درس خارج فقه استاد جزایری

90/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 موضوع: مواسعة و مضایقة
 گفتیم که قائل به مواسعة می شویم زیرا هم روایات آن اظهر است و هم اگر کار به تعارض بکشد باز هم باید به مواسعة قائل شویم و روایات مضایقة را حمل بر استحباب کنیم.
 حال غیر از روایات به استدلال های دیگری که برای مواسعة اقامه شده است می پردازیم:
 دلیل اول: اصالة البرائة از قید تضییق
 اگر ندانیم واجبی مضیق است یا موسع در این حال در قید زائد که تضییق است برائت جاری می کنیم.
 البته مخفی نماند که اصالة البرائة که اصلی از اصول عملیة است هنگامی جاری می شود که دست ما از ادله ی اجتهادیة کوتاه باشد از این رو در جایی که روایات بر مواسعة دلالت دارد دیگر نوبت به اصل عملی نمی رسد.
 دلیل دوم: ادله ی نفی حرج
 اگر واجب باشد انسان نماز را فورا بخواند به حرج می افتد.
 نقول: مراد از فوریت، فوریت عقلیة نیست بلکه فوریت عرفیة مراد است و در آن حرجی وجود ندارد. مراد از فوریت عرفیة این است که وقتی انسان دید نمازی از او قضا شده است در اولین فرصت بخواند و این هرگز موجب حرج نمی شود. بنابراین حرجِ نوعی وجود ندارد. یعنی نوع مردم به حرج نمی افتند.
 سلمنا که در مواردی به حرج منجر شود در این حال می گوییم: در همان موارد که حرج شخصی پیش می آید حکم به مضایقة ساقط می شود.
 تذکر: فرق بین حرج نوعی و شخصی در این است که اگر نوع مردم به حرج بیفتند حکم ساقط می شود و حتی اگر برای یک فرد حرج وجود نداشته باشد در این حال حکم در مورد همان شخص هم ساقط می گردد ولی حرج شخصی همواره دائر مدار شخص است یعنی در هر مورد که حرج فعلیت پیدا کرد حکم الزامی ساقط می شود و الا نه.
 در ما نحن فیه حرج نوعی وجود ندارد و حرج شخصی هم دلیل خاص می خواهد که چنین دلیلی هم وجود ندارد.
 دلیل سوم: تمسک به سیره
 گفته شده است سیره ی متشرعة بر این است که وقتی نماز کسی قضاء شد آن را بالفور انجام نمی دهد بلکه آن را به وقت دیگری موکول می کنند.
 نقول: چنین سیره ی واضحی وجود ندارد. سیره ی مسلمین غالبا بر اساس فتاوی است. در زمان ما که فتوای متأخرین بر مواسعة است مسلمین هم نماز را با تأخیر می خوانند و در سابق که فتوا بر مضایقة بود مسلمین هم قضای نماز را سریع می خواندند. چنین سیره ای حجت نمی باشد. سیره ای حجت است که مدرک واضحی نداشته باشد و به زمان معصوم برسد.
 
 اما استدلال هایی که بر مضایقة شده است:
 دلیل اول: تمسک به اصالة الاحتیاط
 چون نمی دانیم آیا می توانیم قضای نماز را به تأخیر بیندازیم یا نه و آیا اگر تأخیر انداختیم امتثال حاصل می شود یا نه باید بر اساس قاعده ی اشتغال احتیاط کرد و قضاء را بالفور به جا آورد.
 نقول: اول با وجود ادله ی اجتهادیة نوبت به اصول عملیة نمی رسد.
 دوم اینکه این از باب شک در اصل تشریع است یعنی نمی دانیم حکم به اتیان بالفور در شرع تشریع شده است و آیا شارع حکم به تضییق کرده است یا نه در این حال برائت جاری می شود نه احتیاط.
 دلیل دوم: در ادله به قضاء امر شده است مانند (من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتت) و امر ظهور در فوریت دارد.
 نقول: محقق خوئی قائل است که امر به طبیعت فقط برای طبیعت است و نه ظهور در فور دارد و نه در تراخی.
 البته گاه قرائن مقامی، حالی و کلامی وجود دارد که از آن می توان فور و یا تراخی را فهمید. مثلا مولی بسیار تشنه است و امر به آب کرده است در این حال باید فورا آب را برای او آورد.
 در ما نحن فیه که هیچ قرینه ای وجود ندارد نه قائل به فور می شویم و نه به تراخی. در این حال اگر شک کردیم اصالة البرائة از فور جاری می شود.
 دلیل سوم: در قرآن آمده است: (اقم الصلاة لذکری) این این رو وقتی انسانِ ناسی از نسیان در آمد و به ذُکر رسید، به یاد خدا افتاد و فهمید نماز را نخوانده است باید نماز را سریعا قضا کند.
 نقول: ایشان ذکر را در مقابل نسیان گرفته است و حال آنکه این احتمال بسیار ضعیف و غیر محتمل است.
 آیه ی مزبور می فرماید: که نماز را باید اقامه کرد تا به فکر خدا باشیم و هیچ دلالتی ندارد که کی باید آن را انجام دهیم و هرگز ذکر در آیه در مقابل نسیان نیست.
 از طرف دیگر این آیه خطاب به حضرت موسی است آن هم در زمانی که اول بعثت او بوده است و نمازی برای او تشریع نشده بود که قضا در مورد آن صدق کند.
 
 مستدلین دلیل سوم بر مدعای خود دو روایت آورده اند که مضمون آن چنین است: وقتی نماز قضایی بر گردن فرد بود و وقت نماز بعدی فرا رسید و هنوز قضای نماز را به جا نیاوردیم اول باید نماز قضا را به جا آوریم و بعد نماز اداء را بخوانیم به دلیل اینکه خداوند در قرآن می فرماید: (اقم الصلاة لذکری)
 نقول: اما روایت اول ضعیف السند است زیرا در سند آن قاسم بن عروة وجود دارد.
 اما روایت دوم که ضعیف السند نیست ضعف دلالی دارد. معنای این روایت این نیست که (ذکر) در آیه در مقابل نسیان است بلکه معنای آن این است که اول باید نماز قضاء را خواند تا به یاد خدا باشیم و بعد نماز ادایی را.
 دیگر اینکه این دو روایت ناظر به مضایقه مطلقا نیست بلکه فقط ناظر به ترتیب آن در مقابل نماز ادایی است. این روایات فقط می گوید اگر نماز قضاء را نخواندی و وقت نماز بعدی داخل شد باید نماز قضاء را مقدم داری ولی دیگر حکم اینکه چرا نماز قضاء را تأخیر انداختی که وقت نماز ادای بعدی داخل شود و آیا اصلا این کار جایز بود یا نه را بیان نمی کند.