وَ عَلَيْهِمَا الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ فَإِذَا بَلَغَا الْمَكَانَ الَّذِي أَحْدَثَا فِيهِ فُرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يَقْضِيَا نُسُكَهُمَا وَ يَرْجِعَا إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي أَصَابَا فِيهِ مَا أَصَابَا قُلْتُ فَأَيُّ الْحَجَّتَيْنِ لَهُمَا قَالَ الْأُولَى الَّتِي أَحْدَثَا فِيهَا مَا أَحْدَثَا وَ الْأُخْرَى عَلَيْهِمَا عُقُوبَةٌ.[5]

حضرت(ع) تصریح دارد به این‌که باید حج را با تفرقه به اتمام برساند و در سال بعد حج بجا آورد. در ادامه زراره می‌پرسد کند که حج صحیح واقعی کدام است؟ حج سال اول یا دوم. حضرت(ع) فرمود: حج سال اول اصل و دومی عقوبت است.

غرض این است که حج اول چه اصل باشد و چه عقوبت، به هر حال باید انجام شود؛ پس انجام حج، از اول تا آخر قطعاً واجب هست.

روایات دیگری وجود دارند که مشتمل بر این مطلب هستند که باید این حج به اتمام برسد.

چون اعاده حج واجب است، حج سال اول به منزله حج فاسد است. چرا که در صحیحه سلیمان بن خالد آمده: "الرفث فساد الحج". اگر عملی فاسد بود اعاده اش واجب است و این حج هم اعاده اش واجب است. لکن با توجه به صحیحه زراره لازم است که این عبارت را بر معنای مجازی حمل کنیم.

3. اعاده حج در قادم

وظیفه سوم کسی که مرتکب مجامعت شده این است که در سال بعد حج را اعاده کند. در صحیحه زراره فرمود: "وَ عَلَيْهِمَا الْحَجُّ مِنْ قَابِل".

در صحیحه جمیل بن دراج حضرت فرمود: کفاره مجامعت بدنه است. زراره به جمیل می‌گوید: من که از امام سوال کردم و ایشان علاوه بر بدنه فرمودند: علیه الحج من قابل؛ یعنی در سال آتی(قابل) هم باید حج بجا آورد.

در انتهای صحیحه معاویه بن عمار که در مورد وقوع مجامعت است نیز می‌گوید: "و علیه الحج من قابل"(سال بعد). پس در این حکم هم شک و شبهه ای نیست.

۴. وجوب تفرق

وجوب تفرق در هر دو حج وجود دارد. در همان سال اول حج و از زمان وقوع خطیئه، باید زن و مرد از هم جدا شوند. در حج سال بعد نیز وقتی به مکان وقوع وقوع عمل رسیدند، باید از هم جدا شوند. البته جدایی به معنای عدم خلوت است که بیان آن گذشت.

ابتدای تفرق معلوم است. طبق عبارت حدیث تفرق از زمانی آغاز می‌شد که "وقع ما وقع و اصاب فیه ما اصابا"؛ یعنی زمان وقوع جماع. لکن در مورد انتهای جدایی لسان روایات مختلف است.

در صحیحه معاویه بن عمار دارد:

وَ بِإِ سْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (الاشعری القمی) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ظاهرا مراد احمد بن محمد بن عیسی است که کنیه اش ابی جعفر بوده است) عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): فِي الْمُحْرِمِ يَقَعُ عَلَى أَهْلِهِ فَقَالَ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا وَ لَا يَجْتَمِعَانِ فِي خِبَاءٍ (خیمه) إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَعَهُمَا غَيْرُهُمَا (جایی که خلوت نیست اشکال ندارد) حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ.[6] (غایت مذکور در این روایت زمانی است که هَدی به محلش برسد. چه مراد هدیِ حج تمتع باشد و چه اگر مقصود کفاره عمل، هَدی باید در منا ذبح شود. پس در هر حال این روایت منا را منتهای تفرق می‌داند.

دو دسته روایت داریم. یک دسته همچون صحیحه حلبی که انتها را یوم النفر یعنی همان روزی که مردم از منا به سمت مکه می‌روند می‌داند. نفر به معنی کوچ کردن است. یوم النفر نیز به معنی رفت و آمدی است که در آن حاجی رحلش را بر می‌دارد و بودنش را در منا به اتمام رسانده و به مکه برگردد. این روز یا عصر دوازدهم یا صبح سیزدهم است. البته این شخص حق دارد که به مکه رفته و برگردد؛ ولی معنای نفر این نیست که به مکه برود و اعمال را انجام داده، برگردد و دوباره در منا بیتوته کند تا در روز، رمی کند؛ بلکه نفر، در روز آخر است که حاجی رحل خود را برمی دارد و از آنجا به مکه منتقل می‌شود. پس یوم النفر همان پایان مناسک است؛ چون قبلا اعمال مکه که طواف، نماز طواف، سعی صفا و مروه، طواف نساء و نماز طواف نساء است، را در ظرف همین دو سه روز انجام می‌دادند. پیش تر جمعیت زیاد نبود که اعمال مکه بر اثر ازدیاد جمعیت، عقب بیافتد؛ حجاج مقید بودند که این اعمال را انجام دهند. لذا متعارف این بود که تا ایام تشریق، کل مناسک حج را تمام کنند.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ:... وَ إِنْ كَانَا عَالِمَيْنِ فُرِّقَ بَيْنَهُمَا مِنَ الْمَكَانِ الَّذِي أَحْدَثَا فِيهِ (مسلم است که مبدا همان نقطه انجام خطاست) وَ عَلَيْهِمَا بَدَنَةٌ وَ عَلَيْهِمَا الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ فَإِذَا بَلَغَا الْمَكَانَ الَّذِي أَحْدَثَا فِيهِ فُرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يَقْضِيَا نُسُكَهُمَاوَ يَرْجِعَا إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي أَصَابَا فِيهِ مَا أَصَابَا.

این روایت حکم حج سال بعد را بیان نموده است. در سال قادم نیز این تفرقه باید رعایت شود. ولی در روایات دیگر حکم سال اول نیز بیان شده است. در هر صورت این تفرقه هم در سال اول و هم در سال دوم هست. اما بحث در نهایت این تفرقه است.

در روایت پانزدهم (صحیحه محمد بن مسلم) هم همین را داریم. مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ نَوَادِرِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ: .... وَ يُفَرَّقُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَهْلِهِ حَتَّى يَقْضِيَا الْمَنَاسِكَ وَ حَتَّى يَعُودَا إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي أَصَابَا فِيهِ مَا أَصَابَا فَقُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ أَرَادَا أَنْ يَرْجِعَا فِي غَيْرِ ذَلِكَ الطَّرِيقِ قَالَ فَلْيَجْتَمِعَا إِذَا قَضَيَا الْمَنَاسِكَ.[7]

وقتی کل حج، اعم از اعمال مکه و اعمال منا اعم از بیتوته و رمی جمرات به اتمام رسید، به جایی که آن خطا را کرده اند -یعنی مکه- برگردند. فرض این است که اصابا فیه ما اصابا در مکه بوده. چرا که نمی‌توان گفت اگر خطا مثلا در عرفات واقع شده بود، بعد از اتمام مناسک به عرفات بر گردند یا اگر خطا بین عرفات و مشعر بود به آنجا بر گردند. پس فرض است که محل جماع و بازگشت، مکه است. علت این است که معمولا در مکه محلی مناسب برای این عمل پیدا می‌شود؛ اما بعد از مکه همه زن ها و مردها با هم هستند. در صحرای عرفات نیز همه باهمند و کسی برای خود خیمه جدایی ندارد. در مشعر نیز همین طور است. البته سابقا در منا هم خیمه بود. لذا می‌گوییم بعد از مکه، مجالی برای این کار نیست و برهمین اساس فرض شده که این خطیئه در مکه واقع شده است.

روایتی که عبارت "یوم النفر" را دارد، تفاوت زیادی با این روایت ندارد چون در این روایت هم عبارت "قضیا مناسکهما" آمده که به معنی اتمام مناسک اعم از مناسک منا و مکه است. آن موقعی که روایت وارد شده نیز یوم النفر هم همین طور بود؛ چون در یوم النفر، هم مناسک مکه و هم مناسک منا به اتمام می‌رسید. پس بین این دو تعبیر تفاوت زیاد نیست.

اما در صحیحه معاویه بن عمار آمده‌ "یبلغ الهدی محله". محل هدی مناست و نمی‌شود آن را به غیر منا تفسیر کرد؛ چرا که جایی غیر از منا برای هدی نیست. لذا بین این دو روایت، اختلاف وجود دارد و نسبتشان نسبت اقل و اکثر است. یعنی یکی مسافت کوتاه تر را در نظر گرفته؛ یعنی وقتی مرتکب خطیه وقوف عرفات و مشعر را انجام داد و به منا آمد، تفرق به انتها می‌رسد. اما دیگر روایات می‌گویند: جدایی تا اتمام مناسک و رسیدن به مکه ادامه دارد. این دو دسته از لحاظ مکان و زمان اختلاف دارند؛ چرا که روز بلوغ الهدی محله، روز دهم و روز عید است و حال آنکه یوم النفر، عصر روز دوازدهم و یا صبح سیزدهم است. پس این روایات از نظر زمانی اقل و اکثرند. از لحاظ مکان نیز نسبت همین است؛ زیرا وقوف در منا میانه اعمال بوده و با مکان تمام شدن همه مناسک حج و برگشتن به مکه تفاوت دارد.

وجوه حل تعارض روایات دال بر انتهای تفرقه

در اینجا چند وجه برای حل تعارض بیان شده است.

1. نظر صاحب جواهر(ره) و صاحب ریاض(ره) و رد محقق خویی(ره)

یکی عبارتست از آن‌چه که صاحب جواهر(ره) و صاحب ریاض(ره) فرموده‌اند.

فعن الرياض[8] و الحدائق[9] حمل الاختلاف المذكور على اختلاف مراتب الفضل و الاستحباب، فأعلاها الرجوع إلى موضع الخطيئة (بالاترین ثواب و استحباب، رجوع به موضع خطیئه است. یعنی بعد از اتمام همه مناسک و حتی یوم النفر، در زمانی که به مکه برمی‌گردند. در اینجا فرض شده‌ که خطیئه در مکه واقع شده است. این اعلی مراتب است و بسیار ثواب دارد) ثمّ قضاء المناسك (مرتبه پایین تر، قضاء المناسک است. همین که کل اعمال تمام شد، ولو اینکه به مکه هنوز برنگشته‌اند، کافی است) ثمّ بلوغ الهدي محلِّه (مرحله پایین تر بلوغ الهدی محله یعنی همان روز عید و در مناست.) فالواجب عليهما التفريق إلى بلوغ الهدي محلِّه، و استحبابه إلى قضاء المناسك، و أفضل منه لزوم التفريق إلى موضع الخطيئة الّذي هو أبعد.

محقق خویی(ره) می‌فرماید: أقول: ما ذكره صاحب الحدائق و الرياض بعيد، لأن ظاهر الأوامر المذكورة في الروايات هو الوجوب، فرفع اليد عنه و حمله على الاستحباب بلا موجب.[10]

ایشان بیان می‌کند که امر، ظهور در وجوب دارد و چیزی که صاحب حدائق و ریاض فرموده اند، بعید به نظر می‌رسد. این وجه جمع را محقق خویی(ره) نمی‌پذیرد.

2. نظر صاحب جواهر(ره)

صاحب جواهر(ره) می‌فرماید: میزان حد اعلی است و آن، موردی است که مناسک را انجام دهند و نفر کنند و به مکه بازگردند؛ چون فرض بر این است که خطا در مکه واقع شده است.

استدلال صاحب جواهر این است که دو دسته روایت، مطلق و مقید بوده و باید مطلق را به مقید تقیید بزنیم. برای اینکه در روایتی که عبارت "حتی یبلغ الهدی محله" آمده، از جهت محل وقوع خطیئه –در منا بوده یا غیر آن- اطلاق وجود دارد. اما روایتی که گفته: باید به موضع خطیئه برسند، آن اطلاق را به این قید تقیید زده است. پس ما باید این روایت مطلقه را تقیید بزنیم به اینکه اگر عمل را در منا واقع شده، منتهای تفرق مناست. اما اگر این عمل بعد از مراجعت از منا به مکه و در مکه بوده، مقتضای تقییدش این است که اکتفا به منا مفید نبوده و باید تفرق تا مکه ادامه یابد.

پس صاحب جواهر(ره) روایت "یبلغ الهدی محله" را مطلقی دانسته که نیاز به تقیید دارد. به این صورت که یبلغ الهدی محله در فرضی است که خطیئه در منا واقع شده باشد؛ ولی اگر خطیئه در منا واقع نشده، باید تفرق ادامه یابد تا به محل وقوع آن برسند. در این صورت اعتبار به محل اعلی است، نه ادنی.[11]

رد محقق خویی(ره) بر صاحب جواهر(ره)

محقق خویی(ره) می‌فرماید: کلام صاحب جواهر(ره) عجیب تر از فرمایش دو بزرگوار دیگر است؛ زیرا در جواب فرمایش صاحب جواهر و صاحب ریاض آمد که امر، ظهور در وجوب دارد و نمی‌توان آن را بر استحباب حمل نمود. اما این نظر را اینگونه جواب می‌دهد که اگر به آن قائل شویم، روایتی که متضمن یبلغ الهدی محله است به کلی از بین رود؛ زیرا میزان را بر این قرار دادیم که مخطی باید به آنجایی برسد که خطا در آن واقع شده. حال اگر آن مکان منا بود، باید تا منا، اگر بین راه بود تا بین راه و اگر در مکه بود، تا مکه باید بروند. در این صورت اعتنایی به یبلغ الهدی محله نشده است. به عبارت دیگر اگر قائل به این نظر شویم، هیچ تفاوتی میان محلِ "یبلغ الهدی محله" و دیگر نقاط نخواهد بود. ظاهر ذکر عنوان، وجود موضوعیت است. اما اگر قائل به نظر صاحب جواهر شویم، به طور کلی این عنوان از موضوعیت ساقط می‌شود. لذا به نظر ما نیز ایراد محقق خویی(ره) کاملا وارد است.[12]

سپس محقق خویی(ره) به بیان تفصیلی میان روایات پرداخته که به علت طولانی بودن آن را در جلسه آینده مطرح می‌کنیم.

مختار در جمع بین روایات

اما در اینجا به بیان نظر خود می‌پردازیم. به نظر ما همان کلام صاحب ریاض(ره) و صاحب حدائق صحیح است؛ زیرا بحث بر سر مکان انتهای تفرقه است. وقتی عبارت روایات اقل و اکثری و اقرب و ابعدی بود، مقتضای قاعده نیز مثل اقل و اکثر است. در امثله عرفیه پدری به پسرش می‌گوید: چون چاق شده‌ای، باید هر روز قدری ورزش و راهپیمایی کنی. به او می‌گوید: روزی یک کیلومتر تا یک و نیم کیلومتر باید پیاده‌روی کنی. معنی کلام او این است که حد اقل یک کیلومتر و اگر هم حال داشتی تا یک و نیم کیلومتر باید راه بروی که این بهتر است. پس یک کیلومتر واجب و بیشتر از آن مستحب است. در اماکن وقتی حد، معین می‌شود و امر دائر بین نزدیک‌تر و دورتر است، حد نزدیک‌تر واجب و اضافه بر آن مستحب خواهد بود. بقیه چیزها هم به همین شکلند؛ مثلا در تسبیحات اربعه یک روایت آمده که یک بار کافی است. روایت دیگر فرموده: سه بار تسبیحات بخوانید. می‌گوییم: یکی واجب و سه تا مستحب است.

هرچند امر ظهور در وجوب دارد. اما این ظهور در جاییست که قرینه ای نباشد؛ این واضح است. لذا در جایی که مثلاً روایتی می‌گوید: تسبیحات اربعه یکی است و روایت دیگر می‌گوید: سه تاست، اگر بگوییم: سه بار واجب است، صحیح نخواهد بود؛ چرا که امام علیه السلام فرمود: یکی هم کافی است. ممکن هم نیست که ما اقراء به جهل شده باشیم. لذا باید بگوییم: تسبیحات اول واجب و مازاد بر آن مستحب است. این قرینه است. اگر گفتند: رایت اسداً، معنی اش حیوان مفترس است. ولی اگر گفتند: رایت اسداً یرمی، نمی‌گوییم: منظور از اسد، حیوان مفترس است؛ بلکه می‌گوییم: منظور الرجل الشجاع است.

در مانحن فیه هم قرینه وجود دارد. وقتی روایت معتبری مثل صحیحه معاویه بن عمار حد تفرقه را حتی یبلغ الهدی محله دانسته و روایت دیگر بیشترش را گفته است، -کما اینکه صاحب ریاض فرموده و حمل خوبی است- اقلِ واجب، یبلغ الهدی محله بوده و مازاد بر آن مستحب است و ثواب دارد. این حمل بسیار حمل خوبیست.


[1] موسوعة الامام الخویی، السید ابوالقاسم الخویی، ج28، ص365.
[2] وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، ج13، ص110، ابواب کفارات الاستمتاع فی الاحرام، باب3، ح2، ط آل البیت.
[3] وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، ج13، ص110، ابواب کفارات الاستمتاع فی الاحرام، باب3، ح3، ط آل البیت.
[4] وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، ج13، ص123، ابواب کفارات الاستمتاع فی الاحرام، باب10، ح1، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، ج13، ص112، ابواب کفارات الاستمتاع فی الاحرام، باب10، ح9، ط آل البیت.
[6] وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، ج13، ص111، ابواب کفارات الاستمتاع فی الاحرام، باب10، ح5، ط آل البیت.
[7] وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، ج13، ص114، ابواب کفارات الاستمتاع فی الاحرام، باب10، ح15، ط آل البیت.
[8] ریاض المسائل، السید علی الطباطبایی، ج7، ص373.
[9] الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، الشیخ یوسف البحرانی، ج15، ص371.
[10] موسوعة الامام الخویی، السید ابوالقاسم الخویی، ج28، ص370.
[11] جواهرالکلام، الشیخ محمد حسن النجفی، ج20، ص359.
[12] موسوعة الامام الخویی، السید ابوالقاسم الخویی، ج28، ص371.