1403/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سوره واقعه/ آیه 19 /
قوله عزّ اسمه: سورة الواقعة ﴿لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ﴾[1] .
در سوره مبارکه «الواقعه» هستيم و پيرامون آنچه که در اين سوره و جهات مختلف که در اين سوره هست گفتگو ميکنيم بر مبناي تفسيري که جناب صدر المتألهين(رضوان الله تعالي عليه) در اين رابطه ارائه فرمودند. تفاسير رويکردهاي مختلفي دارد برخي از تفاسير ادبي است، بعضي از تفاسير روايي است بعضي از تفاسير اجتماعي است، بعضي تربيتي و اخلاقي است و جهاتي ديگر و اين هم به جهت ظرفيت خود قرآن است. قرآن بالاخره با توجه با اينکه جامع جميع جهات وجودي انسان هست و انسان هم به اين جهات مجهز هست بنابراين آيات قرآني به آن نظر دارد. اما تفسيري که جناب صدر المتألهين مطرح ميکنند يعني بيان جناب صدر المتألهين هست ضمن اينکه به هر حال نکات ادبي را صرف و نحو را بعضاً لغات را مطرح ميکنند بيشتر اهتمامشان به جهات عقلي اين تفسير هست، چون او هم يک حکيم به حمل شايع هستند و جهات هستيشناسانه و وجودشناسانه و مباحث عقلي و فلسفي برايشان اولويت اول هست اين تفسير را بر اين مبنا قرار ميدهند گرچه نگرشهاي عرفاني هم در رابطه با اين تفسير براي ايشان بسيار مطرح است.
بسياري از مسائل و قواعد فلسفي که در حکمت متعاليه بنيادي شده در مباحث تفسيري کاربردي ميشود اين است؛ يعني بحثهايي مثل بحث اتحاد عاقل و معقول، يا بحث حرکت جوهري يا بحث امکان فقري، ما اگر بخواهيم نسبت بين تفسير و فلسفه و حکمت را خصوصاً حکمت متعاليه را بيابيم اين کتاب بيابيم اين کتاب تفسير جناب صدر المتألهين کاملاً اين راهگشايي را دارد که آنچه را در آنجا به عنوان تحقيقهاي بنيادين مطرح شده است در اينگونه از مباحث تفسيري و آيات قرآني، آن مباحث تفسيري دارد کاربردي ميشود.
مثلاً يکي از مباحثي که ما اتفاقاً در همين آية الکرسي داريم بحث ميکنيم آن فقره نوزدهم آية الکرسي اين فقره است «اولئک اصحاب النار» ايشان حدود چهل پنجاه صفحه راجع به «اولئک اصحاب النار» توضيح ميدهند. سؤالي که در آنجا مطرح است يک سؤال بسيار کاربردي است و آن اين است که اگر خداي عالم انسانها را بر فطرت الهي و توحيدي آفريده، چگونه يک انساني ميشود اصحاب نار. اول ايشان تعريف ميکند که مراد از اصحاب نار نه اينکه يک عدهاي را مياندازند در جهنم. نه، اينها همصحبت با آتش ميشوند قرين آتش ميشوند، نه اينکه مثلاً عدهاي را خدا عذاب ميکند. بله، يک عدهاي را عذاب ميکند؛ ولي يک عدهاي اصحاب نارند. اصحاب نار اهل نار مثلاً ميگويند اينها اهل بيتاند. ديگه اهل بيت با يک مهمان خيلي فرق دارد. مهمان چند روز هست و ميرود ولي اهل بيت در اينجا هستند. «اولئک اصحاب النار» اين دسته از انسانها کسانياند که با نار همصحبتاند قريناند و تا ابد آنجا هستند لذا فرمود «اولئک اصحاب النار هم فيها خالدون» که آن «هم فيها خالدون» فقره بيستم است که بحث جدي هم راجع به آن دارند.
ايشان اين بحث «اولئک اصحاب النار» که يک بحث تفسيري هست، چهجوري بحث فلسفه را در اينجا آورده؟ آمده بحث صيرورت را در فلسفه اينجا آورده. صيرورت و تحول وجودي که يک وجودي وجود ديگري ميشود بحث حرکت جوهري بحث تغيير ماهيت و هويت، اينگونه از بحثها را آورده اينجا. درست هم هست. در فلسفه يک کار بنيادين است در تفسير يک کار کاربردي است. اولئک اصحاب النار يعني خداي عالم راجع به يک عدهاي اينجوري قضاوت ميکند که اين دسته از افراد اصحاب آتشاند همصحبتاند حقيقتشان ناري شده، سؤال جدي: افرادي که مولود علي الفطره هستند و بر فطرت توحيدي و الهي آفريده شدهاند چهجوري يک انسان نوري ناري ميشود؟ هويتش تغيير پيدا ميکند؟ اين براساس صيرورت است. صيرورت چه اتفاقي ميافتد؟ بحث حرکت جوهري است. لذا بحث حرکت جوهري در اين «اولئک اصحاب النار» خيلي کاربرد دارد و يکي دو جا نيست.
اين «اولئک اصحاب النار» ده تا يا بيست تا آيه شايد داشته باشيم به همين معنا به همين عبارت يا به همين مضمون، ولي در عين حال ميبينيم که بحثها به گونه ديگري مطرح است.
پرسش: تبدل ذات انجام ميشود.
پاسخ: تبدل ذات ميشود يعني هويت انساني هويت مثلاً انساني اگر بوده ميشود سبئي، ميشود بهيمي، ميشود شيطنتي آنجا همه مباحث را دارند.
پرسش: ...
پاسخ: يعني همصحبت نارند و اصلاً نارياند که حالا إنشاءالله.
در سوره مبارکه «واقعه» که هستيم يکي از مسائلي که در اين سوره مطرح است بحثهاي افراد در قيامتاند قيامت محقق ميشود احکام خاص خودش را هم دارد اسامي و عناويني که براي قيامت هست مثل يوم الحسرة يوم التغابن يوم الجمع يوم الفصل و امثال ذلک اينها همهاش اسامي عنوان مفهومي ندارد عنوان مصداقي دارد يعني چه؟ يعني اينها حقيقتاً اينجوري هستند حقيقتاً روز قيامت يوم الحسره است «يوم يعض الظالم علي يديه» واقعاً حسرت است ميگويند که «يا حسرتا علي ما فرطت في جنب الله» اينجوري است و ديگر آياتي که در اين رابطه است يوم الفصل است يوم الميقات است يوم الجمع است «لمجموعون الي يوم المعلوم».
بنابراين اين اسماء و اين عناوين يک سلسله مفاهيم اعتباري نيست بلکه عناوين حقيقي است. يکي از مسائلي که در قيام مطرح است افراد در قيامتاند «و کنتم ازواجا ثلاثة» افراد در قيامت سه دسته است ﴿و اصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة و السابقون السابقون اولئک المقربون في جناب النعيم علي سرر مرفوعة متکئين عليها متقابلين يطوف عليهم ولدان مخلدون بأکواب و اباريق و کأس من معين﴾ رسيديم به اين فراز که ﴿لا يصدّعون عنها و لا ينزفون﴾ دو تا حکم سلبي الآن داريم ما در ارتباط با مقربين. مقربين در بهشت که از بهترينها مأکول برايشان غذا ميآيد مأکولات و مشروبات آماده ميشود، از جمله مشروبات اين است که ﴿بأکواب و اباريق و کأس من معين﴾ قدحها و جامهاي بزرگ و بيدسته و بيخرطوم بعضاً بادسته و باخرطوم. اباريق يعني با دسته و باخرطوم و اکواب نه. ﴿و کأس من معين﴾.
کأس من معين يعني کاسههايي از چشمه خمر. مَعين چشمه شراب است. ما همانطوري که در بحثهاي قبلي عرض کرديم ما با امکانات روز قيامت آشنا نيستيم خصوصاً امکاناتي که براي مقربين است نه با امکاناتي که الآن خداي عالم دارد قيامت معاذالله عدهاي را در جهنم سوخت و سوز ميکند ما در دنيا ميگوييم که ماده احتراقياش چيست؟ يا گاز است يا نفت است يا گازوئيل است يا هيزم است يا بالاخره يک چيزي از اين قصه است به قول حاج آقا فرمودند که ما هيچ جا در آيات قرآني نداريم که بروند از جنگل هيزم بياورند. هيزمش انسان است «و أما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» «نار الموقدة تطلع علي الأفئدة» موقده و آن وقودش «وقودها الناس و الحجارة» آتش آن همان هجران است مواد سوختياش اينها هستند اصلاً يک چيزي ديگر است.
بنابراين ما از امکانات خداي عالم در جهنم يا در بهشت خبر نداريم در طبقات بهشت هم خبر نداريم آن درک اسفل من النار آن چه اتفاقي دارد ميافتد؟ آنهايي که در سطح هستند اينکه جهنميها اين جهنمي که از هفتاد فرسخ آن طرفتر صدا ميزند که مثلاً بيا من تو را بگيرم آن جهنم، ميگويند اينها همسايه بهشتاند چهجوري هستند؟ جهنميها به بهشتيها ميگويند که به داد ما برسيد. کجا هستند؟ چه عالمي است آنجا؟ اصلاً ما نميتوانيم بفهميم که چيست؟ اينجا مثلاً يک هُرم جهنمي آن چناني را ما بايد دهها کيلومتر فاصله داشته باشم تا اين هُرمش به ما نگيرد. اما آنجا بحث زمان و زمين نيست کيلومتر و فرسخ و مسافت نيست اصلاً يک چيز ديگري است لذا ما از امکانات بهشت و جهنم و درجات و طبقات خبر نداريم. اصلاً هيچ خبري نداريم واقعاً خبري نداريم.
آقا! به اصطلاح شراب آنجا شراب طهور است. طهور است يعني چه؟ هر چه غير خداست از آدم ميزدايد «و سقاهم ربهم» خدا وقتي ميخواهد ساقي باشد جز جام توحيد به کسي نميدهد. هر چه که غير توحيد باشد با اين شراب طهور از بين ميرود. الآن سخن اين است که آيا اين اکواب و اين اباريق و اين کأس من معين، اينها را وقتي انسان بخواهد استفاده بکند، آيا آسيبها و آفتهاي جسماني به آدم نميزند؟ آدم سردرد نميگيرد؟ آدم عقلش با خوردن اين همه مشروبات و اينها سرجايش است؟ آدم فراري نميشود؟ ناراحت نميشود؟ نگران نميشود؟ چهجوري است قصهاش؟
پرسش: تکراري نميشود؟
پاسخ: تکراري نميشود؟ آيا اين شراب مدام است؟ يا قطع ميشود؟ يک مدتي يک عدهاي ميآيند مثلاً ميگويند «و ولدان مخلدون» مخلدند اينها هميشه هستند هميشه دور آدم بهشتي درجه يک، طوافکننده دارند «يطوفون عليهم ولدان مخلدون» دوام دارد تنوع دارد کثرت دارد و فساد ندارد آفت ندارد دو نوع فساد را الآن دارند از مقربين دارند دفع ميکنند «لا يصدعون عنها و لا ينزفون» نه جسمشان و نه عقلشان. نه بدنشان آسيبها و آفات جسماني پيدا ميکند مثلاً فرض بفرماييد که ما در دنيا هر نوع غذايي که بخوريم بالاخره يک آسيبهايي دارد آنجا حرفها نيست اين آسيب ندارد سردرد صداع.
پرسش: ...
پاسخ: چرا. آنها در اين حد نيستند در اين سطح. حالا ما الآن داريم راجع به مقربين ميخوانيم ولي رسيديم به «اصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة» اوصاف آنها را هم بيان ميکنيم اوصاف ثبوتي و اوصاف سلبي. الآن که فرمودند «بأکواب و اباريق و کأس من معين» ممکن است کسي سؤال بکند که اين غذاها و اين مشروبات و اين مأکولات آسيب نميزند؟ سردرد نميآورد جسم آدم اذيت نميشود؟ آدم مدام بخواهد يک چنين مشروباتي را و مأکولاتي را «لا يصدّعون عنها» يعني هرگز اين آقايان مقربين از اين نوشيدنيها و از اين مأکولات «و کأس من معين» و امثال ذلک صداعي نميگيرند سردردي بگيرند نگراني بشوند جسمشان و اينها، نه.
«و لا ينزِفون» هر دو جور خوانده شده هم «ينزَفون» خوانده شد و هم «ينزِفون» خوانده شده است. يعني اينکه ينزَفون اگر خوانده بشود يعني اينکه اينها عقلشان سرجايش است عقلشان از بين نميرود. تخدير ندارد. حجاب ايجاد نميکند مواد مخدّر نيست که تخدير ايجاد کند و عامل حجاب و مانع باشد بلکه با نوشيدن اينها انسان صفاء ضمير پيدا ميکند طهارت قلب پيدا ميکند «و سقاهم ربهم شرابا طهورا» يعني اين طهارت ميآورد. اين طهارت طهارت از خون و آلودگيهاي اينجوري که نيست اين قذارت مادي که نيست. اخلاق را روحيات را اينها را اگر کسي در دنيا مثلاً يک قذارت نفساني داشت حسادتي کبري حقدي بالاخره ما در سويداي وجودمان ممکن است در اظهارات ما نباشد يا در مراحل اولي نباشد اين شيطان لعين رجيم براساس حالا آنچه که در روايات ما هست حالا برخي از روايات چهار هزار برخي هفت هزار سال عبادت کرد ولي در درون او در سويداي وجود او يک استکبار بود. آن باعث شد که زدوده بشود آن «سقاهم ربهم طهورا» چرا؟ چون وارد يک منطقهاي ميخواهند بشوند که آن منطقه «رجال فيه يحبون ان يتطهروا» نه اينکه پاکيزهاند طهارت آنجا موج ميزند. چه عالمي است واقعاً؟ طهارت از هر خباثتي. حالا خباثتهاي مادي که نيست مثل خون باشد بول باشد يا قذارتهاي ديگر.
پرسش: قذارت باطني است.
پاسخ: قذارتهاي باطني هم اخلاقي نيست کبر و حسد و غرور و اينها هم نيست. آن شرک قذارت بدترين قذارت شرک است که «إن الشرک لظلم عظيم» آن شرک بايد برود. آن شرک با چه ميرود؟ با توحيد ميرود. وقتي يک افرادي مثل حضرت وسف صديق دست به دعا برميدارند در آخر محل حياتشان در دنيا ميگويند که «و توفّني مسلما» اين اسلام با اسلام ما که نيست. اين اسلام طهور است اين اسلامي است که با توحيد آميخته است. حتي دبيب است مورچه سياه در شب سياه در صخره سياه و امثال ذلک هم نيست آن قدر آن توحيد عظيم است اگر خداي عالم دارد يک چنين طهارتي را براي انسان ايجاد ميکند همه انواع قذارتها را.
قذارت مادي که وقتي آدم وارد بهشت ميشود ديگه آنها وجود ندارد هيچ. ميماند قذارتهاي نفساني و قذارتهاي عقلي. عقلي نه يعني تفکري؛ بلکه يعني عالم عقل. که آن قذارتهاي قذارتهاي شرکي ممکن است يک نفري در سويداي وجودش چون ما هفت طبقه وجودي داريم طبع است و نفس است و عقل است و قلب است و سر است و خفا است و اخفي است و اينهسات. همه اينها هر کدام از اينها يک عالمياند که در آن عالم بايد قذارتهاي آن عالم ريخته بشود و انسان وارد يک دريايي بشود که طهارت محضه است.
وقتي آخرين جام را از دست خدا انسان ميگيرد حالا خدا که آنجا هست معاذالله خدا که در مقام ذات نه، خداي در مقام فعل است و در برخي روايات هم هست که آن مظهر تام احدي يعني حضرت نبي خاتم(صلوات الله و سلامه عليه) آنها يا آقا علي بن ابيطالب در کنار حوض کوثر يک چنين است ما فکر ميکنيم که حوض کوثر مثل همين آب است و ليوان است و مثلاً يک، نه! آن حوضي که علي ولي الله کنارش ايستاده است يک طهارت توحيدي ميآورد که آن طهارت است آن حوض ولايت آنجاست.
به هر حال ما بايد بدانيم که آسيبهايي که در هر نشأهاي هست مطابق با آن نشأه است. شما وقتي از عالم آمديد بيرون به عالم نفس رسيديد بگوييد دستم خوني شده پايم نجس شده اين حرفها که نيست. شما از عالم طبع بيرون آمديد. اين خون و بول و اينگونه از قذارتهاي مادي مال اين عالم است تمام شد. رفتيد عالم نفس. عالم نفس ملکات نفساني است حس حرص آز طمع کبر غرور ... اين همه از قذارتهاي معنوي اينکه فرمود: «و الرجز فاهجر» يک رجس داريم يک رُجز. «و الرجز فاهجر» يعني از آلودگيهاي نفساني پرهيز کن. آلودگيهايي که ما از آن به عنوان آلودگيهاي اخلاقي ياد ميکنيم از آنها پرهيز کن.
پرسش: ...
پاسخ: در دنيا هست چراکه اين دنيا باطنش عالم نفس است عالم مثال است عالم عقل است لذا هماکنون قيامت هم همينجاست اما باطن دنياست نه در ظاهر دنيا. نه يعني مثلاً شمال جنت است جنوب نار است، نه اين نيست. در باطنش است. يک بخشي را خوانديم بخشي را نخوانديم «لا يصدعون» را دارند تفسير ميکنند «و قيل: لا يفرقون عنها» يعني جدا نميشوند همواره با کأس من معين هستند با أکواب موصوفه هستند. «و قرء مجاهد» که يکي از مفسرين است اينجوري خوانده «لا يصدّعون» را اينجور تفسير کرده «بمعنى لا يتصدّعون» يعني صداع نميگيرند سردرد نميگيرند عارضههاي جسماني برايشان نميآيد «أي لا يتفرّقون» اينها تفرق و پراکندگي پيدا نميکنند ناراحتي پيدا نميکنند. «كقوله تعالى في حقّ الكفّار: ﴿يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ﴾[2] سوره مبارکه «روم» اين آيه را هم بخوانيم کدام است؟ ﴿ثم يومئذ يصّدّعون﴾
پرسش: تشديد روي دال است «يصدّعون».
پاسخ: هم روي صاد است هم روي دال. سوره «روم» آيه 43 ﴿يومئذ يصّدّعون﴾ هم روي صاد تشديد است هم روي دال. سوره مبارکه «روم» ﴿فأقم وجهک للدين القيم من قبل أن يأتي يوم لا مرد له من الله يومئذ يصّدّعون﴾ در آن روز اينها در زحمتاند در نگرانياند. «کقوله في حق الکفار يومئذ يصّدّعون» چرا در آن روز کفار متصدعاند؟ «و ذلك لأنّ منشأ صحبتهم و مبدأ جمعيّتهم هو مشرب المحبّة الإلهيّة و نشأة الوحدة المعنويّة و الوصلة الايمانيّة و الرابطة الحكميّة» چرا در آن روز «لا يصدعون عنا و لا ينزفون»؟ ميگويند آن چيزي که داري مينوشي به عنوان شراب طهور است وقتي شما داريد به تعبير ايشان منشأ اين مصاحبت و مبدأ اين جمعيت، شرب محبت الهي است. وقتي شرب محبت الهي باشد يعني چه؟ چرا سردرد بگيرد؟ «و ذلک لأن منشأ صحبتهم» يعني منشأ مصاحبت اين آقايان مقربين «و مبدأ جمعيتهم هو شرب المحبة الإلهية و نشأة الوحدة المعنوية و الوصلة الإيمانية» اينها آقايان عناوين فوق العادهاي است «شرب المحبة الإلهية» و همچنين وحدت معنوي و وصله ايماني اينها طبعاً عارضهاي ندارد اينها هر چه هست اينها مفهوم نيست. ما با يک مفاهيم سروکار نداريم. اينها حقائق خارجي است. محبت الهي الآن نگاه کنيد مثلاً مادر به فرزند محبت دارد اين يک مصداق بارزش است. معناي محبت را هم پدر دارد هم مادر دارد هم فرزند دارد هم بيگانه دارد هم دوست دارد معناي محبت.
اما حقيقت محبت را مادر نسبت به فرزند دارد البته اين تازه محبت عاطفي است «و الذين امنوا اشد حبا لله» آن چه اهميتي دارد؟ ديگران مثلاً اين بتپرستها معاذالله بتهاي خودشان را دوست داشتند بت هبل، عزّي و امثال ذلک. خدا در قرآن ميفرمايد که ﴿و الذين امنوا اشد حبا لله﴾[3] آنهايي که مؤمن حقيقي هستند عاليترين و شيدترين محبت را به خداي عالم دارند خداي عالم از اين ويژگيهاي انساني خيلي خوشش ميآيد. حالا خوشش ميآيد که در مقام ذات و اوصاف ذاتي نيست. در مقام فعل است. رضايت الهي در اين است که انسان خدا را دوست بدارد. يک آيهاي در قرآن هست ﴿و الذين يرجون لقاء ربه﴾[4] آناني که به لقاء ربّشان اميدوارند. «و الذين يرجون رحمة ربه» يا «لقاء ربه» اينها «يعملون».
پرسش: ...
پاسخ: سوره «کهف» آيه 110 است آخرين آيه سوره مبارکه «کهف» است ملاحظه بفرماييد آخرين آيه سوره مبارکه «کهف» اين خيلي آيه شريفي است. ما متأسفانه اين بحث لقاء الله را در قرآن کم به آن توجه ميکنيم. «لقاء رحمة» در سوره مبارکه «کهف» آيه 110 اخرين ايه ﴿قل إنما أنا بشر مثلکم يوحي إلي أنّما إلهکم اله واحد﴾[5] تتمه اين آيه است ﴿فمن کان يرجوا لقاء ربه فاليعمل عملا صالحا و لا يشرک بعبادة ربه احدا﴾ اگر کسي به لقاء حق اميدوار باشد آقا خيلي است! ما صد تا گناه داريم هزار تا گناه دارم فلان، ولي دوست داشته باشيم که خدا را ملاقات بکنيم ﴿فمن کان يرجوا لقاء ربه فاليعمل عملا صالحا و لا يشرک بعبادة ربه احدا﴾ ما صد تا گناه داريم ولي از گناه معاذالله رو برنگردانديم ميگوييم خدايا تو کريمي.
پرسش: ...
پاسخ: بله، ولي من تو را دوست دارم. اين ﴿يرجون لقاء ربه فاليعمل عملا صالحا﴾ اين آيه 110 سوره مبارکه «کهف» است.
پس بنابراين عدهاي در قيامت کفار متصدعاند يعني صداع و سردرد و نگراني دارند لذا فرمود خدا در قرآن ﴿يومئذ يصّدّعون﴾.
پرسش: ....
پاسخ: مودت را ظاهراً عقلي ميدانند محبت را اعم از عقلي و نفسي و عاطفي و طبعي ميدانند. ﴿سيجعل لهم الرحمن ودّا﴾[6] اين وُدّ يک نوع محبت عقلي و قلبي است آنهايي که ﴿و الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا﴾ اين ود که محبت است ظاهراً يک محبت عقلي است ولي محبت اعم از عاطفي که طبعي باشد و نفسي باشد و عقلي باشد. ﴿و الذين امنوا اشدّ حبا لله﴾ آن بخاطر قرينهاي که دارد آن حب عقلي است. «و الرابطه الحکمية ليس باعثها الأغراض النفسانيّة» رابطهاي که انسان با خداي خودش دارد براساس اغراض نفساني يا اوضاع جسماني نيست. يا «ليس باعثها» آن کوائب و اطراب و اباريق و امثال ذلک باعث و انگيزه آنها اغراض نفساني. الآن معاذالله کسي که دنبال مأکولات و مشروبات است اغراض نفساني دارد. گرسنهاش شده تشنهاش شده هوس او ميآيد فلان ميخواهد دوست دارد دلش ميخواهد اينها اغراض نفساني است اين اغراض نفساني ميتواند آن آثار را هم داشته باشد «و الأوضاع الجسمانيّة المؤديّة سريعا إلى التفرقة و الوحشة و النفرة» مثل اينکه دوستان براي نماز دارند آماده ميشوند معطلشان نکنيم إنشاءالله فردا تتميمش را ميخوانيم.