درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: بررسی نماز مسافر در صورت وجود مقارنات حرام / فَصلٌ فِی صَلاهِ المُسافِر / کتاب الصّلاه
  [2259] مسأله 28: إذا کانَ السَّفَرُ مُباحاً لکِن رَکِبَ دابَّهً غَصبِیَه، أو کانَ المَشی فِی أرضٍ مَغصُوبَه فَالأقوی فِیهِ القَصر، وَ إن کانَ الأحوط الجَمع.
 شکسته بودن نماز مسافر در صورت وجود مقارنات حرام در سفر:
 این مسأله در رابطه با جایی است که خود سفر و عنوان دور شدن از وطن، فی نفسه مباح باشد و هیچگونه عنوان حرامی مثل نذر بر ترک، بر آن منطبق نباشد. هدف و غایت از آن سفر نیز فعل حرامی مثل دزدی یا قتل نفس محترمه نباشد لکن آن سفر، مقارنات حرامی داشته باشد. مثل اینکه انسان برای طی مسیر سفر، بر مرکب غصبی سوار شده باشد یا اینکه در اثناء راه، از زمین غصبی عبور کرده باشد. مرحوم سید(ره) می فرمایند أقوی این است که نماز چنین شخصی، شکسته می باشد. پس چنین سفری، از مصادیق سفر حرام که موجب تمام بودن نماز می شود، نیست. چراکه موضوع تمام بودن نماز، یا غایت حرام داشتن سفر است یا حرام بودن نفس سفر که در اینجا هیچکدام از این دو صورت، وجود ندارند بلکه در این سفر، مقارناتی وجود دارد که حرام می باشند. مثلاً وقتی انسان، بر مرکب غصبی سوار می شود، حرکتش مصداق غصب می شود و از جهت عنوان غصب، نهی لاتَغصَب بر او منطبق و فعل او حرام می شود لکن نفس سفر، متعلّق حرمت نیست و مباح می باشد چون آن چیزی که از ادله استفاده می شود، اتمام نماز در صورت حرمت سفر بما هُوَ سَفَرٌ یا غایت حرام داشتن سفر است.
 محشین عروه نیز در این مسأله همانند مرحوم سید(ره) فتوا داده اند.
 بررسی فتوای صاحب جواهر(ره) پیرامون مقارنات حرام در سفر:
 صاحب جواهر(ره) نسبت به این حکم مرحوم سید(ره) مخالفت کرده و فرموه اند از آنجا که سفر به معنای سیر است و سیر این شخص نیز به واسطهﻯ مرکب غصبی می باشد، این سفر نیز از مصادیق سفر حرام است.
 به نظر ما احتیاط در این مسأله، ضرری ندارد و فتوای صاحب جواهر(ره) نیز خالی از وجه نمی باشد. به دلیل اینکه اگر مقارنات حرام، از قبیل محمول غصبی باشند، چنین مقارناتی یقیناً از موضوع بحث، خارج هستند. مثلاً اگر انسان در حال سفر، یک ساعت غصبی همراه خود داشته باشد، حمل این ساعت غصبی، عمل حرامی است لکن هیچ ربطی به سفر او ندارد و در حضر نیز اگر این عمل را انجام دهد، همین حکم را دارد. اما اگر مقارنات حرام، از قبیل سوار شدن بر مرکب غصبی باشند، سیر انسان به واسطهﻯ آن مرکب غصبی، حرام می شود. حکم صاحب جواهر(ره) به اتمام نماز نیز از این جهت می باشد. لکن سایر علما فرموده اند موضوع حرمت، اصل سفر کردن و دور شدن از وطن می باشد مثل فِرار مِن الزَّحف. همچنین مراد از تعبیر «فِی مَعصِیَهِ الله» در روایت، مطلق ظرفیت نمی باشد که شامل همهﻯ مقارنات مثل غیبت یا نگاه به نامحرم در حین سفر نیز بشود بلکه قطع داریم مقصود از سفر فِی مَعصِیَه الله، جایی است که خود سفر، منشأ معصیت الله یا به خاطر معصیت الله باشد. یعنی باید سببیت و مسببیت بین آنها برقرار باشد و اگر بگوئیم مراد، مطلق معصیتی است که حین سفر واقع می شود، این حرف، خلاف اجماع است و کسی قائل به آن نشده است. لکن به نظر ما علاوه بر مواردی که رابطهﻯ سفر با معصیت، رابطهﻯ سبب و مسببی می باشد، احتیاط کردن در مقارناتی که صاحب جواهر(ره) فرموده اند و موارد مشابه آن نیز خوب و به جا است. چراکه مرکب غصبی، وسیله و عامل سیر است و اگر نباشد، سیر محقق نمی شود و درواقع سیر، به وسیلهﻯ مرکبی که معصیت الله است، محقق شده است. همچنین سیر در زمین غصبی نیز محل احتیاط است. چون نفس سیر، غصب و حرام می باشد. درنتیجه مواردی که صاحب جواهر(ره) فرموده اند، محل تأمل و احتیاط واجب می باشند. احتیاط در این مسأله نیز به جمع است. اما در صورتی که مندوحه ای برای فرار از این غصب وجود نداشته باشد، اگر سفر او، سفر مستحبی است، اصلاً نباید به آن سفر برود ولی اگر سفر او، سفر واجب مثل نجات جان انسانی باشد، تزاحم پیش می آید و به علت أهم بودن آن واجب، باید به آن سفر برود و در اینصورت نمازش نیز شکسته است. چون از باب ترجیح أهم به این سفر رفته و درنتیجه حرمت فعلی غصب، ساقط شده است.
 *****
 [2260] مسأله 29: التّابِع لِلجائِر إذا کانَ مَجبُوراً أو مُکرَهاً عَلی ذلِک، أو کانَ قَصدُهُ دَفعُ مَظلَمَهٍ أو نَحوِها مِن الأغراضِ الصَّحِیحَه المُباحَه أو الرّاجِحَه قَصَّرَ، وَ أمّا إذا لَم یَکُن کَذلِکَ بِأن کانَ مُختاراً وَ کانَت تَبَعِیَّتُه إعانَهً لِلجائِرِ فِی جَورِه وَجَبَ عَلَیه التَّمام وَ إن کانَ سَفَرُ الجائِرِ طاعَهً، فَإنَّ التّابِعَ حِینَئِذٍ یَتِمُّ مَعَ أنَّ المَتبُوعَ یُقَصِّر.
 حکم نماز شخص تابع از جائر و ظالم در سفر:
 کسی که از شخص جائری تبعیت می کند، درصورتی که مجبور یا مکره باشد یا اینکه تبعیت او، به خاطر یک مصلحت شرعی مثل نجات جان مسلمان یا خدمت دیگری که مجوّز تبعیت از جائر است، باشد مثل علی بن یقطین که با اجازهﻯ امام موسی بن جعفر(ع) در دربار هارون الرشید، وزیر بود و در آن جایگاه، خدمات بسیاری انجام می داد که اگر در آن جایگاه نبود، قادر بر انجام آن خدمات نبود، در چنین مواردی، نماز شخص تابع، شکسته است. چون عمل او، عمل حلالی است و در حال انجام وظیفه اش می باشد. اما در صورتی که تابع، مجبور یا مکره نباشد و اغراض صحیحه ای نیز نداشته باشد بلکه اختیاراً از جائر، تبعیت می کند و تبعیت او اعانهﻯ در جور آن جائر محسوب می شود، نماز او تمام می باشد چون اعانهﻯ جائر بر جورش از أظهر مصادیق حرمت می باشد و این سفر، قطعاً سفر حرام است و مشمول سه روایتی که برای سفر حرام بیان کردیم، می شود و تعبیر «لَیسَ بِمَسِیرِ حَقٍ» بر آن صدق می کند. هرچند شخص جائر در این سفر، درحال جور نباشد و برای طاعت یا زیارت به سفر رفته باشد و اهل نماز نیز باشد و نمازش را در این سفر، شکسته بخواند. لکن چون تبعیت شخص تابع در این سفر، با وسائطی موجب اعانهﻯ بر جور یا تقویت شوکت آن جائر و ظالم می شود و آن جائر با این شوکتی که شخص تابع، سیاهی لشکر آن شده است، بعداً به ظلم و جور می پردازد، نماز آن شخص تابع، تمام می باشد ولو این سفر، سفر حرامی نیز نباشد.
 *****
 [2261] مسأله 30: التّابِع لِلجائِر المُعِدِّ نَفسَه لِامتِثالِ أوامِرِه بِالسَّفَر فَسافَرَ إمتِثالاً لِأمرِه فَإن عُدَّ سَفَرُه إعانَهً لِلظّالِمِ فِی ظُلمِه کانَ حَراماً وَ وَجَبَ عَلَیه التَّمام وَ إن کانَ مِن حَیثُ هُوَ مَعَ قَطعِ النَّظَرِ عَن کَونِهِ إعانَهً مُباحاً، وَ الأحوَط الجَمع وَ أمّا إذا لَم یُعَدّ إعانَهً عَلَی الظُّلمِ فَالواجِب عَلَیه القَصر.
 میزان در تمام بودن نماز برای شخص تابع جائر:
 میزان تمام بودن نماز برای شخص تابع جائر، اعانهﻯ بر جائر در ظلم و جورش می باشد. پس مطلق همراهی با جائر موجب تمام شدن نماز نمی شود. مثلاً اگر طبیبی برای معالجهﻯ جائر به آن سفر رفته باشد، سفرش موجب اعانهﻯ بر جور جائر نمی باشد و نمازش شکسته است. در این مسأله، کمی اختلاف نظر وجود دارد. به نظر ما اعانهﻯ بر جور، به معنای تقویت شوکت و سیاهی لشکر شدن برای جائر می باشد. کما اینکه شخص خیاطی به امام موسی بن جعفر(ع) عرض می کند من دخالتی در ظلم این ظلمه ندارم بلکه فقط برای آنها خیاطی می کنم. آیا من نیز جزء اعوان ظلمه محسوب می شوم؟ حضرت فرمودند تو خودت جزء ظالمین هستی و کسی که سوزن را برای تو نخ می کند یا نخ را به دست تو می دهد، جزء اعوان ظلمه محسوب می شود و اگر بنی امیه، اعوان و انصاری که کارهایشان را انجام دهند، برای خود نمی دیدند، نمی توانستند این جنایات را مرتکب شوند.
 همچنین وقتی صفوان جمّال خدمت امام(ع) رسید، حضرت به او فرمودند ای صفوان، تو آدم خوبی هستی و همهﻯ کارهای تو خوب هستند جز یک کار و آن اینکه شترهایت را به این طاغیه اجاره می دهی. صفوان عرض کرد شترهایم را برای سفر لهو و لعب یا ظلم و جنگ کرایه نداده ام بلکه آنها را برای سفر حج، کرایه داده ام و خودم نیز همراهشان نمی روم. حضرت فرمودند آیا دلت می خواهد این ظلمه زنده بمانند تا برگردنند و پول کرایهﻯ تو را بدهند. صفوان گفت بله. سپس حضرت فرمودند پس تو دوست داری ظالم باقی بماند و هرکس دوستدار بقاء ظلمه باشد، با آنها همراه است.
 صفوان، پس از مرخص شدن از خدمت امام(ع)، همهﻯ شترهایش را می فروشد و زمانی که هارون درخواست شترهایش را می کند، به او می گوید من پیر شده و توانائی ادارهﻯ شتر هایم را نداشتم و آنها را فروختم. هارون متوجه می شود و به او می گوید من می دانم آن کسی که به او ارادت داری به تو گفته این کار را بکنی و اگر نبود سابقهﻯ رفاقتی که با پدرت دارم، هرآینه سرت را بالای نیزه می کردم.
 والسلام