درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جمع بندی نهایی پیرامون دلالت صحیحه ی ابن بزیع بر وطن شرعی / فَصل فی قَواطع السَّفر / کتاب الصّلاه
 مروری اجمالی بر مباحث مطرح شده در جلسه گذشته پیرامون وطن شرعی:
 بحث ما در جلسهﻯ گذشته پیرامون وطن شرعی بود. وطن شرعی، اصطلاح خاصی در مقابل وطن عرفی و به معنای این است که انسان در محلی منزلی داشته باشد و در آن منزل، شش ماه سکونت کرده و سپس از آنجا اعراض کرده باشد. در این صورت تا زمانی که این خانه در ملک او باقی است، نمازش در آن محل، تمام است. البته به مشهور نسبت داده شده که آنها شرط دیگری در وطن شرعی اضافه کرده و فرموده اند سکونت شش ماهه در آن منزل باید به قصد وطنیت باشد. اما معلوم نیست این نسبت، صحیح است یا نه.
 دلیل وطن شرعی که روایت محمد بن اسماعیل بن بزیع است را در جلسه گذشته مطرح کردیم و گفتیم محقق همدانی(ره) و جمعی از اعلام، در این دلیل، مناقشه کرده و فرموده اند این روایت، ناظر به یکی از مصادیق وطن عرفی است. محقق خوئی(ره) مناقشات این افراد را رد کرده و دلالت این روایت بر وطن شرعی را تأیید کرده اند. به نظر ما ایرادات منکرین وطن شرعی، ایرادات صحیح و به موردی هستند. لذا می خواهیم مجدداً متن روایت را بیان و ظهور آن را مورد بررسی قرار دهیم.
 بررسی نهایی متن صحیحهﻯ ابن بزیع:
 این روایت را محمد بن اسماعیل بن بزیع از ابا الحسن علیه السلام که منصرف به امام رضا(ع) است نقل می کند (چون ابن بزیع از خواص اصحاب امام رضا(ع) بوده است) «قالَ: سَألتُه عَن الرَّجُل یُقَصِّر فِی ضَیعَتِه؟» ایشان می گوید سؤال کردم که آیا انسان باید در زمین زراعی خود، نمازش را شکسته بخواند یا تمام؟ «فَقالَ: لابأسَ ما لَم یَنوِ مُقامَ عَشَرَهَ أیّام». حضرت فرمودند تا زمانی که قصد عشره ندارد، باید نمازش را شکسته بخواند و در صورت قصد عشره، نمازش تمام می شود. «إلّا أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه» خود حضرت استثنایی مطرح کرده و فرمودند مگر کسی که منزلی داشته باشد و آن منزل را وطن خود قرار داده باشد، که در این صورت نمازش در آن محل، تمام است. پس از این بیان، حضرت ساکت شدند. در حالی که اگر طبق فرمایش فقها، حضرت در مقام جعل اصطلاح مخصوصی مثل وطن شرعی بودند، خود ایشان باید ابتدا به ساکن، آن را شرح دهند. چون مردم علم غیب ندارند. لذا بعید به نظر می رسد حضرت با بیان عبارت «یَستَوطِنُه»، اصطلاح جدیدی را بیان کرده و در عین حال شرح آن را ذکر نکرده باشند. لذا از آنجا که متبادر و منصرف از الفاظ، همیشه معنای عرفی آنها است، این کلام نیز ظهور در معنای عرفی پیدا می کند که برای همه قابل فهم است و نیاز به شرح ندارد. چراکه اگر مراد ایشان، اصطلاح جدیدی باشد که هنوز هیچکدام از ائمه(ع) شرح آن را بیان نکرده اند، امکان ندارد ایشان یک کلمه از آن را بگوید و سپس ساکت شود. چنین چیزی عقلاً محل اشکال است. چون اگر ابن بزیع سؤال نمی کرد، این مطلب مشتبه و منصرف به مفهوم عرفی آن که متفاوت با اصطلاح جدید است می شد.
 اگر از این اشکال بگذریم و بگوئیم مراد حضرت از بیان این کلمه، اصطلاح جدیدی است لکن حضرت سکوت کرده و ابن بزیع از ایشان می پرسد «فَقُلتُ: ما الإستِیطان؟» سپس حضرت می فرماید «فَقالَ: أن یَکُونَ فِیها مَنزِلٌ یُقِیمُ فِیه سِتَّهَ أشهُر» در جایی که بحث، پیرامون تمام یا شکسته خواندن نماز آن شخص است، حضرت با صیغهﻯ مضارع می فرمایند اگر در این ضیعه، منزلی دارد که شش ماه در آن اقامت می کند، نمازش تمام است؛ حال آنکه باید گفته شود در صورتی که آن شخص منزلی دارد که در گذشته شش ماه در آن اقامت کرده است، نمازش تمام است. چون زمانی که انسان می خواهد نمازش را در آن محل به صورت تمام بخواند، باید بعد از زمانی باشد که شش ماه در آن محل، سکونت کرده است و در صورتی که بخواهد بعداً به مدت شش ماه در آن منزل سکونت کند، قطعا نمازش تمام نیست. همچنین همان زمانی که شش ماه را می گذراند، باز هم نمازش تمام نیست بلکه فقط در صورتی که اقامت شش ماه در گذشته باشد و بتوان گفت «أقامَ فِیه سِتَّهَ أشهُر» نمازش تمام است. پس عبارت حضرت که می فرماید «یُقِیمُ فِیه سِتَّهَ أشهُر»، مربوط به حال یا استقبال است و معنی آن، اقامت در آن منزل، در حال حاضر یا در آینده می باشد که منطبق با فتوای مشهور نمی باشد. هر چند محقق خوئی(ره) برای جواب از این اشکال، تکلفاتی مطرح کرده اند، لکن به نظر ما این اشکال، به هیچ صورتی مرتفع نمی شود.
 بررسی استعمال صفت وطنیت برای منزل در صحیحهﻯ ابن بزیع:
 از جمله اشکالاتی که محقق خوئی(ره) بیان کرده اند و لازم است جواب آن را بدهیم، این است که وطن عرفی، صفتی برای شهر یا بلد یا مدینه است نه برای منزل. یعنی گفته نمی شود در خانه، تَوطن کرده ایم بلکه گفته می شود این شهر، وطن ما است. حال آنکه حضرت در این روایت می فرمایند «إلّا أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه». یعنی آن شخص منزلی داشته باشد که درآن، استیطان کرده و آن را وطن خود قرار داده باشد.
 جواب اشکال محقق خوئی(ره) این است که مطلب ایشان، در شهر یا روستا صدق می کند و می توان گفت وطنیت، صفت شهر است نه صفت خانه. مثلاً در یک شهر مثل اهواز، انسان نمی گوید خانه ام وطنم است بلکه می گوید شهر اهواز وطنم است. اما این مطلب در مورد ضیعه صادق نیست. چون ضیعه یک منطقه بیابانی است و اینگونه نیست که کسی بگوید این بیابان وطن من است. لذا این بیان حضرت ناظر به این مطلب است که آن شخص، در زمین زراعتی اش، برای سکونت و سرزدن به زراعتش، کلبه ای برای خودش درست کرده است؛ وگرنه نسبت به بیابان، کسی صفت وطنیت را اطلاق نمی کند. چرا که در بیابان چیزی وجود ندارد تا کسی بخواهد بگوید اینجا وطن من است. لذا قهراً صفت وطنیت در چنین مکانی، منحصر به همان خانه ای می شود که انسان در آن سکونت دارد. بنابراین نمی توان زمین زراعتی را به شهر یا روستا قیاس کرد. همچنین کلمهﻯ «یَستَوطِنُه» از مادهﻯ «وَطَن» به معنای أقامَ می باشد. پس معنای لغوی آن نیز منافاتی با اقامهﻯ در منزل ندارد. لذا از این جهت مشکلی متوجه نمی شود. نتیجه اینکه این روایت قابل صدق بر فتوای مشهور نیست.
 بررسی مضارع بودن فعل «یُقیمُ» در صحیحهﻯ ابن بزیع:
 اگر مراد از روایت، فتوای مشهور باشد، باید از فعل ماضی استفاده می شد؛ در حالی که در این روایت، فعل مضارع آمده است. توجیه محقق خوئی(ره) نیز مبنی بر اینکه ولو اقامهﻯ ستَّه أشهر، نسبت به زمان حال، ماضی است، لکن نسبت به زمان تملک، مضارع است، صحیح نمی باشد و چنین معنایی با صدر و ذیل روایت تناسب ندارد. چون در اینجا اسمی از تملک برده نشده بلکه حضرت با صیغهﻯ مضارع فرموده اند «إلّا أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه».
 همچنین اگر ما فرضاً قائل به وطن شرعی باشیم و بخواهیم به زبان فارسی جواب سؤال کسی که از تمام یا شکسته بودن نماز در زمین زراعتی می پرسد را بدهیم، با صیغهﻯ ماضی جواب داده و می گوییم نماز شما در این زمین زراعتی شکسته است مگر اینکه خانه ای داشته باشید که در گذشته، به مدت شش ماه در آن سکونت کرده باشید. لذا پس از بررسی روایت، به این نتیجه می رسیم که فعل مضارع، هیچگونه تناسبی با معنای وطن شرعی ندارد بلکه به معنای اقامهﻯ در زمان حال یا آینده است که هیچکدام منطبق بر وطن شرعی نمی شوند لکن بر وطن عرفی منطبق می شوند.
 بررسی علت تعجب و سؤال سائل پس از بیان حضرت، در صحیحهﻯ ابن بزیع:
 اشکال دیگری که محقق خوئی(ره) مطرح کرده اند این است که اگر مراد حضرت، وطن عرفی باشد، لزومی ندارد ابن بزیع تعجب کرده و از معنای استیطان سؤال کند. چون معنای وطن عرفی، ظاهر است و احتیاجی به سؤال ندارد.
 جواب این اشکال این است که جواب حضرت در این روایت، از لحاظ معنای عرفی، ضد سؤال اولیهﻯ ابن بزیع است. به عبارت دیگر منشأ تعجب و سؤال بعدی ابن بزیع این است که او در سؤال خود، از حکم نماز در زمین زراعتی که انسان به آن سر می زند و در آن سکونت ندارد می پرسد لکن حضرت می فرمایند نماز او شکسته است مگر اینکه در آن زمین منزلی داشته باشد که وطنش باشد و در آن سکونت داشته باشد. حال آنکه اگر انسان در محلی خانه ای داشته باشد که در آن ساکن باشد، صدق نمی کند که از راه دور آمده و به آن محل، سر زده است. لذا از این جهت که این دو معنا، با همدیگر منافات دارند، ابن بزیع تعجب کرده و می پرسد «ما الإستِیطان؟». یعنی وقتی کسی از راه دور می آید و می خواهد به این زمین سر بزند، اینکه خانه ای در اینجا داشته باشد که وطنش است، به چه معنی می باشد؟
 حضرت در جواب از این سؤال، می خواهد منافات این دو معنا را از بین ببرد و تعجب سائل را پاسخ دهد؛ لذا می فرمایند درست است که آن شخص الان در این خانه سکونت ندارد و فقط برای سر زدن به اینجا آمده است، اما در این خانه، رفت و آمد دارد و در آینده گاهی می آید و به مدت شش ماه در اینجا می ماند. یعنی برنامه اش این است که به این محل که خانه ای در آن دارد، سر بزند و شش ماه، شش ماه در آن خانه سکونت کند نه اینکه در گذشته، شش ماه در آن خانه سکونت داشته است. لذا این محل، وطن عرفی دوم او می شود که علاوه بر وطن اصلی، گاهی اوقات به آنجا رفته و شش ماه در آنجا می ماند.
 با توجه به این روایت معلوم می شود لازم نیست انسان، کل سال را دو قسمت کرده و نصف آن در یک وطن و نصف دیگر آن، در وطن دومش سکونت داشته باشد بلکه اگر یک سال در وطن اول باشد و فقط شش ماه در وطن دوم سکونت داشته باشد، کافی است لکن این روال باید مرتباً ادامه داشته باشد ولو سالی یک بار یا دو سالی یک بار به آنجا برود و شش ماه بماند (البته نباید فاصلهﻯ دو اقامت زیاد باشد)، چون کلمه «یُقیمُ» به معنای استمرار است و معنای روایت این است که مرتب اتفاق می افتد که آن شخص به این منزل می آید و شش ماه، شش ماه در اینجا می ماند و در این صورت است که این محل، وطن دوم او به حساب می آید و از مصادیق وطن عرفی می باشد و به چنین شخصی، ذو وطنین گفته می شود. البته کسی که برای سر زدن به زمین زراعتی، به محل دیگری غیر از وطن اصلی اش می رود، معمولاً به مدت شش ماه مستمر در آنجا نمی ماند بلکه چند روز در آنجا می ماند و زراعتش را سرکشی می کند و برمی گردد. لذا این صورت، صورت نادری است که حضرت، پس از بیان شکسته بودن نماز در ضیعه، به عنوان قاعدهﻯ کلیه آن را به صورت استثنا مطرح کرده و فرموده اند اگر اتفاقاً در آن ضیعه، خانه ای داشته باشد که گاهی به آنجا می رود و شش ماه در آنجا می ماند، نمازش تمام است و آنجا وطن دوم او به حساب می آید ولو در این مرتبه ای که برای سرزدن به ضیعه رفته است، چند روز بیشتر نماند؛ لکن از این جهت که اقامهﻯ شش ماه، در آینده نیز هر چند مدت یکبار تکرار می شود، هر گاه به این محل می آید، نمازش تمام است.
 بررسی قید اقامهﻯ ستّه أشهر در صحیحهﻯ ابن بزیع:
 اشکال دیگری که محقق خوئی(ره) بیان کرده اند، این است که اگر مراد از این روایت، وطن عرفی باشد، مقید کردن اقامت، به مدت شش ماه بی معنی است. چرا که در وطن عرفی، اقامت شش ماه موضوعیتی ندارد بلکه صدق عرفی وطنیت لازم است.
 جواب این اشکال عبارت است از اینکه امام(علیه السلام) در این روایت، نفرموده اند شش ماه از یک سال، باید در آن منزل سکونت داشته باشد بلکه فرموده اند «یُقِیمُ فِیه سِتَّهَ أشهُر». یعنی اتفاق می افتد که انسان، شش ماه در این منزل ساکن می شود. البته این سکونت شش ماهه، باید هر چند وقت یک بار تکرار شود. لذا اگر اقامت در آن منزل، مقید به مدت شش ماه از یک سال می شد، اشکال محقق خوئی(ره) وارد بود. چرا که ممکن است شخصی، سه وطن عرفی داشته باشد که در هر کدام، چهار ماه از سال اقامت داشته باشد.
 *****
 [2303] مسأله 2: قَد عَرَفتَ عَدَمَ ثُبُوتِ الوَطَنِ الشَّرعی وَ أنَّه مُنحَصِرٌ فِی العُرفِی فَنَقُول: یُمکِن تَعَدُّدُ الوَطَن العُرفی بِأن یَکُونَ لَه مَنزِلان فِی بَلدَتین أو قَریَتَین مِن قَصدِه السُّکنی فِیهِما أبَداً فِی کُلٍّ مِنهُما مِقداراً مِن السَّنَه بِأن یَکونَ لَه زَوجَتان مَثَلاً کُلُّ واحِدَهٍ فِی بَلدَهٍ یَکُونُ عِندَ کُلِّ واحِدَهٍ سِتَّهَ أشهُر أو بِلإختِلاف، بَل یُمکِن الثَّلاثَه أیضاً، بَل لایَبعُد الأزیَد أیضاً.
 بیان مصادیق و میزان در وطن عرفی:
 از آنجا که مرحوم سید(ره) جزء منکرین وطن شرعی است می فرمایند امکان تعدد وطن عرفی وجود دارد. بدین صورت که انسان، در دو شهر یا روستا، دو منزل داشته باشد که در هر کدام، شش ماه از سال را سکونت داشته باشد یا اینکه سه منزل در سه شهر داشته باشد که در هر کدام، چهار ماه از سال را سکونت داشته باشد و این روال را هر سال ادامه دهد. ایشان می فرمایند بعید نیست که بیشتر از سه وطن عرفی داشتن نیز صحیح باشد. لکن بیشتر از سه وطن داشتن، خلاف مشهور است و بسیاری از اعلام، نسبت به صدق عرفی آن، اشکال کرده اند. البته اکثر علما، سه وطن داشتن در طول یک سال را، به طوری که در هر کدام، چهار ماه از سال را اقامت داشته باشد، اجازه داده اند.
 همچنین اگر کسی دو وطن داشته باشد و مقید باشد هر سال، چهار ماه در یک وطن و هشت ماه در وطن دیگر بماند، باز هم صحیح است و صدق عرفی شامل آن می شود. لذا قید اقامهﻯ ستّه أشهر که امام(علیه السلام) در صحیحهﻯ ابن بزیع بیان کردند، ناظر به وطن عرفی است لکن در مقیاس یک سال نمی باشد بلکه به معنای این است که انسان، گاهی از اوقات به آن منزل می رود و شش ماه می ماند و این اقامت شش ماهه باید هر چند وقت یک بار تکرار شود تا آن محل، وطن عرفی به حساب بیاید. این مطلب واضح و روشن است و نیاز به بحث ندارد. چرا که میزان در این مسأله، صدق عرفی است. از طرفی عنوان وطن نیز در روایات نیامده است. بنابراین عنوان وطن موضوعیتی ندارد بلکه موضوع نماز قصر، مسافر بودن که به معنای خارج از وطن بودن است می باشد و موضوع نماز تمام، مسافر نبودن که به معنای در وطن بودن است، می باشد. لذا به مناسبت این مطلب، وارد بحث وطن شدیم نه اینکه خود عنوان وطن، موضوعیتی داشته باشد.
  والسلام