درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

95/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة اقرار العقلا علی انفسهم حجة/قواعد فقهیه

در بحث دلیل قاعده «اقرار العقلا علی انفسهم جائز» به دلیل اخبار رسیدیم. بعد از مباحث جلسه گذشته، تتبعی در کتب نمودیم و به نظرمان رسید که مطلبی که در حاشیه وسائل آمده آمده، صحیح نیست و روایت در کتب دیگری مثل خلاف شیخ طوسی و تذکره علامه و کتاب های دیگری هم وجود دارد. لذا معلوم می شود که کلام صاحب جواهر که فرمود: (النبوی المستفیض او المتواتر)، ناظر به کتب استدلالیه است.

دلیل آنکه صاحب وسائل فرمود: این روایت در کتب حدیث نیست، اما در کتب استدلال به آن اشاره شده، آن است که احتمال زیادی وجود دارد که روایت عامیه باشد و از طریق عامه به طور متواتر رسیده باشد. لذا احتیاج دارد تا مراجعه ای به کتب آن ها شود.

موید این مطلب این است که شیخ طوسی در خلاف که ناظر به فتاوای عامه بوده و علامه هم در تذکره که فقه مقارن است آن را نقل کرده اند. لذا ما این احتمال را می دهیم که اصحاب ناظر به فتاوای عامه این روایت را ذکر کرده باشند.

محقق بجنوردی می فرماید: أن الروايات الواردة عن أهل بيت العصمة عليهم السلام في الموارد الخاصة الدالة على نفوذ إقرار كل عاقل على نفسه كثيرة جدا، و من راجع كتب الحديث من الفريقين- باب القصاص، و باب الحدود، و باب الديات، و باب الغصب، و باب الإقرار، و باب القضاء منها و أمعن النظر- لا يتأمل في أن ذكر الموارد لأجل تطبيق الكبرى الكلية عليها، أو لأجل الجواب عن القضايا الشخصية، و إلا فلا خصوصية لها، بل الحكم عام، أي مفاد تلك الأخبار نفوذ إقرار كل عاقل على نفسه في أي مورد كان، و يكون حكما كليا لإقرارات جميع العقلاء في جميع الموارد.[1]

ایشان می فرمایند از روایاتی که هرچند در باب های مختلف وارد شده اند، لکن متعدند می فهمیم که مورد موضوعیتی ندارد.

اما برای اثبات قاعده استدلالی هم به آیات شریفه شده:

آیه اول

آیه 81 سوره مبارکه آل عمران: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذٰلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ[2]

در این آیه شریفه خداوند متعال از پیامبران اقرار گرفته و آنها هم پذیرفته و اقرار کرده اند و به همین اقرار مواخذه خواهند شد.

جواب

این اقرار به معنای اقرار شرعی نیست. بلکه به معنای تعهد است. براین اساس معنای آیه اینگونه است که خداوند از پیامبران تعهد گرفت تا در مقابل حکمتی که به ایشان داده، دیگر پیامبران را یاری کنند و آنها نیز پذیرفتند.

نکته: چگونه باید پیامبری را که چند سال بعد به دنیا می آید یاری کرد؟ این نصرت، نصرت بوسیله امت است یعنی بر پیامبران لازم است تا به امت خود بگویند: اگر پیامبری با این خصوصیت آمد، او را یاری کنید. و ظاهر این بشارت هایی که از انبیاء نقل شده نسبت به مذهب تشیع است. چرا که ایشان فرموده اند: پیامبری می آید با ویژگی های مخصوصی که دوازده نور هم به همراه او هستند.

آیه دوم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ ( نساء – 135)[3]

ای کسانی که ایمان آورده اید عدالت را بر پا کنید و برای خدا شهادت به حق دهید، ولو بر علیه خودتان باشد.

جواب

این دلیل اخص از مدعا است. زیرا این آیه در مورد شهادت است و در شهادت هم عدالت شرط است و هم تعدد، یعنی دو شاهد نیاز است. ولی مدعای ما در باره هر کسی است چه عادل و چه فاسق.

آیه سوم:

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (توبه – 102)[4]

این آیه هم ربطی به بحث ما ندارد چون در مورد اعتراف به گناه در مقام توبه است.

بیان چند فرع بر قاعده

1- بحث دیگری، حد پذیرش اقرار است. فرموده اند: اقرار در حدی که به ضرر خود مُقر باشد پذیرفته می شود. مثلا اگر اقرار کند که من شوهر این زن هستم، نفقه و مهریه بر او واجب می شود. لکن با اقرار او بر زن واجب نمی شود که تمکین کند.

2-اگر اقرار به زبان انکار بود نیز اقرار محسوب می شود. یعنی شرط نیست که اقرار حتما ایجابی باشد.

3-اگر ابتدا اقرار کند که این خانه من مال زید است و بعد انکار کند، دیگر انکار وی پذیرفته نخواهد بود. اما اگر استثنا بیاورد، اشکالی ندارد. مثلا اگر مُقر ابتدا بگوید: زید از من دو درهم طلب دارد. سپس بگوید: بجز یک درهم، این استثناء از او پذیرفته می شود. زیرا حجیت کلام، بعد از اتمام آن است. یعنی تا کلامی تمام نشود، اعتبار ندارد.


[1] القواعد الفقهية، السيد البجنوردى، ج3، ص48.
[2] آل عمران/سوره3، آیه81.
[3] نساء/سوره4، آیه135.
[4] توبه/سوره9، آیه120.