درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: برگشتن به سمت وطن، پس از گذشتن از حدّ ترخص / فَصل فی صَلاه المسافر / کتاب الصّلاه
 [2299] مسأله 68: إذا اعتَقَدَ الوُصُول إلی الحَدِّ فَصَلّی قَصراً ثُمَّ بِانَ أنَّه لَم یَصِل إلَیه وَجَبَت الإعادَه أو القَضاء تَماماً وَ کَذا فِی العودِ إذا صَلّی تَماماً بِاعتِقادِ الوُصُول فَبانَ عَدَمُه وَجَبَت الإعادَه أو القَضاء قَصراً، وَ فِی عَکسِ الصُّورَتَین بِأن إعتَقَدَ عَدَمَ الوُصُول فَبانَ الخِلاف یَنعَکِسُ الحُکم فَیَجِبُ الإعادَه قَصراً فِی الاُولی وَ تَماماً فِی الثَّانِیَه.
 بررسی حکم اعادهﻯ نمازی که با اعتقاد خلاف به حدّ ترخص خوانده شده است:
  پس از آغاز سفر از وطن، اگر انسان فکر کند به حدّ ترخص رسیده و نمازش را شکسته بخواند و بعداً معلوم شود آن محل، حدّ ترخص نبوده است، واجب است نمازش را در وقت، به صورت تمام اعاده و اگر وقت گذشته باشد، به صورت تمام قضا کند.
 به نظر ما اطلاق کلام مرحوم سید(ره) صحیح نمی باشد و لازم است قیدی به آن اضافه شود. توضیح اینکه درست است آن شخص قبل از حدّ ترخص، برخلاف وظیفهﻯ واقعی خودش، نمازش را شکسته خوانده است و آن نماز شکسته باطل است لکن الان که برای او کشف خلاف شده است و فهمیده است که نباید نمازش را شکسته می خوانده، اگر از حدّ ترخص گذشته باشد و وقت باقی باشد، باید نمازش را به صورت شکسته اعاده کند نه تمام.
 همچنین در مراجعت از سفر، وقتی انسان به نقطه ای می رسد و فکر می کند از حدّ ترخص عبور کرده و نماز را تمام می خواند و بعداً معلوم می شود آن محل، قبل از حدّ ترخص بوده است، مرحوم سید(ره) می فرمایند باید آن نماز را به صورت شکسته اعاده کند. حال آنکه اگر کشف خلاف در وطنش و بعد از حدّ ترخص اتفاق افتاده باشد و وقت باقی باشد، باید نمازش را به صورت تمام بخواند.
 پس در اینجا باید بگوئیم نمازی که قبلاً خوانده شده، قطعاً باطل است و نمی توان به آن اکتفا کرد اما اینکه بعداً آن نماز را به چه صورتی باید اعاده یا قضا کرد، بستگی به موردش دارد. یعنی اگر در مسیر رفت، آن شخص در همان محل مانده است و در همان جا کشف خلاف شده و معلوم شده هنوز به حدّ ترخص نرسیده است و وقت هم باقی است، باید نمازش را به صورت تمام اعاده کند ولی اگر از حدّ ترخص عبور کرده و سپس برایش کشف خلاف شده است، باید وظیفهﻯ فعلی اش را رعایت کند و نمازش را به صورت شکسته اعاده کند. همچنین اگر وقت گذشته و باید قضای آن نماز را بخواند، در صورتی که آخر وقت در همان محل بوده، باید نمازش را به صورت تمام قضا کند ولی اگر آخر وقت، بعد از حدّ ترخص بوده است، باید نمازش را به صورت شکسته قضا کند. چون قضای نماز، تابع آخر وقت است.
 بنابراین به نظر ما اطلاق عبارت مرحوم سید(ره) در این مسأله که نسبت به مسیر رفت، مطلقاً می گوید باید نماز به صورت تمام اعاده شود، صحیح نمی باشد و نیاز به تقیید و توضیح دارد. همچنین اطلاق کلام ایشان نسبت به مسیر برگشت که مطلقاً می گوید باید نماز به صورت شکسته اعاده شود، صحیح نمی باشد. بلکه این حکم نسبت به مسیر برگشت، درصورتی صحیح است که آن شخص در همان جا مانده و هنوز وقت باقی است یا اینکه هنگام آخر وقت، در آن محل بوده است. اما درصورتی که از آن محل حرکت کرده و به شهر خودش رسیده و هنوز وقت باقی است یا اینکه آخر وقت، در وطن خودش بوده است، باید نمازش را به صورت تمام، اعاده یا قضا کند.
 همچنین در صورتی که انسان، عکس حالت قبل، در مسیر رفت و هنگام خروج از شهر، در مکانی که فکر می کند هنوز به حدّ ترخص نرسیده است، نمازش را تمام بخواند و بعداً معلوم شود که آن مکان، بعد از حدّ ترخص بوده و وظیفهﻯ او نماز قصر بوده است، بازهم نمازش باطل است و باید آن نماز را به حسب وظیفهﻯ فعلی اش اعاده کند. مسیر برگشت نیز به همین صورت است.
 علت باطل بودن نماز سابق در حالت های مختلف، عدم اتیان مأمورٌ به می باشد. مثلاً در حالت اول در مسیر رفت که وظیفهﻯ آن شخص، نماز تمام بوده است، او نمازش را به صورت شکسته خوانده است و در مسیر برگشت که وظیفه اش نماز شکسته بوده، نمازش را به صورت تمام خوانده است. پس وجه بطلان نماز سابق آن شخص، واضح است لکن کلام در این است که بعداً چگونه باید آن نماز را اعاده یا قضا کند و در این بحث است که ما نسبت به اطلاق کلام مرحوم سید(ره) مناقشه کردیم و گفتیم عبارت ایشان نارسا است.
 *****
 [2300] مسأله 69: إذا سافَرَ مِن وَطَنِه وَ جازَ عَن حَدِّ التَّرَخُّص ثُمَّ فِی أثناءِ الطَّرِیق وَصَلَ إلی ما دُونَه إمّا لِاعوِجاجِ الطَّرِیق أو لِأمرٍ آخَر کَما إذا رَجَعَ لِقَضاءِ حاجَهٍ أو نَحوِ ذلِک فَما دامَ هُناک یَجِبُ عَلَیه التَّمام، وَ إذا جازَ عَنهُ بَعدَ ذلِک وَجَبَ عَلَیهِ القَصر إذا کانَ الباقی مَسافَه...
 برگشتن به سمت وطن، پس از گذشتن از حدّ ترخص:
 این مسأله در مورد کسی است که از شهر به هدف رفتن به مقصدی خارج می شود و از حدّ ترخص عبور می کند لکن به جهت اعوجاج داشتن جاده، دوباره به مکانی می رسد که فاصلهﻯ آن تا شهر، کمتر از حدّ ترخص است. همچنین ممکن است خود آن شخص پس از عبور از حدّ ترخص، به دلیل قضاء حاجت یا دلیل دیگری، به مکانی که قبل از حدّ ترخص است برگردد. در این صورت اگر آن شخص بخواهد نماز بخواند، باید وظیفهﻯ فعلی اش را رعایت کند. یعنی از آنجا که فاصلهﻯ این مکان، کمتر از حدّ ترخص است، باید نمازش را تمام بخواند.
 مرحوم سید(ره) در ادامه می فرمایند بعد از اینکه آن شخص دوباره از این مکان به سمت مقصد خودش حرکت می کند، شکسته بودن نماز او بعد از گذشتن از حدّ ترخص، تابع این است که فاصلهﻯ این مکان تا مقصد، به اندازهﻯ مسافت شرعی باشد. یعنی مسافت شرعی، از شهرش محاسبه نمی شود بلکه آن مسافت، ساقط شده و الان مسافت، باید از مکانی که حرکت دوم آغاز می شود، محاسبه شود.
 به نظر ما از آنجا که مبدأ محاسبهﻯ مسافت، سور البلد یا آخرین خانه های شهر است نه حدّ ترخص، کمتر از حدّ ترخص رفتن یا بیشتر از حدّ ترخص رفتن، تأثیری در محاسبهﻯ مسافت ندارد. لذا در ما نحن فیه که آن شخص به دلیل اعوجاج جاده، مسافتی را طی کرده و از سور البلد خارج شده، دلیلی برای محاسبه نکردن مسافت قبلی وجود ندارد. حال آنکه همیشه مبدأ احتساب مسافت، سور البلد و آخر شهر می باشد و فرض این است که این رفت و آمد، در بیابان اتفاق افتاده و ربطی به شهر نداشته است. بنابراین در صورتی که این رفت و برگشت، به دلیل اعوجاج جاده باشد، تمام مسافتی که آن شخص در بیابان طی کرده و برگشته است، در محاسبهﻯ مسافت شرعی تا مقصد، باید مورد احتساب قرار گیرد، چه داخل در حدّ ترخص باشد، چه خارج از حدّ ترخص. یعنی مبدأ محاسبهﻯ مسافت، سور البلد و زمان خارج شدن از شهر می باشد. چون عرفاً اعوجاج جاده جزء سفر به حساب می آید و هر مقدار که جاده اعوجاج داشته باشد، در مسافت شرعی محاسبه می شود و کسی نمی گوید مسافت هوایی مستقیم بین دو شهر ملاک است بلکه هر مقدار جاده پیچ داشته باشد، جزء مسافت می باشد. لذا میزان، جاده است. چون عنوان سفر، در طی کردن جاده صدق می کند مگر اینکه کسی با هواپیما به صورت مستقیم به سفر برود.
 اما در صورتی که جاده، اعوجاج نداشته باشد بلکه خود آن شخص، پس از گذشتن از حدّ ترخص، به دلیل دیگری مثل قضاء حاجت، برگردد، مقدار مسافتی که به طرف شهر برمی گردد، جزء مسافت به حساب نمی آید. چراکه معنای سفر، إبتِعاد عَن البَلَد إلی المَقصَد می باشد که شامل آن مقدار مسافتی که به طرف شهر برمی گردد نمی شود. چون آن شخص در این مسیر، به سمت مقصد حرکت نمی کند بلکه ضد مقصد حرکت می کند. لکن مقدار مسافت اولیه تا قبل از اینکه تصمیم به برگشت بگیرد، محاسبه می شود. مثلاً اگر بعد از طی کردن یک فرسخ، تصمیم بگیرد نیم فرسخ برگردد، آن یک فرسخی که در ابتدا طی کرده است، محاسبه می شود. چون آن مسافت را به قصد سفر طی کرده و إبتِعاد عَن البَلَد بر آن صادق است. اما نیم فرسخی که به سمت شهر برگشته است، محاسبه نمی شود. البته وقتی دوباره این مسافت نیم فرسخی را برمی گردد و به سمت مقصد می رود، می توان این نیم فرسخ دوم را جزء مسافت محاسبه کرد. چون إبتِعاد عَن البَلَد بر آن صادق است ولی اگر احتیاطاً این مقدار هم محاسبه نشود و فقط همان یک فرسخ اولیه مورد محاسبه قرار گیرد، صحیح است. خلاصه اینکه احتساب نیم فرسخ دوم، خالی از اشکال نیست و باید نسبت به این مقدار جمع کرد.
 *****
 ...وَ أمّا إذا سافَرَ مِن مَحَلِّ الإقامَه وَ جازَ عَن الحَدِّ ثُمَّ وَصَلَ إلی ما دُونَه، أو رَجَعَ فِی الأثناءِ لِقَضاءِ حاجَهٍ بَقِیَ عَلَی التَّقصِیر...
 برگشتن به سمت محل اقامهﻯ ده روز، پس از گذشتن از حدّ ترخص:
  این بحث مربوط به خروج از محل اقامه است. یعنی اگر انسان در مکانی قصد عشره کرده باشد و از آنجا خارج شده باشد، طبق مبنای ما و محقق خوئی(ره) که عموم تنزیل را قبول نکردیم و گفتیم حدّ ترخص ربطی به محل اقامهﻯ ده روز ندارد، این بحث پیرامون کسی که از محل اقامهﻯ ده روز خارج می شود، بی مورد است و چنین شخصی به محض خروج از شهر، نمازش شکسته است مگر شهری که توابع و باغاتی داشته باشد که طبق تفصیلی که ما دادیم، دلیلی بر شکسته بودن نماز در آن توابع وجود ندارد و اقوی، تمام بودن نماز است.
 اما طبق مبنای مرحوم سید(ره) که در بحث حدّ ترخص، بین وطن و محل اقامه، از جهت ادلهﻯ عموم تنزیل هیچگونه تفاوتی قائل نبودند، وطن و محل اقامه باید در تمام مسائل، مثل همدیگر باشند. لکن با اینکه ایشان حدّ ترخص در محل اقامه را قبول دارند، می فرمایند وقتی آن شخص از حدّ ترخص عبور می کند و سپس به دلیل اعوجاج جاده یا قضاء حاجت، به مکانی که قبل از حدّ ترخص است برمی گردد، باید نمازش را شکسته بخواند و در این مسأله نباید محل اقامه را به وطن، قیاس کرد. چون این شخص به محض خروج از حدّ ترخص، مسافر است و نزدیک یا دور شدن او از شهر، تأثیری در مسافر بودنش ندارد و در هر صورت، نمازش شکسته است.
 به نظر می رسد ایشان، رسیدن به حدّ ترخص را مسقط حکم محل اقامه می داند. لذا نزدیک شدن دوبارهﻯ آن شخص به شهر، اعتباری ندارد و نیاز به قصد جداگانه ای دارد.
  والسلام