1403/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقسیر ملاصدرا/ سوره واقعه/
قوله عزّ اسمه: ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴾.
عرض شد که سوره مبارکه «واقعه» يک سوره مختصي است که اختصاصاً به جريان قيامت و اطوار قيامت و افراد در انحاء مختلف که فرمودند «و کنتم ازوجا ثلاثه» و مسئله بعث و حشر و صراط و امثال ذلک در حقيقت که شؤون قيامت محسوب ميشود در سوره مبارکه «واقعه» مطرح شده است. اما در عين حال سوره مبارکه «واقعه» يک رويکردي دارد گرچه در باب قيامت است يک رويکرد اختصاصي دارد و آن اين است که موقعيت افراد را حالا افراد يا در حد ﴿و السابقون السابقون اولئک المقربون﴾ هستند يا افراد در حد اصحاب الميمنه هستند يا در حد اصحاب المشئمه هستند. چون قيامت يک صحنه فوق العادهاي است که تمام آنچه را که حق است آشکار ميشود. «ذلک» اين روز روز حق است يعني روز ظهور حق است هر خيري هر شري هر عدلي هر ظلمي هر بايدي همه و همه آشکار ميشود خيلي عجيب است صحنه قيامت. اينکه خداي عالم با يک عنوان که مالک يوم الدين است اين عناويني که در سوره مبارکه فاتحه وجود دارد اينها سرآمد عناوين هستند يعني تمام قرآن در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» خلاصه شده است همه مسائل را ما بخواهيم در يک گزاره مختصر بيان بکنيم ﴿مالک يوم الدين﴾ اين چقدر حرف دارد خدا ميداند. براي اينکه مالکيت حق سبحانه و تعالي آن وقت آشکار ميشود. الآن معلوم نيست که خدا مالک است. الآن ما ميگوييم که اين امانت بهر روزي دست ماست مالک اصلي در حقيقت خداست. اين مالک اصلي که مالک الملک است اينها در روز قيامت آشکار ميشود.
براي بعضي در حد ابتدايي است براي بعضي در حد متوسطه ولي براي بعضي در حد اعلي است که خداي عالم چگونه مالکيت دارد نسبت به ماسوي؟ حالا دنيا که ارزل عوامل هستي است هيچ. آن عوالم برتر را آدم واقعاً ميتواند ببيند که چيست؟ چقدر عظيم است چقدر شيرين است اين مسئله که انسان مالکيت خدا را بر کل هستي و مملوک که همه و همه «قبضته يوم القيامه» در قبضه او هستند دارد آدم ميبيند. ميگويند بهشتيها چکار ميکنند در بهشت؟ اين شاهد جلال و جمال الهي است که خداي عالم چهجور دارد حکمراني ميکند سلطنت ميکند چهجور دارد هستي را اداره ميکند اينها حقائقي است که آن جاها آشکار ميشود. ما الآن فقط ميبينيم که يک شب و روزي ميآيد و يک ستاره و ماه و اينهاست. اما حساب کنيد که اين ميلياردها کهکشاني که ميگويند که اينها تازه عالم طبيعت هستند عوالم برتر چه اتفاقي خواهد افتاد اين ﴿مالک يوم الدين﴾ در آن وقت آشکار ميشود که حق سبحانه و تعالي مالکيتش را چهجوري إعمال ميکند؟ حاکميتش سلطهاش اينها خيلي گواراست اگر کسي قدر اينگونه از اوصاف و اسماي الهي را بداند که آن اسماء آشکار ميشود. روز ظهور حق است «ذلک يوم الحق». نه تنها «و الوزن يومئذ الحق»، «ذلک يوم الحق». ترديدي در وجود چنين روزي نيست «يوم لا ريب فيه» است اين قدر مسئله شفاف و روشن است که هيچ احدي نه تنها انکار بلکه ترديد هم نميتواند بکند ريب هم در قيامت راه ندارد.
عرض کرديم رويکردي که در سوره مبارکه «واقعه» است گرچه کل سوره راجع به قيامت است اما احوالات انسانها احوالات انسانها در قيامت چگونه خواهد بود؟ از مقربين در قيامت چگونهاند؟ اصحاب يمين در قيامت چگونهاند؟ اصحاب شمال يا مشئمه چگونه هستند؟ نحوه عذاب اينها نحوه عقوبت اينها کيفر اينها يا از آن طرف نحوه ثواب و پاداش دادن آنها و اينگونه از مسائل اموري است که در آنجا آشکار ميشود. براساس اين توجه که ما بدانيم که جريان سوره مبارکه «واقعه» گرچه در باب اصل قيامت است اما رويکردي که به صورت کلي از آغاز تا انجام در باب قيامت است راجع به انسانها اطوار انسانها و نحوه عقابشان نحوه ثوابشان و موقعيت وجودي، درجات وجودي و امثال ذلک است.
در ابتدا دارند موقعيت وجودي مقربين را ذکر ميکنند. اين آيات را ملاحظه بفرماييد ﴿و السابقون السابقون اولئک المقربون في جنات النعيم ثلة من الأولين و قليل من الآخرين، علي سرر موزونه متکئين عليها متقابلين» اين اوصافي که آنها دارند يطوف عليهم ولدان مخلدون بأکواب و اباريق و کأس من معين لا يصدعون عنها و لا ينزفون و فاکهة مما يتخيرون و لحم طير مما يشتهون﴾ بعد ميفرمايند که ﴿جزاءا بما کانوا يعملون و حور عين کأمثال اللؤلؤ المکنون جزاءا بما کانوا يعملون﴾.
اينها موقعيت اهل مقربيناند که اينها را ما إنشاءالله ميخوانيم که البته وقتي ما به يکي از اين توجه داشتيم طبعاً آيات ديگري هم که در باب اينگونه از مسائل است إنشاءالله ملاحظه خواهيد فرمود.
يک اصلي إنشاءالله در پيشرو داريم و آن عبارت است از اصل ﴿جزائا بما کان يعلمون﴾ ما داريم اين همه نعمتها را ميشناسانيم معرفي ميکنيم حور و قصور دارد ﴿کلحم طير مما يشتهون﴾ است و «علي سرور متقابلين» است يطوف عليهم ولدان مخلدون است ﴿بأکواب و أباريق و کأس من معين﴾ است اينگونه از اينها، اينها قصهاش چيست؟ يک وقت ميگويند شما اگر در کلاس اول شاگرد اول شديد يک دوچرخه برايت ميخريم يا يک ماشين مثلاً برايت ميخريم حالا براساس. اين «جزائاً وفاقا» که نيست. شما اين آقا رفته المپياد فيزيک درجه يک شده ما بياييم يک سکه طلا به او بدهيم به يک آشپز هم ميشود در مسابقه آشپزي هم سکه طلا ميدهيم. المپياد شيمي و رياضي و فيزيک هم طلا ميدهيم. اين «جزاء بما کانوا يعملون» نيست اما خداي عالم يک جزاء وفاق دارد و ﴿جزاءا بما کانوا يعملون﴾ است که ببينيم ما چکار کرديم که «علي سرور متقابلين»؟ چکار کرديم که ﴿يطوف عليهم ولدان مخلدون﴾ هستيم؟ چکار کرديم که ﴿لا يسمعون فيها لغوا و لا تأثيما﴾ هست. چون همه اينها چيست؟ «جزاءا بما کانوا يعملون» هستند. اين مسئله جدي است که إنشاءالله در پيش داريم.
اما آيهاي که ما از آن داريم بحث ميکنيم همين آيهاي است که ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴾ که اين را ملاحظه فرموديد ثله در مقابل قليل است جمع کثير جمع قليل. عرض شد که دو جور تفسير شده در ارتباط با اين ثله که يک عده جماعت کثيري هستند که «من الأولين»اند اما «من الآخرين» کم هستند «و قليل من الآخرين» يعني اصحاب مقرب ﴿السابقون السابقون﴾ در گذشته زياد بودند و در آينده اين دسته از افراد کم هستند گرچه اصحاب ميمنه و ابرار زياد هستند. چون ما مقربين داريم ابرار داريم فجار داريم ابرار زياد هستند ولي مقرب کم است. دو تفسير ملاحظه فرموديد که ارائه شده، ايشان هم هر دو تفسير را بيان ميکنند يک تفسير اين است که مراد از ﴿ثلة من الأولين﴾ آن دسته از افرادي هستند که در پيشينياني محسوب ميشوند و در دوران سابق از انبياي سابق بودند دوران ابراهيم دوران موسي، دوران عيسي، ساير انبياي ابراهيمي، اينها کساني هستند که با آنها زياد بودند، آنها افراد مقرب زياد داشتند. اين يک تفسير.
يک تفسير ديگر يا يک تطبيق ديگر اين است که مراد از اين ﴿ثلة من الأولين﴾ ناظر به اين دويست سيصد سال اول رسالت پيغمبر تا زمان حضرت بقيت الله الاعظم. تا اين زمان افراد مقرب زياد هستند به هر حال خود ائمه(عليهم السلام) که در رأس هستند شاگردان آنها و اصحاب آنها، آنها هم جزء کساني هستند که ميتوانند در صف سابقين قرار بگيرند. صف سابقين خيلي صف عظيمي است. ما در جلسات قبلي عرض کرديم که خداي عالم آنها را موصوف کرده است به وصف مقرب. خدا دارد ميگويد که اينها مقرب هستند. مقرب يعني چه؟ مقرب يعني داراي درجه قرب به حق. قرب به حق يعني قرب مقام اسمائي، قرب مقام صفات فعلي حق سبحانه و تعالي ميشوند مظهر اسماء و صفات الهي، «کنت سمعه کنت بصره کنت لسانه کنت يده کنت رجله» اينجوري ميشوند. خيلي مقربين جايگاه عظيمي دارند.
ميفرماييد که ﴿عينا يشرب بها المقربون﴾ ﴿مزاجه من تسنيم﴾ ما يک رحيم مختوم داريم يک تسنيم داريم. رحيق مختوم آن شراب سر به مُهري است که يک مقداري از چشمه مقربين داخلش است «و مزاجه من تسنيم» تسنيم يک چشمه خالصي است که فقط مال مقربين است يک مقداري از آن مزاجه را در رحيق مختوم ميدهند که آثاري که حاج آقا انتخاب کردند رحيق مختوم و تسنيم براساس همين است. تسنيم چيست؟ ﴿عينا يشرب بها المقربون﴾ تسنيم چشمهاي است که مقربون از آن مينوشند. براي اينکه ابرار هم به مقربون تقرب بکنند يک چيزي از آن هم به آن ميدهيم. «عينا»، ﴿و مزاجه من تسنيم﴾ «رحيق مختوم مزاجه من تسنيم».
اين چشمهاي که مختص به مقربين است و کسي اين جايگاه را ندارد اين چيست واقعاً؟ حالا ما نميدانيم تصويري از او داشته باشيم حتي تمثيلي مثالي از او داشته باشيم ولي اين باور را داريم که جايگاه مقربين بسيار بالاست. بنابراين ميگويند که «ثلة من الأولين» ناظر به اوايل امت پيغمبر است و بعدها ميشود اصحاب ميمنه که «قليل من الآخرين» و در دسته دوم اينها نيستند. ميخواهيد اين چند سطر را هم بخوانيم و إنشاءالله اين بحث را امروز به تمام برسانيم.
«قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة: الآيات 13 الى 14 ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴾. الثلّة: الجماعة من الناس الكثيرة» يک عده زيادي از يک مجموعه بسيار زياد وقتي کَنده ميشوند ثله. «ثلة من الأولين» مثلاً فرض کنيد که اگر صد هزار نفر هستند مثلاً ده هزار نفر که اين ده هزار نفر کثيرند ميشوند «ثلة من الأولين». «و أصلها» ثله «من «الثلّ»» مثل امة اُم. «اصلها» ثله «من «الثلّ» و هو» ثل «الكثير كما إنّ «الامة» من «الام» و هو الشجّ» که جيم تشديد دارد. شج چيست؟ شج ميفرمايند که «أن يضربه بشيء و يجرحه و يشقه» شما مثلاً يک تبري ميآوريد يک درختي عظيمي را يک قطعهاي را جدا ميکنيد. اين قطعه که جدا ميشود «الشجّ» که «يضربه» يعني با يک تبري يک چيزي آدم ميزند و يک تيکه را جدا ميکند. حالا اين از باب جدا شدن از يک جمعيتي مثل جمعيت چند ميلياردي يا چند ميليوني اسلام، يک دستهاي از اينها آدمهاي پاکياند سابقاند مقرباند جايگاه ويژهاي دارند «ثلة من الأولين» که جدا شدند.
«كأنّها» گويا اينکه ثلة «جماعة قطعت من الناس» از مردم کَنده شدند «و كونها في مقابلة القليل» ثله در مقابل قليل است ثله يعني کثير قليل يعني کم. «دال على الكثرة» يعني ثله دال بر کثرت است. «و ثّلة» که فرمود «ثلة من الأولين» «خبر مبتدإ محذوف» خبري است که مبتدايش محذوف است. «السابقون السابقون اولئک المقربون اولئک ثلة من الأولين» که آن اولئک يا هُم مبتداي محذوف و بعد خبرش. «ثلة خبر مبتدإ محذوف أي هم» يعني سابقون «ثّلة و المراد» مراد از مبتدا و خبر محذوف چيست؟ خبر مبتداي محذوف چيست؟ «و المراد أنّ السابقين المقرّبين كثير من الأمم الماضية التي كانت قبل بعثة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و قليل من هذه الامة» اين يک تفسير اوّلي است.
تفسير دوم اين است که نه، از امتهاي قبلي نيست از خود اين امت پيامبر است ولي آن اوايل بعثت تا مثلاً
پرسش: ...
پاسخ: بله «و قيل: جماعة من أوايل هذه الامة و قليل من أواخرها. و عن النبي صلّى اللّه عليه و آله: «الثلّتان جميعا من امتي».[1] يک حديثي است که از تفسير کشاف و در المنثور هم آمده که از ابي عباس عن الرسول صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود «اثلتان جميعا من امتي» چه ثله سابقين چه ثله ابرار و اصحاب ميمنه هردو از امت پيغمبر هستند. «الثلتان جميعا من امتي».
«و المراد إنّ هذه في السابقين، و تلك في أصحاب اليمين» يعني ثله اول در ارتباط با سابقين است و ثلهاي که بعداً ميآيد چون بعداً ميآيد که در ارتباط با اصحاب ميمنه «ثلة من الأولين و ثلة من الآخرين» در باب اصحاب ميمنه اينجوري دارد. «و تلک من اصحاب اليمين. فعدد المقرّبين يتكاثر من مقدّمي هذه الامة» اگر گفتند که مقربين از امت پيغمبر هم زياد هستند ميفرمايند که از متقدمين اين امت هستند آنهايي که پيشگام بودند پيشنهضت پيامبر از مهاجر و انصار مثلاً محسوب ميشوند و امثال ذلک.
اين موقعيتي که ما الآن در ارتباط با مقربين داريم ميشنويم و ميخوانيم و امثال ذلک، خيلي جايگاه عظيمي است. ما عرض کرديم که مقربين محکوماند به حکم الهي، باقياند به بقاء الهي، وجه اللهاند نور اللهاند جنب اللهاند اين احکام فوق العاده است جنب الله وجه الله به حدي عظيم است که «کل شيء هالک الا وجهه» وجه الله از بين نميرود. همه اينها باقياند به بقاء الهي در صقع ربوبي جا ميگيرند. اينها چه کساني هستند؟ اينها کسانياند که آقا علي بن ابيطالب ميفرمايد که «أه من شوقاً من لقائهم» اين را آقايان اين مطلب را توجه بفرماييد.
علي بن ابيطالب که در اوج است، نسبت به عدهاي اظهار شوق ميکند که من مشتاقم اينها را ببينم. چهجوري ميشود؟ در مقام ثبوت احدي به علي بن ابيطالب نميرسد ولي بعضيها در مقام اثبات موفقاند در مقام اجراي عدالت موفقاند در مقام حضور در صحنه خير و نيکي و احسان موفقاند. آقا علي بن ابيطالب خيلي کار ميخواست انجام بدهد ولي نشد. آقا رسول الله خيلي کار ميخواست انجام بدهد. پس اين اشتياقي که حضرت اظهار ميکند نسبت به کساني است که در مقام عمل و در مقام اثبات موفق بودند. پيامبر مجالي پيدا نکرد. آقا علي بن ابيطالب اين چهار تا جنگ و اين وضعيت و اينها تحميل شد مجالي برايش نبود. اما آنهايي که مجالي حاصل شد توانستند عدل را اجرا بکنند توانستند مثلاً امام(رضوان الله تعالي عليه) يک کاري کرد که يک کار انبيائي کرد يک انقلاب اين چناني ديدن چنين شخصيتي که بيايد همه اين موانع را کنار بزند موانع قم و موانع نجف و اين طرف و آن طرف را و اين همه کار و بيايد يک جريان نحس سلطنتي را که با آن وضع بوده کنار بزند و بخواهد حالا موفق بود يا نه، ولي همين يک نوع موفقيت فوق العادهاي است در عصر کنوني از دين حرف زدن و دين را به جايگاه حکومت برسانند و امثال ذلک خيلي کار عظيمي است. حالا ما نتوانستيم متأسفانه اداره بکنيم و دنبال بکنيم و اين جايگاه را حفظ بکنيم و موقعيت عظيمي که براي کار پيغمبري بود واقعاً. حالا خودشان هم فرمودند که انفجار نور بود و امثال ذلک. ولي کار آساني که نبود.
اشتياق دارد آدم براي هر کجا، همين الآن جوانهاي ما ما ببينيم چکار بود امام؟ شوق دارند الآن بشنوند که امام چه کار عظميي کردند گرچه اين قدر ما خراب کرديم که طفلکيها از خواستن آن معنا باز ماندند ولي آن کار را ما بالاخره ما در سن جواني در آن بوديم خيلي کار عظيمي بود. مگر ميشد شاه را جابجا کرد؟ حتي مثلاً حوزههاي علميه مگر ميشد حرف زد؟ يک شخصيتي مثل آيت الله العظمي بروجردي با آن مقام ولي امام خيلي دليري کرد شجاعت کرد شهامت کرد جسارت کرد خيلي آمد به ميدان و چقدر پذيرفت که به تعبير امروزيها ريسک بکند و خطر بکند و اين همه انسانها به شهادت برسند برايش چيزي نبود چهار هزار شهيد در روز هفده شهريور شد امام در مسير کاري که داشت خم به ابرو نياورد برويم جلو. برويم جلو، همه ميگفتند آقا، تا کجا؟ تا کجا؟ برويم جلو. و رفت و 57 تمامش کرد. اين يک کاري است کارستان اين را که نميشود مثلاً اينجوري از آن تعبير کرد.
اين کسي است که به لحاظ اين شأنش البته آقا علي بن ابيطالب کجا و حضرت امام خميني کجا. امام خميني جزء شاگردي از شاگردان علي بن ابيطالب در مقام اين است اينجور اظهار خضوع ميکرد هر شب ميرفت زيارت امين الله را در کنار مضجع شريف مولايمان آقا علي بن ابيطالب ميخواند اينجور متذلع بود اين کسي است که آقا علي بن ابيطالب مشتاق ديدن اين است. «شوقا لرؤيتهم» اينها اينجورياند چرا؟ چون يک کار اين چناني انجام داد.
«فعدد المقرّبين يتكاثر من مقدّمي هذه الامة دون متأخّريها. لأنّ أكثر الأولياء و الشهداء و الأئمة الكبراء كانوا في الأوّل» اکثر شهداء اکثر ائمه اکثر اولياء در آن مرحله اول بعثت پيامبر و زمان رسالت بودند. «حيث قربت أزمنتهم» زمانهايشان نزديک است به «من زمان الوحي و التنزيل» چه زمان عظيمي بود که قرآن نازل ميشد. الآن ما که نميفهميم قرآن نازل ميشود يعني چه؟ الان يک قرآني داريم و يک زيارتي ميکنيم و يک بوسي ميدهيم و تمام ميشود. «يا ايها الذين امنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم» وقتي که جبرائيل ميآمد با اين وصف با اين عظمت اينجور دستورات را ميداد که اين کار را بکنيد آن کار را نکنيد دوست داشته باشيد موحد باشيد مشرک نباشيد خيلي اين حرفها ارزشمند است. اينکه آقا علي بن ابيطالب فرمود بزرگترين خسارت رحلت پيغمبر بسته شدن درهاي آسمان است يعني همين. اين آيات ديگه نيامد.
«و عدد السعداء و أصحاب اليمين يتكاثر من الأولين و الآخرين جميعا» که سعداء يعني اهل ابرار اصحاب ميمنه. اصحاب يمين «يتکاثر من الأولين و الآخرين جميعا» هم «من الأولين» است هم «من الآخرين» که حالا إنشاءالله بعداً آيات 39 و 40 ﴿ثلة من الأولين و ثلة من الآخرين﴾ إنشاءالله خوهيم خواند.