درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره واقعه

 

«قوله عزّ اسمه: ﴿يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ﴾

همان‌طور که مستحضر هستيد در سوره مبارکه واقعه که مختص به جريان قيامت است بعد از مسئله اصل قيامت و احکام عام قيامت، به اطواري که براي اهل قامت هست مي‌پردازنداهل قيامت را به سه قسم تقسيم مي‌کنند مي‌فرمايند که ﴿و کنتم ازواجا ثلاثه﴾ اين سه قسم عبارت است از اصحاب ميمنه، اصحاب مشئمه،و مقربون. ﴿و السابقون السابقون اولئک المقربون﴾ عنوان سبقت را براي کسي قائل‌اند که اول اهل حرکت باشد بعد اهل هجرت باشد بعد اهل سرعت باشد بعد اهل امامت باشد و بعد به جايگاه سبقتي که او را به امامت رسانده است باشد يعني در حقيقت حرکت است هجرت است سرعت است و سبقت که انساني که سابق است در جايگاه امام جامعه قرار مي‌گيرد.

بنابراين بالاتر از سبقت براساس حرکت نيست مثلاً حتي به ساعت هم مي‌گويند ساعت چون از سعي گرفته شده آنچه که اهل تلاش و کوشش هست و سعي مي‌کند او ساعت دارد ولي عده‌اي هستندکه دقيقه هم ندارند ثانيه هم ندارند حرکت نمي‌کنند اما آنهايي که اهل حرکت‌اند هجرت مي‌کنند سرعت مي‌گيرند و سبقت مي‌گيرند و لذا بالاترين مقامي که در بحث حرکت انسان‌هاست همين سبقت است که مختص به مقربين است و «و السابقون السابقون» که اين کلمه «و السابقون» دوم در مقام توصيف و تعظيم سابقون است سابقون کساني‌اند که در مسير حرکت الي الله اين راه را طي کرده‌اند و سبقت گرفته‌اند.

وقتي سابقون را مي‌خواهند معرفي نکند مي‌گويند «و السابقون السابقون اولئک المقربون» مقربون چه کساني هستند؟ الآن ما داريم موقعيت مقربون را مي‌خوانيم «في جنات النعيم ثلة من الأولين و قليل من الآخرين علي سرر موضونة متکئين عليها متقابلين يطوف عليهم ولدان مخلدون بأکواب و اباريق و کأس من معين لا يصدعون عنها و لا ينزفون و فاکهة مما يخيرون و لحم طير مما يشتهون» اينها اوصافي است که در باب مقربين دارد گفته مي‌شود.

يکي از موقعيت‌هايي که براي مقربين مي‌شمارند اين عنوان است که «و يطوف عليهم ولدان مخلدون» اولاً خود همين عنوان را ما بايد در قرآن جستجو کنيم البته اگر مشرب مرحوم علامه طباطبايي بود که تفسير قرآن به قرآن بود تمام آياتي که در اين رابطه است مثلاً در سوره مبارکه «الانسان» اين «يطوف عليهم ولدان مخلدون» هست اجازه بدهيد من چند آيه‌اي که در قرآن در اين رابطه هست را عرض کنم خدمت شما اين را اگر بنا به مشرب تفسير الميزاني باشد که بحث تفسير قرآن به قرآن هست تمام آياتي که مربوط به اين مسئله است که طواف مي‌کنند غلمان يا ولدان يا امثال ذلک، اينها را طبعاً ما بايد اينجا بياوريم ولي الآن آنچه که در مشرب تفسير صدر المتألهين هست اين نگرش عقلي است و البته اينها باهم منافاتي ندارند مامي‌توانيم اين را هم داشته باشيم.

در سوره مبارکه «انسان» همين‌طور است آيه 19 ﴿و يطوف عليهم ولدان مخلدون إذا رأيتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا﴾ اين يک. يا در سوره مبارکه «طور» اين است که «و يطوف عليهم غلمان» ولدان هست و غلمان است «لهم کأنهم لؤلؤ مکنون» و مضاميني شبيه اين که در سوره مبارکه «صافات» است سوره «زخرف» است که اگر ما بخواهيم عرض مي‌کنم تفسير قرآن به قرآن داشته باشيم همه آياتي که حالا يا با الفاظ مشابه يامفاهيم و معاني مشابه هستند ما بايد آن را در کنار بياوريم تا اين را فهم درستي داشته باشيم. حالا اين يک نکته‌اي است که قابل توجه است براي کساني که مباحث تفسيري را دنبال مي‌کنند.

نکته دوم اين است که ببينيد ما وقتي راجع به قيامت و بهشت و جهنم و اينها سخن مي‌گوييم بايد کاملاً اين لحاظ را داشته باشيم که با ملاکات مادي و طبيعي اينها را نبينيم جهنم معاذالله مثل دنياآتش دنيا که نيست. آتش دنيا هزار هزار هزار برابر هم باشد يک تيکه است چرا؟ چون آن جهتي است که اصلاً حيثيت‌ها مادي و طبيعي ندارد ماده و طبيعت جِرم است يعني يک جرمي است که ناري است آن اصلاً عين نار است عين آتش استاين‌جور نيست که مثلاً يک جرمي داشته باشيم که آن جرم مثلاً نه! «و أما القاسطون» معاذالله گاهي برخي از آيات راآدم بايد اين قدر هراس دارد «و أما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» آناني که ظالم‌اند و ظلم مي‌کنند قاسط‌اند در مقابل قسط اينها اصلاً خودشان حطب هستند اصلاً خود شخص حطب است يا معاذالله «و اتقوا النار التي وقودها الناس و الحجارة» وقود يعني همان آتشگيره‌اش نه اينکه ما چيزي داشته باشيم بعد مثلاً خصيصه آتشگيره‌اي داشته باشد. نه، وقودش اين انسان است.

يا «تطلع علي الأفئده» يک ناري داريم ما مثلاً اينجا که هستيم ببخشيد مي‌گوييم بدن است اين بدن مي‌سوزد مثلاً قلب را معاذالله مي‌سوزاند نه! اين اصلاً آن‌جوري نيست «تطلع علي الأفئده» اصلاً بحثش جدا است. لذا مي‌خواهيم عرض کنيم که ما وقتي راجع به بهشت و جهنم و قبر و قيامت و اينها حرف مي‌زنيم هرگز نبايد با ملاکات دنيوي قضاوت بکنيم. قبر مي‌گويند معاذالله مال آن کسي که اهل خلاف باشد «حفرة من حفر النيران» تا چشم کار مي‌کند جهنم است. کنارش «روضة من رياض الجنة» چه‌جوري مي‌شود؟ ما با ملاک مادي چه‌جوري مي‌خواهيم نگاه کنيم؟ الآن قبر هارون ملعون زير پاي آقا امام رضا(عليه السلام) اين «حفرة من حفر النيران» اوه آن هارون نانجيب با آن همه خباثت به ميزان خباثتش جهنم است. آقا امام رضا(عليه السلام) به ميزان رضايتمندي‌اش در عالم هستي که مقام رضا و اسم رضاي حقاست خشنودي است و جهت است و بهشت. اينها چه‌جوري باهم جمع مي‌شود؟ لذا مبادا ما فکر کنيم که اگر راجع به قبر و قيامت بهشت و جهنم و نظاير آن سخن مي‌گوييم اين‌جوري باشد.

ببينيد وقتي که حضرت زکريا مي‌آمد خدمت حضرت مريم(سلام الله عليها) چون زکريا کفيل مريم شده بود «کفّلها زکريا» اين کفيل شده «کلما دخل زکريا المحراب وجد عندها رزقا» اين است اجازه بدهيد اين آيه را هم بخواهيم چقدر اين آيات عزيز است واقعاً! در سوره مبارکه «آل عمران» آيه 27 «فتقبّلها ربها بقبول حسن و أنبتها نباتا حسنا و کفلها زکريا» يعني حضرت زکريا مأمور شد کفيل شد که حضرت مريم(سلام الله عليها) را اداره‌اش بکند آن وقت «کلما دخل عليها زکريا المحراب وجد عندها رزقا» زکرياي پيغمبر وارد محراب مي‌شد در کنار مريم(سلام الله عليها) «وجد عندها رزقا» بعد مي‌گفت: «يا مريم أنّا لک هذا» اين از کجا آمده اين رزق اين چناني؟ «قالت هو من عند الله» اين يک رزق مثالي و بهشتي است اين رزق‌ها رزق‌هاي مثالي است اينها نمونه‌هايي است که

بنابراين مي‌خواهم عرض کنم که مثل زکرياي پيغمبر وقتي اين حالاميوه است غذا است طعام است هر چه هست بهشتي است اين به تعجب مي‌ايستد که چه‌جوري است از کجا آمده؟ اين اصلاً وجود ندارد اينجا. بنابراين حتماً بايد مستحضر باشيد که يک وقتي از قبر و قيامت از مسئله بهشت و جهنم از ثواب و عقاب و اينها صحبت مي‌شود ما هرگز با ملاکات مادي وارد نشويم اين يک مسئله است لذا فرمود «مثل الجنة التي وعد للمتقون» مثلش اين است حالا الآن يک نمونه ديگري را که حتي يکي از مسائلي که اتفاقاً از پيغمبر(صلوات الله عليه) سؤال کردند که اين افرادي که الآن خادم‌اند و از خادم‌ها قرآن دارد اين‌جور به عظمت ياد مي‌کند «کأنهم لؤلؤ مکنون» يا «لؤلؤا منثورا» اينها مثل دُرهايي هستند خادم‌ها گفت اين خادم‌ها که در حد لؤلؤ و دُر و گوهرند آن مخدوم چيست پس؟ سؤال مي‌کنند از پيغمبر(صلوات الله عليه) يا رسول الله! اگر خادم‌ها اين هستند «کأنهم لؤلؤ مکنون» يا «لؤلؤا منثورا» در ارتباط با همين هستند «يطوف عليهم ولدان مخلدون» اين ولدان مخلدون چه هستند؟ «بأکواب و اباريق و کأس من معين» وقتي خادم اين‌جوري است مخدوم چيست؟

مي‌گويند حضرت(صلوات الله عليه) فرمود مخدوم را اگر بخواهي بدانيد مثل ماه قمر در شب چهارده که بدر هست نسبت به ساير ستاره‌ها يعني ساير ستاره‌ها لؤلؤ مکنون‌اند لؤلؤ منثورند و مخدوم و آن کسي که مقرب است مثل ماه شب چهارده بدر است. اين را چه‌جوري مي‌شود تصور کرد؟اينها لؤلؤ منثور نمي‌شود تصور کرد چه برسد به اينکه چه دنياي است چه عالمي است! جنت يعني يک خانه بهشتي به اندازه‌اي است که «عرضها السموات و الارض» طولش را نمي‌شود گفت. «عرضها السموات و الارض» که اگر يک بهشت بخواهد همه بهشتي‌ها را دعوت کند به خانه‌اش مي‌تواند. اين است! نمي‌شود تصور کرد واقعاً نمي‌شود تصور کرد با هيچ معياري قابل چيز نيست. تازه اينها عالم مثال است حالا عالم عقلش چيست را خدا مي‌داند.

حالا ما با همين سطح اينها روبرو هستيم خودمان را يک دفعه چيز نکنيم. «يطوف عليهم ولدان مخلدون» يکي از موقعيت‌هايي که براي مقربين در بهشت در نظر گرفته مي‌شود اين است که ولداني اولادي جوانان پسري که همواره دارند خدمت مي‌کنند و طواف مي‌کنند حول وجود مقربين. اين يعني چه؟ «يطوف عليهم ولدان مخلدون» ما با معيارهاي عادي نمي‌توانيم چون آنها همه چيز برايشان حاضر است اما از باب اينکه حشمت و جلال و جبروت ظاهري هم حفظ بشود اينها اين کار را انجام مي‌دهند.

جناب صدر المتألهين اين ولدان را نفوس فلکي مي‌داند حالا ايشان و يا همفکران ايشان ببينيد الآن اين همه ستارگان که هستند اينها يک نفس دارند يا ندارند؟ اينها معتقدند که نفس دارند مخصوصاً جناب صدر المتألهين معتقدند که اين افلاک اين کواکب اين انجم اينها ستارگان همه‌شان بدن دارند و نفس دارند. مثل ما که بدن داريم و نفس داريم. اولاً مستحضر باشيد که نفس نقش اُم را دارد از عقل مي‌گيرد به ابن عطا مي‌کند. ابن بدن است نفس اُم است عقل أب است. عقل مستقيماً نمي‌تواند ابن را اداره بکند. عقل توسط نفس طبع را اداره مي‌کند طبعاً اين بدن براي اينکه کمالات را بگيرد از طريق نفس و اُم مي‌گيرد و عقل هم اگر بخواهد کمالات را اعطا بکند از طريق نفس به بدن عطا مي‌کند. اين نظام هستي است. نفس به مثابه اُم است عقل به مثابه أب است و طبع هم به مثابه ابن. اين مسير است.

پرسش: جايگاه پدر بالاتر از مادر است؟

پاسخ: نه، جايگاه عقل از نفس بالاتر است. حيثيت تدبيري که براي اُم است باعث مي‌شود که ما آن را اُم بخوانيم اينها اين‌جوري است. ملاحظه بفرماييد مسئله طبيعي است همان‌طوري که حق سبحانه و تعالي به عقل عطا مي‌کند عقل به نفس عطا مي‌کند نفس هم به طبع عطا مي‌کند. طبع تقاضا مي‌کند از نفس. نفس تقاضا مي‌کند از عقل. عقل تقاضا مي‌کند از رب.اين نظام هستي در سير نزول در سير صعود. مي‌فرمايند که اين جايگاه مقربين اينها را ما خدايا تو مي‌داني که ما داريم کورمال کورمال حرکت مي‌کنيم ما نمي‌دانيم که چيست واقعاً! اين مسائل را که داريم مي‌گوييم نه اينکه ما مي‌دانيم نه! اين کورمال کورمالي است حالا تو فرمودي «يطوف عليهم ولدان مخلدون» و بعد فرمودي تدبر کنيد در آيات الهي، ما با اين سبک داريم تدبّر مي‌کنيم إن‌شاءالله إن‌شاءالله که در مسير تدبرمان ما را هدايت مي‌فرمايي و به هر حال ما درست تدبر بکيم.

ايشان مي‌فرمايد که اين ولدان چه کساني هستند؟ ما اينجا بدلي داريم البته در يک بياني از آقا علي بن ابيطالب(عليهما السلام) هست ايشان هم اينجا مي‌فرمايند که از آقا علي بن ابيطالب سؤال کردند که اينها چه کساني هستند؟ فرمودند اينها بچه‌هاي مشرکين هستند چون بچه‌هاي مشرکين فطرتاً الهي هستند بخاطر پدرانشان اين‌جوري هستند. اين بچه‌هاي مشرکين چون گفتار آباء و امهاتشان بودند اينها آنجا مي‌آيند کامل مي‌شوند آنها آنجا مي‌آيند چکار مي‌کنند که کامل مي‌شوند؟ طواف مي‌کنند دور اينها دور اين عقول دور اين مقربين و از اينها کسب فيض مي‌کنند کسب نور مي‌کنند به کمال مي‌رسند.

اين هم يک قولي است که حالا جناب صدر المتألهين اين قول را هم آورده که عده‌اي که به عنوان اولاد مشرکين هستند آنها در آنجا چون اينجا اين نکته‌اي که الآن مي‌فرمايد اين است که «يطوف عليهم ولدان مخلدون» يعني چه؟ يعني اينها کساني‌اند يعني مقربين کساني‌اند که يک عده‌اي به عنوان ولدان و جوان‌ها و نوجوان‌ها اطراف اينها طواف مي‌کنند. اين طواف براي چيست؟ براي کسب نور است. اين استشراق است نه اينکه اينها بکنند. يک خدمتي مي‌کنند ولي نور هم مي‌گيرند. مثل اين ستاره‌ها که دارند مدام دور مي‌زنند دور کواکب و انجم دور مي‌زنند بخاطر اين دور زدنشان هم به طبيعت يک لذتي مي‌دهند زينتي مي‌دهند خدمتي مي‌کنند ولي مهم اين است که اينها دارند تشبه به عالم اله پيدا مي‌کنند تشبه به عالم عقل پيدا مي‌کنند. اين ولدان که «يطوفون عليهم» دنبال طواف مي‌کنند اين مقربين را، اينها دارند کسب نور مي‌کنند. درست يک خدمتي دارند مي‌کنند مثلاً «بأکواب و أباريق و کأس من معين» يک چيزي مي‌آورند و يک خدمتي مي‌کنند ولي خدمت اصلي را دارند مي‌گيرند و آن اشراقي است که از ناحيه مقربين است.

مثل چيست؟ مثل نفوس کواکب و انجم و ستارگان و اينهاست. نفوسشان. بدن‌هايشان دارد حرکت مي‌کند چه حرکت‌هاي اوه، يک ميليارد سال! چند ميليارد سال اينها دارند حرکت مي‌کنند اين بدن‌هايشان. چرا بدن حرکت مي‌کند؟ براي اينکه نفس کامل بشود. الآن اگر کامل نشده، بايد بيايد اينجا کامل بشود. کمالشان را در کنار اين مقربين در حقيقت مي‌گيرند. پس دو تا جهت دارد يک خدمت به مقربين است يک کسب فيض و کسب نور از مقربين است. مقربين چطور هستند؟ مقربين چون اشراق دارند مثل شمس‌اند الآن يک زميني که به دور خورشيد دارد مي‌گردد درست است که در سال زمين 365 روز به دور خورشيد مي‌گردد دور خورشيد مي‌گردد چيست؟ يک سلسله فصول توليد مي‌کند و فلان و فلان و فلان، به اين بدن‌هاي موجودات مي‌دهد ولي اصلش اين است که از خورشيد دارد نور مي‌گيرد. شب و روز دارد نور مي‌گيرد اين زمين. يک وقت اين طرف زمين نور مي‌گيرد يک وقت آن طرف زمين نور مي‌گيرد همه‌اش دارد نور مي‌گيرد.

پس اگر اين ستارگان يا مثل اين سيارات دور زمين مي‌گردند «يطوف عليهم ولدان مخلدون» براي هميشه مي‌گردند چون مي‌خواهند کسب نور کنند اشراق نور خورشيد را بگيرند. اينها به خورشيد خدمت نمي‌کنند بلکه از خورشيد خدمت مي‌گيرند چون او دارد اشاعه مي‌دهد و اشراق دارد.

بنابراين «يطوف عليهم» يعني طواف مي‌کنند اطراف مقربين چه کساني؟ «ولدان مخلدون» يک افرادي که نفوس، ايشان مي‌گويد که اين ولدان همان نفوس هستند نفوس سماوي‌اند نفوس مجرده‌اند که از اين عقل وجودي مقربين کسب نور مي‌کنند و خدمت هم مي‌کنند اين تفسيري است که ايشان دارند.

پرسش: ...

پاسخ: نه، سماوات را مشائين قائل به اين هستند که داراي نفس نيستند ولي جناب شيخ الرئيس در اشارات قبول دارد مي‌گويد «و تحت هذا سرّ تحت هذا سرّ» و بعد افشا مي‌کند که اين افلاک نفس دارند. مرحوم صدر المتألهين که رأساً قبول دارد که افلاک نفوس دارند يااين کواکب اين اقمار اينها اين‌جور نيستند مگر مي‌شود يک موجودي باشد يک ميليارد ده ميليارد صد ميليارد سال حالا سال نوري است يا نه، مدام بگردد بگردد بگردد؟ اين مي‌خواهد کامل بشود اصطلاحش اين است که تشبه به عالم اله بشود. اين تشبه به عالم اله براي ابد وجود دارد مخلدند. اين مخلدون يعني اينکه اينها براي ابد دارند اين نور را مي‌گيرند چون نفس‌اند البته اشراق هم دارند مثل اين کوکبي که نور مي‌گيرد تمام تلاشش اين است که نور بگيرد نگاه به سافل ندارد هميشه نگاه به عالي دارد ولي به اقتضاي اينکه نور گرفته و دارد مي‌گردد پايين‌هاي هم دارند استفاده مي‌کنند.

پرسش: ...

پاسخ: ببخشيد دير مي‌شود زمان نداريم فردا إن‌شاءالله. «قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة [56]: آية 17] ﴿يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُ ونَ [17]﴾». ولدان مخلدون «أي: يدور حولهم» اين مقربين چه کساني؟ «أولاد روحانيون» سطر بعدي. «أي: يدور حولهم و يستنير» طلب نور مي‌کنند «بأنوارهم القدسية» از اين آقايان مقربين و خانم‌هاي مقربين. اين آقايان که مي‌گوييم اينجا در مقابل خانم‌هاي نيستند. در مقابل «بأنوارهم القدسية و يستفيض من إشراقاتهم العقليّة» اينها نفس هستند از اشراقات عقليه استفاضه مي‌کنند. چه کساني؟ «أولاد روحانيّون، لهم نفوس مجردّة» اين اولاد داراي نفس مجردند که اين نفوس «متعلّقة بأجرام كريمة» همين افلاک. اين اجرام کريمه را مي‌گويند همين کواکب و انجم و ستارگان اينها جرم کريم هستند چون اينها قائل بودند که ماده ندارند ماده اثيري است و ماده طبيعي دنيايي ندارند «بأجرام کريمة نوريّة مستديرة الحركات» حرکاتشان هم هميشه داير‌ه‌اي است نه مستقيم. چون اگر مستقيم باشد قطع و وصل دارد ولي حرکت مستدير قطع و وصل ندارد مستدير است لذا اصلاً مي‌گويند مخلد است چون حرکاتشان مستديره است لحظه‌اي توف ندارند.

«مخلّدين في دوام حركاتهم الشوقيّة» اين حرکات را مي‌گويند شوق. اين اشتياق به عالم عقل براي آنها دوام حرکت را مي‌آورد چون همواره مشتاق‌اند که به آن جايگاه راه پيدا کنند. «لدوام الإشراقات العقليّة» اين عشق است آن شوق است آن شوق نفوس و عقول و عشق عقول نسبت به خودشان عقل به پاييني توجه نمي‌کند به ذات توجه نمي‌کند به عرض. مي‌گويند عالي به داني يا به سافل توجه مستقيم ندارد بالعرض و التبع است. «لدوام الإشراقات العقلية عليهم» بر همين نفوس مجرده بر همين ولدان «من آبائهم العقلّية في النشأة الآخرة» چه نشأه‌اي است! واي واي ما چقدر غافليم! آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) مي‌فرمايد که اگر شما مي‌دانستيد که کجا مي‌رويد لحظه‌اي پيش من نمي‌ايستاديد. اين چه جايگاهي است! چقدر بشر متأسفانه از اينها همه ما غافليم!

«لا في هذا العالم» نه در اين عالم. اين عالم که توان ندارد که بتواند اين اشراقات را نشان بدهد «الزائل لزواله و انقطاعه و عدم استمرار الوجود فيه» در اين عالم «بالعدد» اين‌جور نيست که موجودات در اينجا براي هميشه باشند مخلد باشند. آنجا جاي خلود و جاي ابد است و امثال ذلک «لا في هذا العالم لزواله» اين عالم «و انقطاعه» اين عالم «و عدم استمرار الوجود فيه» در اين عالم «بالعدد لا في العنصريّات و لا في الفلكيّات» در هيچ کجايي ما دوام و ابديت و استمرار را نمي‌بينيم نه در عنصريات مي‌بينيم نه در فلکيات مي‌بينيم در هيچ جا. «كما بيّن في موضعه» چرا که موجود مادي موجود قابل زوالي است دثوري است اينکه نمي‌تواند بماند. آن موجودي که از ماده و ماديات منزه است آن موجود داراي دوام است داراي شوق است داراي عشق است و امثال ذلک.

يک حديثي هم هست که آقا علي بن ابيطالب «و قيل» يک قولي هم گفته شده که اين ولدان چه کساني هستند؟ از آقا علي بن ابيطالب سؤال کردند که البته اينها باهم مانعة الجمع نيستند مي‌تواند اولاد مشرکين هم باشد ميتواند آن نفوس هم باشد. «و قيل: هم أولاد أهل الدنيا» گفته شده است که مراد از اين ولدان مخلدون، بچه‌هاي دنياي‌اند که «لم تكن لهم حسنات» اينها نتوانستند بچه‌هايي که مثلاً تصادف کردند فوت کردند يا دوام نداشتند و امثال ذلک. نه ماندند که معاذالله معاصي داشته باشند نه ماندند که حسنات داشته باشند اينها فوت کردند. اينها مي‌آيند آنجا که کامل بشوند. «لم يکن لهم حسنات فيثابوا عليها و لا سيّئات فيعاقبوا عليها» اينها چه کساني هستند؟ «عن أمير المؤمنين عليه السّلام و عن النبي صلّى اللّه عليه و آله‌:[1] » که حضرت فرمود که «إنه سئل عن أطفال المشركين» آنها که اطفال مشرکين که اينها وفات مي‌کنند چه مي‌شود؟ اگر مثلاً سنّشان بالغ باشد و عاقل بشود و معاذالله شرک را بپذيرند که معاقب هستند يا اگر آمدند و اسلام را پذيرفتند که مثاب هستند. اما اگر نيامدند سنشان بالا نرفت چه؟ فرمود: «أنه سئل عن أطفال المشرکين فقال لهم: هم خدم أهل الجنّة».

هم يک تفسير عقلي کردند هم تفسير نفسي و طبعي کردند حالا إن‌شاءالله اگر ما نگرش‌هاي تفسيري تفسر به قرآن داشته باشيم اين بحث‌ها کامل‌تر مي‌شود.


[1] مجمع البيان و الكشاف في تفسير الآية.