درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

95/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قواعد فقهیه / قاعده احیاء موات

خلاصه جلسه گذشته

ما تمام اقسام اراضی موات را بیان کردیم. قسم آخر زمینی بود که زمانی عامر بوده اما بواسطه بی توجهی مالک موات گشته. پس از آن توسط دیگری احیاء شده و البته مالک زمین هم شناخته شده است.

در رابطه با این قسم از اراضی موات، اختلاف نظری بین علما بود که در مجموع سه قول موجود را بیان کردیم:

قول اول: زمین متعلق به مالک اول است.(شیخ در مبسوط، شهید ثانی و بعض اتباع ایشان قائل به این قول شده اند.)

قول دوم: زمین متعلق به محیی ثانی می باشد؛ لکن او باید چیزی تحت عنوان حق مالکیت به مالک اول بپردازد. مقدار این حق نیز با قیمت سوقیه مشخص میشود.(شیخ طوسی در نهایه، محقق در شرایع، علامه در قواعد و نظر مختار ما این است)

قول سوم: زمین بعد موات شدن از ملکیت مالک اول خارج شده و با احیاء محیی دوم به ملک او در می آید.(محقق سبزواری قائل این قول است)

روایاتی که مستند این اقوال بودند را هم خواندیم و این نتیجه را گرفتیم که جمع بین روایات همان قول دوم است.

اقسام اراضی

1-اراضی که در سوره حشر مطرح شده اند. یعنی اراضی که اهل آن فرار کرده اند.

آیات دوم تا هشتم سوره مبارکه حشر، ماجرای فرار کفار اهل کتاب، پیش از جنگ با سپاه اسلام را بیان می کنند. ماجرا این بود که وقتی آن ها فهمیدند سپاه اسلام با چه عظمتی به سمتشان در حرکت است، قصد فرار کردند و خانه های خود را خالی و تمام شهر را از سکنه تخلیه کردند.

لذا وقتی پیامبر اسلام وارد این سرزمین شد، بدون جنگ آن را تصرف کرد. خداوند متعال در این سوره مبارکه می فرمایند: سرزمین هایی که اهل آن فرار کرده اند، متعلق به خدا و رسولند. بنابراین دیگر فرقی میان اراضی موات و غیر موات آن وجود ندارد.

2-اراضی صلح: وقتی سپاه اسلام به اسم جهاد الدعوه به سمت کفار می رفت تا یا آن ها را به اسلام دعوت کند و یا در صورت عدم پذیرش لااقل مانع از فتنه ی ایشان شود و در پناه اسلام قرار گیرند و جزیه دهند؛ در صورت عدم جنگ، کفار یا اسلام را می پذیرفتند و یا قرار داد صلحی با اسلام امضاء می کردند. لذا به زمین های آن ها را اراضی صلح گفته می شد.

مثال اراضی صلح رامهرمز است. وقتی سپاه اسلام در راه رامهرمز بود، بزرگان شهر به استقبال آن ها آمد و قرار داد صلحی میان آن ها و سپاه اسلام منعقد شد.

در این فرض حکم زمین های موات نیز مطابق با قرار داد است. یعنی اگر قید شده بود که در ملک خود آنها باقی بماند که به همان عمل می شود اما اگر همچنین قیدی نبود به حکم اولیه اراضی موات (یعنی تعلق به خدا و رسول) عمل می شود. ممکن است در همان قرارداد پیغمبر(ص) شرط کند که کفار باید بابت استفاده از زمین ها مبلغ مشخصی را بپردازند. این قرار داد تا زمانی اعتبار دارد که در طرف قرار داد در حال کفر باقی باشند. اما اگر اسلام را بپذیرند، قرار داد از اعتبار ساقط خواهد شد.

3-اراضی مفتوح عنوه: از انواع زمین هاى قرار گرفته تحت سلطه و سیطره حکومت اسلامی، زمین مفتوح عنوه است که مسلمانان در پى جهاد با کفار و چیره شدن بر آنان بر آن دست یافته‌اند. این اراضی مقابل زمین صلح قرار دارد.

حکم ملکیت زمین مفتوح عنوه به لحاظ آباد یا موات بودن آن و نیز با اذن یا بى اذنِ امام، بودنِ جنگ، متفاوت است. اگر زمین مفتوح عنوه هنگام به غنیمت گرفتن آن آباد نباشد از انفال به شمار مى‌رود و ملک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و پس از ایشان، ملک امام علیه السّلام است. همچنین است(جزء انفال شمرده می شود) اگر زمین، آباد و آبادانى آن طبیعى باشد، مانند جنگل ها.

اگر زمین مفتوح عنوه در هنگام فتح آباد باشد و آبادانى آن به دست انسان باشد و جنگ نیز با اذن امام علیه السّلام صورت گیرد، از آنِ همه مسلمانان تا روز قیامت خواهد. روایاتی دال بر این معنا نیز وجود دارد.

محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن صفوان بن يحيى عن ابن مسكان، عن محمد الحلبي قال: سئل أبو عبد الله عليه السلام عن السواد ما منزلته؟فقال: هو لجميع المسلمين لمن هو اليوم ولمن يدخل في الاسلام بعد اليوم ولمن لم يخلق بعد الحدث. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك.[1]

وعنه، عن الحسن بن محبوب: عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لا تشتر من أرض السواد " أراضي أهل السواد " شيئا إلا من كانت له ذمة فإنما هو فئ للمسلمين.[2]

در این روایت حضرت فرمودند: فإنما هو فئ للمسلمين این در مقابل فیء لله و للرسول است. یعنی متعلق به جمیع مسلمین است. فیء به معنای بازگشت است، یعنی به دامان مسلمین برگشت و مانند وقف عام است. حاکم می تواند این اراضی را به مسلمین اجاره دهد.

تفاوت میان زمین مفتوح عنوه و زمین عمومی

به گفته برخى تفاوت میان زمین مفتوح عنوه که از انفال و ملک امام علیه السّلام است و زمین عمومى که ملک همه مسلمانان است، در این است که:

اولًا؛ بر حاکم اسلامى واجب است منافع زمین و ثروتى که ملک عموم مسلمانان است را در راه مصالح عمومى جامعه اسلامى و رفع نیاز هاى مرتبط با همه مسلمانان بکار گیرد؛ مانند ساختن در مانگاه ها و مراکز آموزشى و جایز نیست از آن ها در راهى که تأمین کننده مصالح گروهى معین از مسلمانان است و نه همه آنان استفاده نماید؛ بر خلاف انفال که هزینه کردن آن در مصالح عام و خاص جایز است.

ثانیاً؛ ملکیت عمومى، مانع پیدایش حقى خاص براى فرد است. هرچند آن شخص، احیاء کننده زمین باشد. به خلاف انفال که احیاى آن موجب ثبوت حقى خاص براى احیا کننده مى‌شود.

ثالثاً؛ حاکم اسلامى نمى‌تواند زمینى را که ملک عموم مسلمانان است با فروختن یا بخشیدن و مانند آن به دیگرى منتقل کند. در حالى که در انفال چنین محدودیتى نیست.

وصلی الله علی محمد و آله.


[1] وسائل الشیعه، الحر العاملی، ج17، ص346، کتاب احیاء موات، باب21، ح1، ط داراحیاء التراث العربی.
[2] وسائل الشیعه، الحر العاملی، ج12، ص274، من عقد البیع و شروطه، باب21، ح1، ط داراحیاء التراث العربی.