درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

92/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موارد وجوب سجده سهو / موجبات سجده سهو و کیفیت و احکام آن /کتاب الصلاة

بررسی حکم وجوب سجده سهو در مطلق زیادی و نقیصه در نماز
بل لكلّ زيادة و نقيصة لم يذكرها في محلّ التدارك[1]
اگر در نماز زیادی بوجود آمد یا نقصی که از محل تدارک آن گذشته یعنی وارد رکن متاخر مثل رکوع شود، اتیان سجده سهو لازم می باشد. حسب فرض جزء منسی نباید رکن باشد که در این صورت نماز باطل خواهد بود اما اگر منسی جزء غیر رکنی باشد مشمول حدیث لاتعاد خواهد بود و نماز صحیح واقع خواهد شد.
اما کلام در وجوب سجده سهو بعد از نماز در صورت صحت نماز می باشد.
دلیل وجوب سجده سهو در این فرع، روایت«وبإسناده عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابنا، عن سفيان بن السمط عن أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) «قال: تسجد سجدتي السهو في كلّ زيادة تدخل عليك أو نقصان»[2]  میباشد .

اشکال در سند روایت و پاسخ به اشکالات
گفته شد دو اشکال سندی به این روایت شده 
اول: آنکه روایت مرسل است؛ زیرا ابن ابی عمیر از بعض اصحاب نقل روایت نموده و اسم آن بعض را ذکر ننموده. روایات مرسل دو گونه اند. یکی روایتی که کل آن مرسل است مثل آنجا که شیخ صدوق بگوید:«قال الامام الصادق» که در این صورت ما بین شیخ صدوق و اما صادق افراد زیادی بودند که شیخ صدوق آن ها را ذکر ننموده. اما در جایی که مثلا ابن ابی عمیر بگوید:«عن بعض اصحابنا عن فلان» مرسله البعض خواهد بود.
دوم: مجهول بودن سفیان بن سمط. مجهول آن است که در کتب رجالی متعرض اسم او شده اند و در مورد او گفته شده که وی مجهول است اما مهمل فردیست که نام او در کتب آمده لکن حکمی در مورد وی نشده حتی حکم مجهولیت. همچنین باید گفت: حال مهمل بهتر از مجهول است؛ چرا که اشاره به مجهولیت نحوی از تضعیف راویست.
از اشکال ارسال در روایت چنین پاسخ داده شده که مرسل در روایت ابن ابی عمیر است که مرسلات او مانند مسنداتش حجتند.

بحثی در اصحاب اجماع و مقدار حجیت ایشان
دلیل این مطلب کلام شیخ طوسی است در کتاب عده. ایشان فرموده: « فان كان ممن يعلم انه لا يرسل الا عن ثقة موثوق به فلا ترجح لخبر غيره على خبره، ولاجل ذلك سوت الطائفة بين ما يرويه محمد بن أبى عمير وصفوان بن يحيى، وأحمد بن محمد ابن أبى نصر وغيرهم من الثقات الذين عرفوا بأنهم لا يروون ولا يرسلون الا عمن  يوثق به وبين ما اسنده غيرهم، ولذلك عملوا بمراسيلهم إذا انفردوا عن رواية غيرهم»[3] بنا بر این کلام، شیخ، ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی و احمد بن محمد بن ابی نصر را به مشایخ ثقات ملقب نموده اند که غیر از اصحاب اجماع می باشند که هجده نفرند. شش نفر از متقدمین و شش نفر از متوسطین و شش نفر از متاخرین می باشند. شش نفر اول از اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام می باشند. شش نفر دوم اصحاب امام صادق و کاظم و بعض اصحاب امام رضا علیهم السلام می باشند. شش نفر متاخر نیز اصحاب کاظم و امام رضا و امام جواد واحتمالا امام هادی علیهم السلام می باشند. که اسماء این هجده نفر را سید بحر العلوم در شعری بیان نموده است.
قد اجمع الكل على تصحيح ما****  يصح عن جماعة فليعلما
و هــم أولـو نـجابة و رفعة**** أربعة، و خمسة و تسعة
فالستة الاولى من الأمجاد****   أربعة منهم من الأوتاد
زرارة كذا بريد قد اتى**** ثم محمد و ليث يا فتى
كذا فضيل بعده معروف **** ثم محمد و ليث يا فتى
و الستة الوسطى أولو الفضائل****  رتبتهم ادنى من الأوائل
جميل الجميل مع ابان****   و العبدلان ثم حمادان
و الستة الأخرى هم صفوان **** و يونس عليهما الرضوان
ثم بن محبوب كذا محمد****  كذاك عبد اللّٰه ثم احمد
و ما ذكرناه الا صح عندنا   ****و شذ قول من به خالفنا
این هجده نفر را اصحاب اجماع نامیده اند. منشاء این نامگذاری عبارت رجال کشی است که فرموده: «أَجْمَعَتِ الْعِصَابَةُ عَلَى تَصْحِيحِ مَا يَصِحُّ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ تَصْدِيقِهِمْ لِمَا يَقُولُونَ، وَ أَقَرُّوا لَهُمْ بِالْفِقْهِ»[4].بنا بر این ما با دو اصطلاح مواجه هستیم. اول مشایخ ثقات که از عبارت شیخ طوسی در کتاب عده بدست آمد و دوم اصحاب اجماع بود که از عبارت کشی به آن رسیدیم.
مشهور به اعتبار شهادت شیخ می گویند که ابن ابی عمیر بجز از ثقه، نه مرسله می آورد و نه روایت می کند. لکن سیدنا الاستاد این کلام را نمی پذیرد. همچنین مشهور کلام کشی را چنین تفسیر می کنند که اصحاب ما اجماع دارند به اینکه هرچه که راویانی سابق بر اصحاب اجماع در سند روایت مذکور باشند، ثقه هستند و روایت آن ها صحیح است، بنا بر این هر روایتی که بین اصحاب اجماع و امام معصوم راویانی داشته باشد صحیح خواهد بود. لذا هر روایتی که نزد اصحاب اجماع صحیح باشد محکوم به صحت و صدور از امام معصوم خواهد بود. مثلا اگر شیخ یا صدوق از رواتی که ثقه هستند از ابن ابی عمیر نقل یا امثال وی، روایتی نقل کرده باشد، به بعد از آن یعنی بین امام معصوم و اصحاب اجماع نگاه نمی شود و حکم به صدور از امام می شود.

اشکالات مرحوم خویی به کلام شیخ طوسی
به نظر مرحوم خویی این حرفی غیر معقول است و مراد کشی این معنا نبوده. بلکه مقصود او این بوده که این افراد، از لحاظ شان و منزله انسانهای بزرگی بوده اند. اما اگر این افراد از شخص ضعیفی نقل روایت کرده باشند، نمی توانیم حکم به صدور روایت از امام معصوم کنیم. لذا باید بررسی کنیم که این افراد از چه کسی نقل روایت کرده اند، تا در صورتی که از ضعاف و مجهولین در سند باشد حکم به عدم حجیت روایت نماییم. بنا بر این در تفسیر عبارت کشی اختلاف وجود دارد.
لذا محقق خویی و به تبع ایشان شیخ محمد تقی شوشتری در قاموس رجال برای هیچیک از دو عبارت قائل به اعتبار نیستند. مرحوم سیدنا الاستاد می فرماید[5]: این عبارت شیخ اجتهاد ایشان است که از عبارت کشی استنباط نموده. لذا هر دو عبارت شیخ و کشی یکی هستند و شیخ کلام خود را از کلمات رجال کشی استنباط نموده. شاهد این مطلب این است که شیخ از کلمه «اضرابهم» استفاده نمود که احتمالا مقصودش عبارت کشی و مراد از اضراب سایر افراد بوده است. لذا بجز اصطلاح اصحاب اجماع چیز دیگری باقی نمی ماند.
همچنین اشکال دیگری که سید خویی به کلام شیخ وارد می کنند این است که خود شیخ نیز بر این کلام خود باقی نمانده است و از این مبنای خود عدول نموده. زیرا ایشان در بعضی از موارد به روایت ابن ابی عمیر اشکال نموده و در اشکال به مرسله ابن ابی عمیر فرموده: «فاول ما فيه انه مرسل وما هذا سبيله لا يعترض به على الاخبار المسندة»[6]- [7]یعنی اولین اشکال روایت این است که مرسل می باشد و بنا بر این روایت را نپذیرفته و آن را رد نموده.
اگر اشکال شود که ممکن این اشکال به روایت، قبل از تاسیس قاعده و مبنا بوده باشد؛ در جواب می گوییم: لکن در آن زمان که صنعت چاپ نبوده و نسخ کتب به صورت دستی بود و انتشار آن به صورتی نبود که امکان تصحیح وجود نداشته باشد، کتب ایشان در اختیار او بود و این امکان برای جناب شیخ بود که بعد از تاسیس قاعده کتب خود را تصحیح نمایند لکن چنین ننموده اند.
نکته دیگری که سیدنا الاستاد به مبنای شیخ وارد نموده این است که ابن ابی عمیر که شیخ فرموده:«لایروی الا عن ثقه» روایاتی دارد که خود شیخ راویان آن را تضعیف نموده است. مثل علی بن ابی حمزه البطائنی و حسین بن احمد منقلی و علی بن حدید و یونس بن ظبیان که شیخ این افراد را تضعیف نموده در حالی که ابن ابی عمیر از آن ها نقل روایت کرده است.
ان شاء الله در جلسه آینده به ادامه مطلب خواهیم پرداخت.


[1]  العروه الوثقی، السید محمد کاظم الطباطبایی الیزدی، ج3، ص 297، ط مؤسسة النشر الاسلامي.
[2]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج8، ص 251، باب 32، أبواب الخلل الواقع فی الصلاة، ح 3، حدیث 8196، ط آل البیت.
[3]  عده الاصول، الشیخ الطوسی، ج1، ص154.
[4]  اختيار معرفة الرجال‌، ابوعمرو الكشي، ص 375.
[5]  المستند فی شرح العروه الوثقی، السید ابو القاسم الخویی، ج8،ص362.
[6]  تهذیب الاحکام، الشیخ الطوسی، ج 8، ص 257.
[7]  الاستبصار، الشيخ الطوسي، ج4، ص 27.