درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره واقعه

 

«قوله عزّ اسمه: ﴿لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ﴾[1]

بحث در سوره مبارکه «إذا وقعت الواقعة» به بخش مقربين و احکام وجودي و موقعيت وجودي مقربين رسيد. حق سبحانه و تعالي وقتي در باب سوره مبارکه «واقعه» که يک سوره مختصي است که در باب قيامت هست از اول تا آخر اين سوره فقط و فقط در باب احوالات شؤونات و اطواري که براي افراد در قيامت هست پرداخته‌اند فرمودند ﴿و کنتم ازواجا ثلاثة﴾ شما در روز قيامت به سه دسته تقسيم مي‌شويد. يک دسته از کساني که در جهت مثبت بودند خير بودند با يمن و برکت بودند از آنها به اصحاب ميمنه ياد مي‌کند و إن‌شاءالله احکام آنها و اوصاف آنها را بعداً بيان مي‌فرمايند.

در مقابل اينها معاذالله افرادي هستند که از آنها به اصحاب مشئمه و شئوم و بدي ياد مي‌کنند آنها هم متأسفانه جايگاه سختي دارند که راجع به آنها و احوال آنها و اطوار آنها کيفيات وجودي و موقعيت آنها هم سخن مي‌فرمايند و موقعيت افرادي که مقرب درگاه الهي‌اند که ما وضعيت اينها را الحمدلله شرح داديم و توضيحاتي داديم الآن احکامي که در باب مقربين هست را بيان مي‌کنند مي‌فرمايند که مقربين داراي جايگاه بسيار عالي‌اند «في جنات النعيم، ثلة من الأولين و قليل من الآخرين علي سرر مرفوعه متکئين عليها متقابلين يطوف عليهم ولدان مخلدون بأکواب و اباريق و کأس من معين لا يصدعون عنا و لا ينزفون و فاکهة مما يتخيرون» که رسيديم به اين بخش که الآن توضيح مي‌دهيم.

در فقره قبل فرمودند که مقربين را خداي عالم با يک دسته از نفوسي که حالا اين ولدان را جناب صدر المتألهين به نفوس تعبير کرده‌اند به نفوسي طوف مي‌دهند و آنها را از اکواب و اباريق و کأس من معين برخودار مي‌کنند. يک مسئله اين است که در دنيا حتي بهترين‌هاي دنيا و لذيذهاي دنيا هم باز با خودش يک سلسله آفاتي دارد شروري دارد آسيب‌هايي دارد لذا تحت عنوان «من شرّ ما خلق» ياد شده است. مثلاً همين‌طور که عرض کرديم اگر کسي مثلاً از گلابي نطنز که اصطلاحاً مي‌گويند شاه‌ميوه است بهترين ميوه مثلاً اگر فرض کنيم گلابي است يا حتي همين عسل اگر به هر حال در دنيا باشد آسيب‌هايي مي‌زند در دنيا اگر کسي مثلاً حتي بيماري قند و ديابت و امثال ذلک دارد همين عسل براي او خسارت دارد. يا حتي قرآن که بالاتر از قرآن که نداريم همين قرآن ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحة للمؤمنين﴾ اما همين قرآن ﴿و لا يزيد للظالمين الا خسارا﴾ اين قرآني که سراسر خير است سراسر برکت است از ابتدا تا انتهايش مبارک است و خداي عالم اين را به عنوان قرآن حکيم معرفي کرده است براي برخي از نفوس که آمادگي ندارند يا معاذالله شقي و قصي هستند همين خسارت مي‌آورد. اين «و لا يزيد الظالمين» فاعل «و لا يزيد» قرآن است. ﴿و لا يزيد الظالمين الا خسارا﴾.

بنابراين به هر حال در عالم طبيعت اين‌جور نيست که همه چيز براي همه کس خير باشد. ولي در عالم آخرت و در قيامت اگر حقيقتي بهشتي و نعمتي بهشتي نصيب کسي شد آن نعمت ديگه آسيب و ضرري ندارد به هيچ وجه براي انسان تکلفي حتي ندارد. ايجادش استفاده‌اش همه جهاتش خير است و رحمت و برکت. لذا الآن مي‌فرمايند که اگر اکواب ما داريم اگر اباريق ما داريم اگر «کأس من معين» داريم اين ﴿لا يصدعون عنا و لا ينزفون﴾ هيچ صداعي سردردي نگراني بيماري از او ندارد. اينها نه بيماري جسمي مي‌آورد و نه بيماري عقلي. نه عقلشان کم مي‌شود و سس مي‌شود و ضعيف مي‌شود نه به جسمشان آسيبي مي‌زند که بخش عمده‌اش خوانده شد اين «ولا ينزفون» را که دو قول است هم «و لا ينزِفون» است و هم «و لا ينزَفون» دارند بيان مي‌کنند.

مي‌فرمايند که «و قوله: ﴿لا يُنْزِفُونَ﴾‌ إن كان بفتح «الزاء»» يعني «ينزَفون» باشد اين‌جوري باشد يعني «فمعناه: لا يذهب عقولهم» عقلشان از بين نمي‌رود. اينجا وقتي معاذالله مشروباتي استفاده مي‌شود عقل را تهي مي‌کند نفس را ضعيف مي‌کند قوت و قواي بدني را ضعيف مي‌کند اما آنجا اي‌جور نيست. «لا يصدّعون و لا ينزَفون» نه جسمشان آسيب مي‌بيند و خسارتي مي‌بيند و نه عقلشان کم مي‌شود و قاصر مي‌شود «فمعناه لا يذهب عقولهم بالسكر» عقولشان از طريق مستي و امثال ذلک از بين نمي‌رود. همن‌طوري که در قرآن در آيه‌اي در سوره مبارکه «صافات» است که «كما في قوله تعالى: ﴿لا فِيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ‌﴾ در سوره مبارکه «صافات» اين را از آيه بخوانيم گرچه اين آيه مشخص است آيه 47 سوره مبارکه «صافات» هست اما «ينزَفون» مي‌فرمايد: ﴿یطاف عليهم بکأس من معين بيضاء لذة للشاربين﴾ اين جنبه اثباتي. و جنبه سلبي: ﴿لا قول فيها و لا هم عنا ينزَفون﴾ قول در اينجا يعني هفت معنا براي قول شده اما آن معنايي که الآن روشن هست يعني سردردي ايجاد نمي‌کنند معمولاً صداع که سردردي که از آن به قول به يک معنا اراده شده است نيست.

«و لا ينزَفون» و عقلشان هم ضعيف و سست نمي‌شود «و لا ينزَفون». پس اگر ما با فتح زاء بخوانيم بگوييم ﴿لا قول فيها و لا هم عنا ينزَفون﴾ يعني نه سُکري دارند که عقلشان را ضعيف بکند و از بين ببرد و نه ضعف بدني دارند. اگر خواستيم به کسر زاء بخوانيم «و هذا في قرائة الكوفيّين غير عاصم. و إن كان بكسر الزاء- كما في قرائة الباقين- فالمعنى» اين است که «لا يفنى شرابهم الروحاني و لا تزول نشأة مدامهم الحبّي الإلهيّ».

يکي از مسائلي که هست در بهشت ببينيد در دنيا نعمت‌ها هست اما موقت است يک وقت هست که انسان دارد و يک وقت ندارد. اما نِعَم بهشتي مدام است اين مسئله مخلّدون، ولدان مخلّدون و امثال ذلک يعني اين «قطوفها دانية» نزديک است جذاذي ندارد قطعي ندارد جذ يعني قطع. «فجعلهم جذاذا» يعني مقطوع کرده. نعمت‌هاي بهشتي يک وقت کم بشود نباشد بعد هم بگويند يک جور ديگر، اين حرف‌ها را ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: نعمت‌هاي دنيايي با ماده همراه است و هر چه که با ماده همراه است با حرکت و تغيير و دثور و زوال و اينها همراه است. ويژگي آن عالم اين را ما قبلاً بحث کرديم اين است که ما از نشأه طبيعت بالا آمديم رفتيم به نشأه نفس و نشأه مثال. الآن مثلاً همان از باب مثال آن غذايي که مثلاً در عالم رؤيا انسان استفاده مي‌کند آن غذا حجم ندارد ماده که ندارد آن غذا فقط لذت است و گوارايي است و هنيئ بودن و امثال ذلک. بنابراين اين ماده ندارد.

مي‌فرمايند «و إن كان بكسر الزاء- كما في قرائة الباقين- فالمعنى» اين است که «لا ينزِفون» يعني محدوديتي ندارد مقطوع نيست قطع نمي‌شود «لا يفنى شرابهم الروحاني و لا تزول نشأة مدامهم الحبّي الإلهيّ» اين مداومت بر محبت الهي، چون اين شراب دارد همان‌طور که بيان فرمودند دارد نفي مي‌کند هر چه که غير خداست وقتي که حق سبحانه و تعالي «سقاهم ربّهم شرابا طهورا» اين طهارت چيست؟ طهارت از هر نوع قذارت غير توحيدي است يعني قذارت شرک است. حالا شرک يا شرک در مقام عمل است يا در مقام اخلاق است يا در مقام نفس است يا در مقام عقل است در مقام معرفت است هر نوع شرک و آلودگي زدوده مي‌شود و اينجا هم اين را مي‌فرمايند که اين شرب مدام محبت الهي همه اين کدورت‌ها را کنار مي‌زند.

«و لا ينزِفون» يعني اين محبت و اين شراب محبت دائمي است «لأن منبعه» يعني منبع اين شراب «إذ منبعه منبع فيض الوجود[2] الأبدي» اگر انسان در کنار يک چشمه فيضاني است که اين چشمه ابدي هست وقتي قرار گرفت ديگه نگران اين باشد که قطع بشود يا کي کم بشود و کي زياد بشود و اين حرف‌ها که نيست. انسان اين را بايد تصور کند حالا إن‌شاءالله در بخش بعدي الآن توضيح مي‌دهيم که در يک نشأه‌اي حضور پيدا مي‌کند که اين نشأه هيچ کدام از خيراتش مقطعي نيست. اين‌جور نيست که يک وقت باشد يک وقت نباشد. ببينيد مثلاً ما در عالم طبيعت هستيم در عالم طبيعت مي‌گوييم اين خورشيد اين فرض کنيد يک ميليارد سال الآن از آن هست يک ميليارد سال ديگه هم هست بعد از يک ميليارد افسرده مي‌شود. اين امکان دارد چرا؟ چون عالم ماده است و عالم ماده محکوم به دثور و زوال است حالا ممکن است ديرتر باشد ولي هست. اين نگراني وجود دارد بعد از دو هزار سال يا دو ميليارد سال ممکن است که اين خورشيد افسرده بشود، اين هست. ولي آنجا بحث دو ميليارد و ده ميليارد نيست بحث ابد است.

چطور اين تأمين مي‌شود براي اينکه شما کنار يک منبع فيض ابدي نشستيد. آنجا حق سبحانه و تعالي با چهره ابديتش ظاهر مي‌شود عالم ظاهر مقطعي است خدا فرموده است که ما اين عالم را جمعش مي‌کنيم. «يوم نطوي السماء کطي السجل للکتب» جمعش مي‌کنيم اما در آنجا جمع شدني نيست. آن حق سبحانه و تعالي به اسم باطن طلوع کرده است. اينجا اگر به اسم ظاهر طلوع کرد اين محدود است اما آنجا به اسم باطن طلوع مي‌کند وقتي به يک اسمي حق سبحانه و تعالي طلوع کرد ديگه محدوديتي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: همه نعمت‌ها متفاوت است جنساً و اين احکام را دارد. مقطوع نمي‌شود محدود نمي‌شود تنگنايي ايجاد نمي‌کند. آسيب نمي‌زند و همه اين نعمت‌ها.

پرسش: ...

پاسخ: مگر اين زمين و آسمان همان است؟ «يوم تبدل الأرض و السموات غير الأرض» اين نيست. همه چيز عوض مي‌شود ذهب و فضه‌اي که آنجا مطرح است يا همين الآن اين پس براي چه احکام سلبي را دارد مي‌گويد؟ از آن طرف مي‌گويد «يطوف عليهم ولدان مخلّدون بأکواب و اباريق و کأس من معين» ممکن است شما چنين ذهني داشته باشيد که آقا اينجا فلان. نه، «لا يصدّعون و لا ينزِفون» اين دارد همين را نفي مي‌کند.

ما تشريف نداشتيد گفتيم ببينيد وقتي از احکام عالم بهشت سخن مي‌گوييم اول شما آن عالم را تصور بکن بعد احکامش را ببيند. ببينيد عالم ماده با دثور و زوال و تغيير و حرکت و نابودي و فناء همراه است اين عالم محکوم به اين احکام است لذا همه نگران‌اند کي مرگ بيايد؟ کي مرض بيايد کي آفت بيايد کي آسيب بيايد؟ همه‌اش نگران هستند چرا؟ چون در عالمي زيست مي‌کنيم که اين عالم محکوم است به اين احکام است. بعد ما إن‌شاءالله وارد نشأه ديگر که مي‌شويم در آن نشأه که عالم آخرت است، عالم متفاوت است آسمان و زمين که نيست. انسان به نور خودش حرکت مي‌کند «يوم يسعي» مؤمن به نور خودش. تمام شد و رفت.

بنابراين ما بايد اول آن عالم را شناسايي بکنيم ما نبايد حالا تشريف نداشتيد ما گفتيم نبايد با احکام مادي عالم مادي عالم آخرت را بخواهيم مقايسه بکنيم. فقط خدا دارد مي‌گويد چون امکانات آن عالم براي ما شناخته نيست ما چه مي‌دانيم بهشت چه‌جوري است؟ چون نمي‌دانيم خداي عالم اينجا مي‌گويد ﴿بأکواب و اباريق و کأس من معين﴾ اما کنارش مي‌گويد ﴿لا يصدّعون عنها و لا ينزِفون﴾.

پرسش: محشور بودن انسان در بهشت را ما با چشم مادي نخواهيم ديد.

پاسخ: نخير. جسم مثالي همان نشأه است. جسمي که با همان نشأه باشد همين جسم است همين است اما اين خصوصيات را ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: بعضي را بايد مطالعه بکنيد همه‌اش سؤال نمي‌شود. «إذ منبعه منبع فيض الوجود الأبدي و عين ماء الحيوة السرمدي» شما با يک چشمه‌اي در حقيقت داريد زندگي مي‌کنيد که اين چشمه سرمردي است اين چشمه سرمدي که محدوديت ندارد. نمي‌شود گفت کي قطع مي‌شود؟ در دنيا که هستيم عالم دنيا محکوم به اين احکام هست ممکن سؤال بکنيد که اين خورشيد با اين همه، کي تمام مي‌شود؟ اين سؤال جا دارد، ولي در ارتباط با آنجا اين معنا ندارد، چون خدا با آن اسامي خاصش ظاهر مي‌شود لذا فرمود که «لأن منبعه» اينها حرف‌هاي اساسي است ما اينها را نمي‌توانيم فقط گوش. اينها يعني در حقيقت دارد ترسيم مي‌کند يک عالم را يک دار وجود متفاوت را. «لأن منبعه منبع فيض الوجود» آن منبعي که ما از آن به عنوان «و کأس من ماء معين» سخن مي‌گوييم اين ماء معين که مثل اين نهرهاي اين چناني نيست که يک روز بيايد و يک روز نيايد. مثل چشمه زاينده‌روز باشد اين قصه‌اش اين است که اين از ماء حيات الهي استفاده مي‌کند که ابدي است. «الذي لن يبرح من اسكوب الفضل سائلا مائلا و من منبع الإفاضة و الرحمة طائلا نائلا» به‌به اينها چه عبارت‌هاي شريفي است. بله جناب صدر المتألهين مي‌فرمايد که اين منابع فيض حق سبحانه و تعالي همواره هست و همواره است طائل است و نائل است و شامل است و اين‌جور نيست که محدود باشد و منکسر و شکسته باشد.

«إذ منبعه منبع فيض الوجود[3] الأبدي و عين» يعني چشمه «ماء الحيوة السرمدي» سرمد يعني چه؟ سرمد يعني ازل و ابد را به هم لحق کرده «الذي لن يبرح» هيچ وقت کم نمي‌شود «من اسكوب الفضل» از چشمه فضل الهي هرگز اين سلب نمي‌شود. اسکوب را نوشته المنسکب کماء مسکوب مسبوق» يعني اين همواره ريزش دارد اين ماه رجب يعني رجب يعني سرريز رحمت الهي. رجب الأسب مي‌گويند أسب يعني سرريز است. رحمت الهي سرريز است در ماه رج. اين مسکوب يعني اين چشمه همواره فوران دارد و سرريز است.

«مسبوق علي وجه الأرض من غير غير حفر» اين‌جور نيست که حفره باشد و چاه باشد و مثلاً در زمين چاه بکَنند و از چاه آب در بياد. نه، اين از روي زمين است. «سائلا مائلا و من منبع الإفاضة و الرحمة طائلا نائلا» هميشه. نائل هم يعني همواره رسيده است و مي‌رسد. «لا ينفد نائله» نائله حق سبحانه و تعالي و فائده و آن خير حق اين نفادپذير نيست. «لا ينفد» يعني نفادپذير و تمام‌پذير نيست. نائله حق و لطف حق.

قوله عزّ اسمه: ﴿وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون﴾[4] .

يکي از ويژگي‌هايي که در جهت کيفيت‌بخشي به نعمت است اين است که آدم در کنار نعمت‌هاي فراوان قرار مي‌گيرد و براساس اراده و اختيار انتخاب مي‌کند. آنچه را که از فواکه هست هست، ولي مثلاً يک انساني مايل است فرض اين ميوه را استفاده کند يا آن ميوه را استفاده کند. اينجا اختيار دارد اختيار يعني طلب بهتر و خير. اختيار يا مثل انتخاب است. انتخاب يعني برترين نخبه را انتخاب کردن. نخبه را برگزيدن انتخاب از همان کلمه نخبه است اختيار هم از کلمه خير است آن خير برگزيده را مي‌گويند اختيار. آن نخبه برگزيده را مي‌گويند انتخاب. فاکهه‌اي که در آنجا وجود دارد «مما يتخيرون» است انسان بايد اختيار مي‌کند و براساس اراده است. نه اينکه بگويند اين ده نوع ميوه را براي آدم بياورند. نه، براي آدم بياورند نيست. همه چيز فراهم است و انسان آن ميوه‌ها را استفاده مي‌کند.

حالا ببينيم که مراد از اين اختيار چيست؟ «قوله عزّ اسمه: ﴿وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون﴾.اين را اول معنا بکنيم. «يتخيّرون: يأخذون خيره» بهترين‌هايش را انتخاب مي‌کنند. همه چيز آنجا خير است آنجا چيزي ندارد. براساس اراده انسان است. «يقال: تخيّرت الشي‌ء: أخذت خيره و أفضله» من اين را اختيار کرده‌ام يعني بهترش را و افضلش را انتخاب کرده‌ام. کلمه اشتهائ هم هست «و لحم طير ما يشتهون».

البته آقايان! بايد کاملاً ما متأسفانه عرض مي‌کنم در عالم طبيعت هستيم داريم از احکام بهشت حرف مي‌زنيم. خبري نداريم اين اصلاً شدني نيست. مثل اينکه کسي در عالم حس باشد از عالم عقل بخواهد حرف بزند. ما در عالم حس با زيد و عمرو کار داريم کسي نمي‌تواند در عالم حس و طبيعت که از زيد و عمرو است اما از الانسان حرف بزنيم. الانسان مال عالم عقل است. الآن خداي عالم آن الانسان را تنزل داده تنزل داده در سطح افکار و نظرات طبيعي و مادي ما آورده و مي‌خواهد آن نعمت‌ها را اين‌جوري توضيح بدهد. اي قربان خدا که دارد اين‌جوري خودش را اين بيان خودش را تنزل مي‌دهد. «إنا انزلنا» اين تنزل است.

عالم عقل را خداي عالم چه‌جوري تنزل بدهد؟ انسان را وقتي تنزل مي‌دهد مي‌شود زيد و عمرو. ولي ما اگر بخواهيم از عالم عقل سخن بگوييم بايد از عالم بياييم بالا برويم به عالم عقل تا کليات را درک بکنيم. الآن حق سبحانه و تعالي دارد با عبارت‌هاي مختلف و تعابير گوناگون دارد جهات مثبت و خير و گواراي بهشت را براي اهل مقربين توضيح مي‌دهد.

يکي از جهاتي که هست ﴿و مما يشتهون﴾ است آن انساني که در دنيا تمام اشتهايش و علاقه‌اش به جهت الهي بوده است آيا در آنجا چه اشتهايي مي‌کند؟ ﴿و لحم طير مما يشتهون﴾ اينها براي مقربين به لحاظ اينکه در عالم صورت هم زندگي مي‌کنند در «جنات تجري من تحتها الأنهار» هم زندگي مي‌کنند معنا دارد و لکن آيا معناي برتر آنچه را که مورد اشتهاي مقربين است چيست؟ اين را بايد توضيح بدهند. مي‌فرمايند که «و يشتهون: يتمنّون. فإنّ أهل الجنّة إذا تخيّروا شيئا و اشتهوه خلقه اللّه دفعة» به‌به اين از امتيازاتي است که الآن ما اينجا بايد ببينيم.

ببينيد الآن ما در دنيا اشتهايمان پيدا مي‌کند مثلاً لحم طيري استفاده بکنيم يا يک ميوه خنکي استفاده بکنيم مي‌رويم دنبال ميوه‌فروشي يا يخچال يا جايي تهيه مي‌کنيم اما آنجا اين‌جوري نيست به محض اينکه انسان اراده کرد اشتهايش کشيد انتخاب اختيار کرد همان‌جا براي او حاضر مي‌شود اين‌جور نيست که آماده باشد. بله آماده هست چرا؟ چون ما در عالمي البته اين الآن مي‌فرمايد که «خلقه الله» نه «خلقه الله» يعني همان جا. نه! ما در عالمي زندگي مي‌کنيم که در آن عالم هر چه که اراده کرده‌ايم همان‌جا حاضر است اگر فرموده که خداي عالم خلق مي‌کند نه يعني مثلاً. نه اصلاً خود انسان در جايگاهي قرار گرفته است که قدرت انشاء و خلق و ايجاد دارد. الآن توضيح مي‌دهند اين بحث امروز ما خيلي بحث خوبي است اگر ما بتوانيم تمام بکنيم نمي‌رسيم.

«فإنّ أهل الجنّة إذا تخيّروا شيئا و اشتهوه» اشتها بکنند «خلقه اللّه دفعة» خدا دفعةً ايجاد مي‌کند. توضيح مي‌دهند که مراد از خلقت الهي دفعة يعني براساس اراده است. خداي عالم انسان‌ها را به جوري آفريده است که صاحب اراده و مريد باشد. مثل اينکه آقايان براي نماز مي‌آيند برويم براي جلسه بعد إن‌شاءالله.


[1] سوره واقعه، آيه 19.
[2] الفيض الجود- نسخة.
[3] الفيض الجود- نسخة.
[4] سوره واقعه، آيات 20 الی21.