درس خارج فقه استاد جزایری

90/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 موضوع: مواسعه و مضایقه در قضای نماز
 در بحث قضای نماز به بحث مواسعة و مضایقه رسیده ایم. مواسعه و مضایقه به این معنا است که اگر نمازی از انسان قضا شود آیا باید فورا قضا را به جا آورد یا اینکه می توان به تأخیر انداخت.
 مرحوم سید قائل به مواسعه است و بعضی از قدماء قائل به مضایقه شده اند یعنی باید قضای نماز را فورا به جا آورد و ظاهرا این قول در میان قدماء مشهور بوده است. ولی مشهور بین المتاخرین مواضعه و عدم فوریت می باشد. البته این تأخیر تا جایی جایز است که صدق تهاون و تفاوت نسبت به این فریضه ی الهی حاصل نشده باشد. ما هم مانند سید قائل به مواسعة هستیم.
 
 ما ابتدا ادله ی مواسعه را بررسی می کنیم اگر دلالت نداشت قائل به مضایقه می شویم و اگر دلالت داشت ادله ی مضایقه را بررسی می کنیم و اگر آن ادله بر مضایقه دلالت داشت بین آنها تعارض می شود حال در مقام تعارض یا قائل به تساقط هستیم و یا تخییر و در هر حال مرجع اصالة البرائة می باشد زیرا:
  1. این یا از باب شک در شرط زائد است زیرا تضییق قید زائد می باشد و با اصالة البرائة حدف می شود
  2. و یا تضییق را واجب مستقلی می دانیم نه قیدی برای نماز که در این صورت باز شک در وجوب زائد است و برائت جاری می شود.
 به هر حال یا شک در قید زائد است و یا در وجوب زائد که در هر دو صورت مجرا برائت است.
 دلیل بر مواسعه: مرحوم حکم روایات متعددی با دلالت واضحة بر مواسعه اقامه کرده است ولی محقق خوئی فقط دو روایت صحیحة بر مواسعه اقامه کرده است. (ایشان چون به سند اهتمام زیادی داشت به همین دو روایت صحیحة بسنده کرد) مضافا بر این دو روایت روایات دیگری هم وجود دارد که سند آن محل کلام است. آن روایات که مرحوم حکیم همه ی آنها را ذکر کرده است به کار می آیند. ذکر آن روایات از این جهت مفید است که موجب می شود روایات باب مستفیضه شود مخصوصا که تعدادی از این روایات از کتب اربعه و سایر کتب معتبره نقل شده است. وقتی روایات مستفیضه شود دیگر لازم نیست سند آنها را بررسی کنیم زیرا عرفا اطمینان حاصل می شود که این روایات از معصوم صادر شده است (بله چه بسا قطع در کار نباشد زیرا در این صورت متواتر می شد و برای تواتر به سی، چهل روایت احتیاج است.)
 
 اما دو روایت صحیحة:
 وسائل، ج 3 باب 62 از ابواب المواقیت:
 حدیث 3:
 محمد بن الحسین باسناده عن الحسین بن السعید الهوازی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ شُعَيْبٍ (بن یزید) عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنْ نَامَ رَجُلٌ وَ لَمْ يُصَلِّ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ أَوْ نَسِيَ ... إِنِ اسْتَيْقَظَ بَعْدَ الْفَجْرِ فَلْيَبْدَأْ فَلْيُصَلِّ الْفَجْرَ ثُمَّ الْمَغْرِبَ ثُمَّ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنْ خَافَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَتَفُوتَهُ إِحْدَى الصَّلَاتَيْنِ فَلْيُصَلِّ الْمَغْرِبَ وَ يَدَعُ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ يَذْهَبَ شُعَاعُهَا ثُمَّ لْيُصَلِّهَا حماد بن عیسی و حماد بن عثمان هر دو جزء اصحاب اجماع هستند و سید بحر العلوم در بیان اصحاب اجماع می فرماید: و العبدلان ثم حمادان (عبد الله بن مغیره و عبد الله بن مسکان و حماد بن عیسی و حماد عثمان.)
 این حدیث در مورد کسی است که نماز مغرب و عشاء را فراموش کرد بخواند و بعد از نماز صبح فردا یادش آمد. امام علیه السلام می فرماید: اول نماز صبح را بخواند و بعد نماز مغرب و عشاء را تا قبل از طلوع فجر بخواند و اگر بعد از نماز صبح و مغرب، آفتاب طلوع کند در این حال نماز عشاء را هنگام طلوع شمس نخواند بلکه صبر کند وقتی آفتاب کاملا طلوع کرد بعد نماز عشاء را بخواند (زیرا نماز خواندن هنگام طلوع شمس کراهت دارد.)
 دلالت این حدیث در این است که اگر قضای نماز فوریت داشت در این حال هنگام تعارض بین واجب و مکروه نمی توانسیم مکروه (که نماز عند طلوع الشمس است) را مقدم کنیم و واجب را کنار بگذاریم از این رو باید قائل شد که فوریت قضاء واجب نیست.
 
 وسائل، ج 3 باب 63 از ابواب المواقیت:
 حدیث 1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ (بن بزیع) عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِذَا نَسِيتَ صَلَاةً أَوْ صَلَّيْتَهَا بِغَيْرِ وُضُوءٍ وَ كَانَ عَلَيْكَ قَضَاءُ صَلَوَاتٍ فَابْدَأْ بِأَوَّلِهِنَّ فَأَذِّنْ لَهَا وَ أَقِمْ ثُمَّ صَلِّهَا ثُمَّ صَلِّ مَا بَعْدَهَا بِإِقَامَةٍ إِقَامَةٍ لِكُلِّ صَلَاةٍ
 پدر علی بن ابراهیم که ابراهیم بن هاشم است علی الاقوی صحیح است. البته آیة الله خوئی در مورد روایتی که ایشان در سند آن بودند از حسنه تعبیر می کرد ولی بعدا از این مبنی عدول کرد.
 امام علیه السلام در این روایت می فرماید: اگر نمازهای زیادی به ذمه ات است یک اذان برای همه بخوان و بعد برای هر نماز یک اقامه ی جداگانه ای بگو.
 بر اساس این روایت اگر قضاء واجب فوری بود دیگر فرد نمی بایست این نمازها را با هم جمع کند و یک جا بخواند بلکه هر نماز را می بایست به صرف قضا شدن می خواند. اگر زراره نمازها را جمع کرد و حال آنکه نمی بایست می کرد امام علیه السلام می بایست به او تذکر می داد و حرمت آن را گوشزد می کرد.
 مضافا بر اینکه زراه به آن جلالت قدرش کار حرام انجام نمی داد.
 همچنین در آخر صحیح تصریح می شود که (وَ إِنْ خَشِيتَ أَنْ تَفُوتَكَ الْغَدَاةُ إِنْ بَدَأْتَ بِالْمَغْرِبِ فَصَلِّ الْغَدَاةَ ثُمَّ صَلِّ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ ابْدَأْ بِأَوَّلِهِمَا لِأَنَّهُمَا جَمِيعاً قَضَاءٌ أَيَّهُمَا ذَكَرْتَ فَلَا تُصَلِّهِمَا إِلَّا بَعْدَ شُعَاعِ الشَّمْسِ) این بحثی است که در روایت قبلی به آن اشاره کردیم و این خود دلالت دیگری بر عدم وجوب فور دارد.
 مخصوصا که در خاتمه ی روایت می خوانیم که زراره می پرسد: (قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّكَ لَسْتَ تَخَافُ فَوْتَهَا) یعنی چرا ما می توانیم قضای نماز را به تأخیر بیندازیم و امام علیه السلام در جواب می فرماید: چون با تأخیر انداختن، نماز از شما فوت نمی شود و بعدا می خوانید. این خود دلالت بر عدم وجوب فور دارد.