درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

94/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بانکداری اسلامی / عقود بانکی / اجاره / شروط متعاقدین/ بررسی شرطیت بلوغ متعاقدین
در جلسه گذشته پیرامون علائم بلوغ مطالبی بیان شد و گفته شد که بلوغ امری تکوینی و تغییر و در جسم است که انسان را از حد صباوت خارج و به حد مرد یا زن بودن می رساند. در این تغییر طول قامت انسان افزایش یافته و استخوانها محکم می شوند. بر همین اساس است که در آیه شریفه تعبیر به «حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ »[1] آمده.
احتلام یکی از علائم این امر تکوینی است که با آن قطع به حصول بلوغ ایجاد می شود. از دیگر علائم انبات موی خشن بر عانه است؛ حیض و حمل نیز در زنان نیز علامت بلوغ هستند و با این دو تکالیف شرعی ثابت می گردند، چه این دو علامت سبق بلوغ و چه علامت خود بلوغ باشند.
قول به بلوغ در پانزده سالگی
از دیگر علائم سن است که مشهور در مردان اکمال پانزده سال و در زنان نه سال است.
مستند این حکم، روایاتی می باشند. از جمله این روایات حمران است «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ (او القندی) عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ: الْجَارِيَةُ إِذَا تَزَوَّجَتْ وَ دُخِلَ بِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ- ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا- وَ جَازَ أَمْرُهَا فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ- قَالَ وَ الْغُلَامُ لَا يَجُوزُ أَمْرُهُ فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ- وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْيُتْمِ حَتَّى يَبْلُغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً- أَوْ يَحْتَلِمَ أَوْ يُشْعِرَ أَوْ يُنْبِتَ قَبْلَ ذَلِكَ.»[2] در این روایت اعتبار بلوغ با رسیدن به سن نه سال برای زنان و پانزده سال برای مردان شده است.
حمران ابن اعین برادر زراره و یکی از چهار فرزند و بزرگترین فرزند اعین است. بعد از او زراره و بعد از او بکیر و در آخر عبدالملک بن اعین می باشند. همه فرزندان اعین از اجله ثقات هستند و زراره افقه اصحاب الائمه می باشد. لکن حمزه بن اعین که در سند روایت آمده توثیق نشده و عبد العزیز عبدی دارای تضعیف است و نجاشی او را کوفی و مرمی بالضعف دانسته است. اما اگر بجای عبدی، قندی باشد، مهمل بوده و ذکری از او در رجال نشده. بنا بر این روایت ضعیف خواهد بود.
روایت دوم روایت یزید یا برید کناسی است، این روایت بسیار طویل است و ما تنها شاهد محل بحث را می آوریم، که در آن امام علیه السلام بلوغ را به رسیدن سن به پانزده سالگی دانسته است «يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ الْغُلَامَ إِذَا زَوَّجَهُ أَبُوهُ- وَ لَمْ يُدْرِكْ كَانَ بِالْخِيَارِ إِذَا أَدْرَكَ وَ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً»[3]
نام برید در کتب رجال نیامده در مورد یزید کناسی نیز توثیقی ذکر نشده ولی اعلام گفته اند که او ابو خالد القماط است که دارای توثیق است و در این صورت یزد کناسی ثقه و روایت معتبر خواهد بود.
اکثر  اعلام اهل سنت غیر از مالک بن انس نیز قائل به بلوغ در سن پانزده سالگی شده اند. مالک می گوید: نصاب سنی برای بلوغ وجود ندارد و تنها با احتلام بلوغ ثابت می شود. اختلاف اهل سنت با امامیه در آن است که ایشان علاوه در مردان اعتقاد به علامیت پانزده سالگی برای بلوغ در زنان نیز دارند.
قولبه بلوغ در چهارده سالگی
اقوال دیگری نیز در سن بلوغ وجود دارد. ابن جنید قائل به کفایت اکمال چهارده سال شده، همین نظر را به مقدس اردبیلی نسبت داده اند و در مقام استدلال به روایت ابی حمزه ثمالی تمسک کرده اند.
«عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ فِي كَمْ تَجْرِي الْأَحْكَامُ عَلَى الصِّبْيَانِ- قَالَ فِي ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ»[4]
لکن رواتی که از ابی حمزه نقل روایت کرده اند ضعیفند و ضعف سندی این روایت روشن است.
علاوه بر ضعف سندی روایت مبتلا به ضعف دلالی نیز می باشد؛ زیرا تردید مناسب با بلوغی که موضوع تکالیف الزامی است نمی باشد. اگر اقل معتبر باشد، اکثر مدخلیتی در بلوغ نخواهد داشت و اگر اکثر میزان باشد، ذکر اقل مهمل خواهد بود.
بنا بر این می توان روایت بر استحباب تمرین صبیان حمل نمود. شاهد این حمل نیز، عدم ذکر بلوغ و ذکر کلمه صبیان در روایت می باشد. لذا بهتر است ولی، صبی خود را در سیزده و چهارده سالگی ملزم به اتیان نماز و روزه نمایند.
لذا کلام ابن جنید مستند به دلیل معتبری نمی باشد.
قول به بلوغ در سیزده سالگی
قول دیگر در بلوغ مردان، رسیدن به سن سیزده سالگی است. این قول منسوب به فیض کاشانی و فاضل سبزواری که این دو بزرگوار صاحب دو کتاب ذخیره و کفایه می باشند. استناد ایشان به روایت عمار ساباطی است.
«عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُلَامِ مَتَى تَجِبُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ- فَقَالَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً فإن احتلم قبل ذلك فقد وجبت عليه الصلاة، وجرى عليه القلم، والجارية مثل ذلك إن أتى لها ثلاث عشرة سنة، أو حاضت قبل ذلك، فقد وجبت عليها الصلاة، وجرى عليها القلم.»[5]
اشکال این روایت خلاف مشهور بودن از جهت مماثلت سن بلوغ در زنان و مردان است در حالی که مشهور قائل به تقدم زنان بر مردان با اختلاف زیاد می باشند.
دلیل دیگر ایشان صحیحه عبدالله بن سنان است
«عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ دَخَلَ فِي الْأَرْبَعَ عَشْرَةَ- وَجَبَ عَلَيْهِ مَا وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ- احْتَلَمَ أَمْ لَمْ يَحْتَلِمْ- وَ كُتِبَتْ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ- وَ كُتِبَتْ لَهُ الْحَسَنَاتُ- وَ جَازَ لَهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ إِلَّا أَنْ يَكُونَ ضَعِيفاً أَوْ سَفِيهاً.»[6]
تعارض روایات سیزده و پانزده سالگی
روایت صحیحه است و همه روات آن از اجلاء اصحابند. لذا بر قول اخیر دو روایت معتبره دلالت دارند. لکن اشکال این دو روایت اعراض مشهور و معارضه این دو روایت با طایفه اول یعنی روایات دال بر  اتمام پانزده سال که مورد عمل قرار گرفته و قول بر اساس آنها مشهور است، می باشد.
بعد از معارضه نیز اگر قائل به کاسر بودن اعراض و جابر بودن عمل اصحاب شویم، مطلب واضح است. اما در غیر این صورت همچون سید خویی باید قائل به معارضه و تساقط دو طائفه شویم و دراین صورت باید به عمومات فوقانی رجوع نمود. عموم عام نیز آیات قرآنی می باشند که با غایت دلالت بر مفهوم عدم حصول بلوغ بدون احتلام دارند. در روایت هم آمده که قلم تکلیف تا زمان احتلام از صبی بر داشته شده. بنا بر این تا زمانی که احتلام صورت نگرفته باشد در هیچ سنی حکم به بلوغ نمی شود. لذا ثمره این مطلب در جایی معلوم می شود که شخص محتلم نشده و به سیزده سالگی رسیده باشد، در این حال در بلوغ او شک می کنیم؛ زیرا قدر متیقن بلوغ در پانزده سالگی است که دو سال بیشتر می باشد. پس در صورت شک به عموم مفهوم «حتی یحتلم» مراجعه می کنیم. در صورت عدم احتلام نیز قدر متیقن یعنی همان پانزده سال که حد اعلای سن بلوغ است غایت خواهد بود.


[1] انعام/سوره6، آیه152.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 17، ص 360، ابواب عقد البیع و شروطه، باب14، شماره 22751، ح1،ط آل البیت.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 20، ص 278، ابواب عقد النکاح و اولیاء العقد، باب6، شماره 25626، ح1،ط آل البیت.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 19، ص 367، کتاب الوصایا، باب45، شماره 24775، ح3،ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 1، ص 45، ابواب مقدمه العبادات، باب4، شماره 82، ح12،ط آل البیت.
[6] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 17، ص 361، ابواب عقد البیع و شروطه، باب14، شماره 22753، 3،ط آل البیت.